سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 27 فروردين 1404
    18 شوال 1446
      Wednesday 16 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

        چهارشنبه ۲۷ فروردين

        سوگ

        شعری از

        علی پورزارع هیچ

        از دفتر هیچ نامه نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳ ۱۱:۱۶ شماره ثبت ۱۳۵۷۴۷
          بازدید : ۴۸   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی پورزارع هیچ
        آخرین اشعار ناب علی پورزارع هیچ

        «سوگ»
         
        نکند که ما اضافات دنیاییم،
        که این‌گونه خار و خفیف،
        در به در،
        به دنبال یک لحظه آرامشیم.
         
        در پی تبسمی ناگهانی،
        یا عصر بارانی دلپذیر،
        شامگاهی دل‌نشین،
        یک‌بار لذت برف‌بازی؛
         
        چونان سگ پاسوخته،
        سرگردان،
        می‌دویم؛
        اما دریغ از رسیدن!
        دریغ!
         
        چگونه است دویدن و نرسیدن؟
        چگونه است حال ما؟
         
        نکند موسم سفر بوده،
        زندگی از اینجا کوچ کرده،
        و ما مانده‌ایم و این حسرت.
         
        ما مانده‌ایم و حسرت یک لحظه زندگی!
         
        نکند خفتگان باشیم،
        در سراشیبی هبوط؟
        خورشید از اینجا رفته،
        و بامدادی دیگر نباشد.
         
        یا که شاید،
        تراوشات یک ذهن افسرده‌ایم،
        که در پس هزار توی توهمات،
        وا مانده‌ایم.
         
        شاید مرثیه‌ای بیش نیستیم،
        مرثیه‌ای بر سوگ سیاوش؛
        که داغیست هزار ساله.
         
        ما،
        ندانسته مردمانیم،
        در این وادی فراموش‌شده.
         
        بی‌نام،
        بی‌نشان،
        در امتداد این کوچه‌های بی‌انتها،
        زخم‌خورده از بادهای فراموشی،
        رهسپاریم،
        رهسپار هیچ!
         
        سایه‌ها،
        بر دیوارهای خرابه‌های خیال،
        نقش عبوری می‌زنند محو،
        و ماه،
        چونان چشمی باز و گرد،
        بر کابوس شب ما خیره مانده.
         
        نکند که خاکستر رویای دیروزیم،
        یا پژواکی خاموش،
        که از گلوی تاریخ،
        بی‌صدا فرو می‌ریزد.
         
        بر این ویرانه‌ی ویران،
        دیگر نه بادی می‌وزد،
        نه نوری می‌تابد،
        نه دیگر جغدی می‌سازد آشیان.
         
        «هیچ»
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ ۲۱:۲۰
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و پر احساس بود
        مبین مشکلات جامعه
        دستمریزاد خندانک
        علی پورزارع هیچ
        علی پورزارع هیچ
        چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳ ۰۲:۰۳
        ارادتمندم بزرگوار 🙏🏻🌹
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        سه شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ ۰۹:۳۱
        ذوقتان سرشار
        رقص قلمتان ماندگار
        درودبر این سرودن های زیبای شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        علی پورزارع هیچ
        علی پورزارع هیچ
        سه شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۹:۵۶
        سپاس از مهر همیشگی شما یار گانمهر
        مانا باشید
        ارسال پاسخ
        محمد شریف صادقی
        سه شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۵:۱۶
        درود. سپید زیبایی بود. جالب است که شعرهای قبلی که از شما خوانده بودم عمدتا ناتورالیستی و وصف طبیعت بود اما درون مایه این یکی متفاوت بود
        علی پورزارع هیچ
        علی پورزارع هیچ
        سه شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۹:۵۵
        درود بر شما دوست گرامی
        حقیقت امر این است که بسته به حس و حال آن لحظه و همانطور که شما بهتر می دانید بسته به حال دل می سرایم و اگر باقی آثار بنده را هم ببینید متوجه عرض بنده می شوید
        از حسن نگرش و توجه شما یار گرانقدر بسیار سپاس گزارم
        به امید سربلندی روزافزون
        مانا باشید
        ارسال پاسخ
        شهرام بذلی
        سه شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۷:۱۹
        عرض ادب
        موفق باشید بزرگوار
        علی پورزارع هیچ
        علی پورزارع هیچ
        سه شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ ۱۹:۵۵
        درود و مهر
        سپاس فراوان
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        آذر دخت

        روزگاریست که در میخانه خدمت میکنم ااا در لباس فقر کار اهل دولت میکنم
        سیده نسترن طالب زاده

        د ساربانا بار بگشا ز اشتران ااا شهر تبریزست و کوی دلستان ااا درودی دگربار سرکارخانم دکتر حسین زاده شهدخت ادب و عرفان و تعالی ااا اشعلری برگزیده از دیوان استاد بهار بود تقدیم حضور یازان و دوستات ااا دور است از ادب کمترین ااا طعنه و ایذا در محضر سروران عالی قدر ااا ژرف بود ابیات در نگاهم همین ااا با مهر بی مر
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        من متعجبم سلام بانو دکتر طالب زاده نمی دانم سلام و احوال پرستی تان بامن کجا و شعر طعنه دار زهرآگینِ فرومایه خواندن دوستان من یا من کجا ااا خب کدام یک را باور کنم ممنونم از فیض نصایح ملوکانه ی شما بانو واقعا نواختی مان آه و بدرود
        سیده نسترن طالب زاده

        ر مگیر از فرومایگان دوستان اااا که حنظل نکارند در بوستان اااا که ذات نکو آید از خانمان ااا چنان آب نیکو که از اسمان اااا درودتان بانوی معززنیمه شب بهارانه نیکوو بکام
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        هاتفِ جانم صبا گوی ز دلبر خبر ااا عشق بیاوَر مرا اوست نَفَس را اثر ااا سلام شب و روزگارهمگی خوش بداهه بدرود ااا ر

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1