سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 27 فروردين 1404
    18 شوال 1446
      Wednesday 16 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

        چهارشنبه ۲۷ فروردين

        سپید

        شعری از

        علی پورزارع هیچ

        از دفتر هیچ نامه نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۶ بهمن ۱۴۰۳ ۱۱:۳۱ شماره ثبت ۱۳۵۴۶۲
          بازدید : ۶۵   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی پورزارع هیچ
        آخرین اشعار ناب علی پورزارع هیچ

        «سپید»
        تو خروش آبشاری،
        که از بلندای سنگ‌ها می‌گریزد،
        عاشقانه بر زمین میریزد،
        تا آبی شود زلال.
        آرامش روحی،
        صدای روح‌بخش رودی،
        که در تنهایی کوهستان
        با باد در میان می‌گذارد،
        رازهایش را.
        تو خنکی چشمه‌ای،
        که در گرمای تابستان
        تازه می‌کند،
        جان خاک تشنه را.
        آواز بلبلی،
        که در سکوت جنگل،
        آزادانه فریاد می‌زند،
        جادوی عشق را.
        تو حس خوب اولین دیداری،
        زیباترین دلداری،
        که در خاطره‌ها جاودانه می‌شود.
        شیرینی اولین بوسه‌ای،
        که در کام زمان می‌ماند،
        همچون شهد گل‌ها.
        تو شوق نخستین نگاهی،
        که در چشمانت،
        ستاره‌ها می‌شوند پیدا.
        گرمی آغوشی،
        که در سرمای دنیا،
        پناهگاه روح می‌شود؛
        می‌شود مأمن، مأوا.
        تو زیبایی ابرهایی،
        که در آسمان بی‌کران،
        نقاشی می‌کنند،
        نقش‌های آرزو را.
        گرمی خورشیدی،
        که در میانه‌های اسفند،
        زنده نگه می‌دارد امید ما را.
        تو دل‌نشینی آوازی،
        که در سکوت شب،
        قلب‌ها را می‌نوازد.
        رویای پروازی،
        که در قفس روزمرگی،
        می‌گستراند،
        بال‌های آزادی را.
        تو بوی نم نم بارانی،
        که در خاک خشک و ترک خورده،
        دوباره می‌آفریند،
        زندگی را.
        خوشی بی‌پایانی،
        که در لحظه‌های کوچک،
        نشان می‌دهد،
        معنای زندگی را.
        تو خنده‌های شادی،
        شادی‌های نابی،
        که در تاریکی شب،
        روشن می‌کنند،
        چراغ‌های امید را.
        ذوق رنگین‌کمان،
        که پس از هر باران،
        به زمین هدیه می‌دهد
        رنگ‌های زندگی را.
        تو آواز دریایی،
        که در ساحل خاطره‌ها،
        در هم می‌شکند،
        موج‌های غم را.
        رهایی پرنده‌ای،
        که در آسمان بی‌مرز،
        به باد می‌سپارد،
        بال‌هایش را.
        تو صبح سپیدی،
        که در تاریکی شب،
        نوید می‌دهد،
        طلوع خورشید را.
        امید فردایی،
        شوق رهایی،
        روشنایی راهی؛
        تو سپیدی.
        «هیچ»
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳ ۱۶:۱۰
        درود شاعر عزیز
        شهادت مظلومانه هفتمین اختر آسمان عصمت و طهارت حضرت امام موسی کاظم (ع) باب‌الحوائج را تسلیت عرض می‌کنیم
        "چهار ده سال آن غریب بینوا
        بود در زندان اسیر و مبتلا
        شب که میشد ناله اش تاثیر داشت
        درد و دل با حلقه زنجیر داشت
        ای خدا یا چون کنم زین ماجرا
        دوری فاطمه و هجر رضا" خندانک خندانک خندانک
        علی پورزارع هیچ
        علی پورزارع هیچ
        جمعه ۱۲ بهمن ۱۴۰۳ ۲۳:۱۳
        🙌🏻🙌🏻🙌🏻
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳ ۰۹:۵۹
        سلام بزرگوار
        قلمتان نویسا
        در پناه حق
        موفق وپیروز باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        علی پورزارع هیچ
        علی پورزارع هیچ
        جمعه ۱۲ بهمن ۱۴۰۳ ۲۳:۱۳
        درود بر شما یار گرانمایه
        سپاس بی کران از مهر همیشگی شما
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        آذر دخت

        روزگاریست که در میخانه خدمت میکنم ااا در لباس فقر کار اهل دولت میکنم
        سیده نسترن طالب زاده

        د ساربانا بار بگشا ز اشتران ااا شهر تبریزست و کوی دلستان ااا درودی دگربار سرکارخانم دکتر حسین زاده شهدخت ادب و عرفان و تعالی ااا اشعلری برگزیده از دیوان استاد بهار بود تقدیم حضور یازان و دوستات ااا دور است از ادب کمترین ااا طعنه و ایذا در محضر سروران عالی قدر ااا ژرف بود ابیات در نگاهم همین ااا با مهر بی مر
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        من متعجبم سلام بانو دکتر طالب زاده نمی دانم سلام و احوال پرستی تان بامن کجا و شعر طعنه دار زهرآگینِ فرومایه خواندن دوستان من یا من کجا ااا خب کدام یک را باور کنم ممنونم از فیض نصایح ملوکانه ی شما بانو واقعا نواختی مان آه و بدرود
        سیده نسترن طالب زاده

        ر مگیر از فرومایگان دوستان اااا که حنظل نکارند در بوستان اااا که ذات نکو آید از خانمان ااا چنان آب نیکو که از اسمان اااا درودتان بانوی معززنیمه شب بهارانه نیکوو بکام
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        هاتفِ جانم صبا گوی ز دلبر خبر ااا عشق بیاوَر مرا اوست نَفَس را اثر ااا سلام شب و روزگارهمگی خوش بداهه بدرود ااا ر

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1