يکشنبه ۱۵ مهر
|
|
بود زندگی
پلی آسمانی
به بال بلندی
که پیوسته تاعرش جاری ست
|
|
|
|
|
شکوفه های گیلاس ،
همچون یه شعر گیراست
|
|
|
|
|
همه را در فرار می بینم
طنز را برقرار می بینم
|
|
|
|
|
تو خود مبارکی و رزق بی حساب جواد
|
|
|
|
|
نیمه شب ها با خودم وقتی که خلوت می کنم
غربتم را با شبم اینگونه قسمت می کنم
|
|
|
|
|
هفت غم
از هفت مسیر...
حمله کردند!
|
|
|
|
|
گرپروانه به دورشمع میگردد،نداندعاقبتش تباهی ست
تن دهدبه آغوش شمع،دمی که جز سوختن راهی نیست
گر پروا
|
|
|
|
|
چشمای تو
لبخند به لنز
رفتارِ آدمها
...
|
|
|
|
|
گفتا که پر غروری! در قلب خود چه داری؟
|
|
|
|
|
من برایت نامه مینوشتم،
تو اما نمیخواندی
یا من نقاشیام بد بود
یا که تو اصلن نامه دوست نداشتی!
|
|
|
|
|
نەخشەی قاڵیکەی خوویشکەم
نەخشونیگاریک بۆ لە کوردستان،
و من پار و دەسکی رهوسه!
یوە لە ژێر دەگەڵ
|
|
|
|
|
نگاه میکنم به تو، تو هم نگاه میکنی
و با نگاهِ سرد خود، مرا تباه میکنی
|
|
|
|
|
عمریست شکوهِ خانهی من شدهای
|
|
|
|
|
لبخند به لبِ عابدِ دیندار عیان گشت
|
|
|
|
|
آمدی اول قصه ولی آغاز نبود
|
|
|
|
|
روزه میلادت
چشم من خون گریست
|
|
|
|
|
در آسمان دریا ستاره ای درخشان
چشمک زند به دنیا وقتی شود نمایان
|
|
|
|
|
دل را به تو دادم که قرارش باشی/نی آنکه در این سینه شرارش باشی
|
|
|
|
|
مرا افسردگی بی تاب و سرگردان خواهد کرد
مرا این زندگی، تنها و بی پایان خواهد کرد
|
|
|
|
|
ترسم آن روز پیامت بدهم لیک جوابم ندهی
|
|
|
|
|
یارم چو مرا دید نظر سوی دگر کرد
از ره نرسیده به وطن عزم سفر کرد
|
|
|
|
|
گرد غمی نشسته بر چهره ی فلسطین
در خانه ای خرابه
یک کودک آواره
یک مادر کهن سال
بر سوگ غم نشسته
|
|
|
|
|
میبوسمت اما نه توی بندرها
|
|
|
|
|
از آن روزی که رفتی از کنارم
نوایِ بی نوایی کرده خوارم
|
|
|
|
|
خواب خوش از چشم مردان حقیقت رفته است
آرزو از قلب پیران طریقت رفته است
شور و حال عشق و عرفان و
|
|
|
|
|
امام غایبم گردان؛هزار قرن شاعرت باشم
|
|
|
|
|
منِ بی تو قدر یک نوشتن هم نمی ارزد!
|
|
|
|
|
خنده ی نگاهت؛ کفن پوش زبانم
|
|
|
|
|
هردلخوشی که بود فقط باتوبودوبس
بعدازتو دلخوشیزدلم پرکشیدورفت
|
|
|
|
|
✍️ترانه سرا: م.مدهوش
(❣️Everheart)
🎧دکلمه: بانو هستی احمدی🌹
|
|
|
|
|
نشست دشنه کنار من کَک از سرا نگذشت
|
|
|
|
|
پیوسته پیومدن راه را
برای آن دسته از
پاهای زریف
کمی غیر قابل توصیف بود
برای این موجود
از خدا بی
|
|
|
|
|
ابر ابر ابر ، ابرِ کلامت
پناه خنده ی قلبم
|
|
|
|
|
تا بهار از برگ گل ها رونمایی می کند
|
|
|
|
|
مگو تو از عشق با من
که برام فقط عذابه
این و با اشگام گفتم
|
|
|
|
|
کمیاب.انسان شناسی..نیمایی
آن که در این زمانه کمیاب است
آن که برای ما گوهر ناب است
آن که با ما ه
|
|
|
|
|
عشق آشوب قشنگی است مرا یاد دهید
|
|
|
|
|
چه کنم گر به سرم دیده شیدایی هست؟
|
|
|
|
|
آی بت چینی!
سوار بر یابوی غرور...
|
|
|
|
|
چه بی مقدمه گفتی دگر نمی مانم
و می روم ... به هوای سفر نمی مانم
|
|
|
|
|
غزلی از قدرت الله حاجی پور
رفتم اما رفتم از حال خوش دنیای خویش
تا شکستم در رخ آیینه ی فردای خو
|
|
|
|
|
من همیشه زلفِ یارم را پریشان خواهمش
خالِ مِشکینِ رُخش را چون که پنهان خواهمش
|
|
|
|
|
شاید این مرتبه یادت نرود باز آئی
|
|
|
|
|
شعر در قابل نیمایی است ، موضوع شوق دیدار.
|
|
|
|
|
نـه راحـت و آسـوده از این کار تـو هـستـم ..
نـه طاقـت آنـست که ز تو فاصلـه جـویـم !!
|
|
|
|
|
فاصله ات را کم کن
شاید این فاصله
واین همه را رخ زیبای ترا نیز مکدر بکند
در دل من
|
|
|
|
|
می روم من تو بمان با غمِ دلتنگ شدن
|
|
|
|
|
بی قرارم و قرار وجود خویش در این دیار نمییابم
باز از مسیر هزار بار رفته، میروم خانه را نمییابم
|
|
|
|
|
التماسم میکنی ...؟
چشمهارا بسته تا بهتر احساست کنم
درخرابستان رویا مست و حساست کنم
مطمئن
|
|
|
|
|
با یک بغل آغوش
باید که بر گردم
|
|
|
|
|
دستی بر آر و طرح غزل را قلم بزن
نقشی به واژه های پر از درد و غم بزن
|
|
|
|
|
مردم آزاری نکن بار با دلم بازی نکن
تا که وقت عاشقی است امشب تو تک تازی نکن
|
|
|
|
|
مثل معجزه ، چه زیبا ،
تو افتادی بین زندگیم
|
|
|
|
|
از آن دمی که چشم تو قرار من گرفت
ربود عقل از سر و اختیار من گرفت
|
|
|
|
|
جز عشقو محبت گنهم چیست، ندانم؟
باران نرسد یا برسد تشنه بمانم
پا در گِلمو مقصد من راه درازیست
ام
|
|
|
|
|
قصه از من و لفظِ بیانش با تو
|
|
|
|
|
منم و این نوشته های سخت روی طاقچه
منم و این خیال خسته و دربسته
تو منی و من تو، اما بدون هیچ خیالی
|
|
|
مجموع ۱۲۶۹۵۳ پست فعال در ۱۵۸۷ صفحه |