جمعه ۱۵ تير
|
|
درود بر تو که در فصل غم جوانه زدی
به بوم زرد زمان نقشی از ترانه زدی
|
|
|
|
|
آرزوی دیدنت در خواب،خوابم را ربود
آسمان تاریک و روشن،زیر چشمانم کبود
گفته بودی ذکر من مرهم به قلب
|
|
|
|
|
همه ارام
درختان ،هم نوای باد
به جنگ این سکوت شوم
کسی فریاد بر می ارد
وتو
در وهم خود بنشسته ای
|
|
|
|
|
قبل ترها
تنها دلخوشیم
این بودکه چشمانت راست می گویند!
ولی راست است
که راست راباید از بچه شنید!
|
|
|
|
|
خــــداوندِ عـــــــالم مـــــرا آفـــرید
|
|
|
|
|
دل به تو دادم- دل به که دادی
|
|
|
|
|
دست هایت را به من بده
و با من قدم بزن
|
|
|
|
|
گفتم به خویش که از غم دل ناله سر کنم
دور از نگاه خلق به وقت سحر کنم
|
|
|
|
|
{یادآوری: سلام. همانطور که همیشه عرض کرده ام، اشعار انتقادی و طنز بنده به هیچ روی مخاطب خاص ندارد و
|
|
|
|
|
آه ای کویر ، زاینده رودمان را :
پذیرا باش ، به شبنمی صبحگاهی ...
|
|
|
|
|
این همه گمشده رو من از کجا پیدا کنم
دوستای قدیمی رو چه جوری آشنا کنم
|
|
|
|
|
ای کاش
تمام ِ آیینه ها . . .
|
|
|
|
|
تنهاییمون پررنگ تر میشه
توی سکوت تلخ این خونه
|
|
|
|
|
از این واون شنیده
قلبم دروغ نمی گه
|
|
|
|
|
چشم ها آلوده است و
راه چشمه ها بسته...!
|
|
|
|
|
سر به روی سینه ام بگذار و دیگر غم مخور..
|
|
|
|
|
پک میزنی آرام بر جانم..........
|
|
|
|
|
گفت وي را جمله نقاش منيد //
نقش فرش و گاه فراش منيد
|
|
|
|
|
امشب نیامدم به سرای تو یا حسین(علیک السلام)
آشفته شد دلم به هوای تو یا حسین(علیک السلام)
|
|
|
|
|
''برگ گلگون شده در هیبت پاییز افتاد ''
این بهار هم یک تغیر در غریب غربت غیر است
اگر
دستان لا
|
|
|
|
|
برقی زد و کس طور سینا را نمی دید...
|
|
|
|
|
یک پرده فیلم رنگی در ماجرای عشقی
|
|
|
|
|
داری زیر بارون غرق میشی بیاد روزایی که گذشتند...
|
|
|
|
|
شاید تحمیل عقدی باشد.......
|
|
|
|
|
تو جاده های دلهره
دور از تو پرسه میزنم
تنهایی تن پوشم شده
درگیر وهم مردنم
|
|
|
|
|
نامه های کاغذی
حتی با عشق و دلدادگی
میشکنن تو دست آب به سادگی
|
|
|
|
|
بر تار و پودِ شب می آویزد
شعاعِ نوری که از زِهدانِ ماه می تَراود !
|
|
|
|
|
شورى به سر فتاده كه من زار ميزنم
حرفى به دل بمانده به دلدار ميزنم
اسپندوار سوزم و مى نالم از شرر
|
|
|
|
|
برآن تربت که هست تنهای درغربت
هزاران باربادرحمت
|
|
|
|
|
(جنگ؟)
طالب و داعش ودولت باز جنگ
می شود بار دگر آغاز جنگ
پس چرا در کشورم این ماجرا
روی بام شهر ت
|
|
|
|
|
اینهمه نیکی به من مادر نکرد
|
|
|
|
|
می توان یافت کجا ردّی از آزادی محض
جز در افسانه و تمثیل و حکایت شاید
یا به پیشانی میدانگاهی
|
|
|
|
|
بی حضورت نظم و نثر و دفترم گم می شود
راه و ماه و مقصد و چشم و سرم گم می شود
|
|
|
|
|
تك درختی شد بيابان را پديد //
در زمستان سختي سرما چشید
|
|
|
|
|
آدمک زندگی یک خیاط است....
|
|
|
|
|
ببار ای ابر بارانی تو بسیار
نما دشت کویررا همچو گلزار
|
|
|
|
|
بر دوش کشم حسرت تنها شدنم را
با اشک بگویم غم دریا شدنم ر
|
|
|
|
|
گمنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام
بی تو کار از کار گذشته است، تمــــــــــــ
|
|
|
|
|
از همین حال فنا دلم دلگیر غم هست
که این دنیای بنده چه ها کرده مرده
|
|
|
|
|
حال دل را توبه هرآیه که میخوانی نیست
|
|
|
|
|
جاده ها از تو شروع و به تو خلاصه میشوند،
و تو همان جا مانده ای بی تحرک در یک خیال متروکه...
|
|
|
|
|
چون کفش طفل بي نوايي تنگ، اما/اين عشق مجبور است بايد پا بگيرد
|
|
|
|
|
بی راهه کجا?... راه کجا?... *** راه نشانم بده ای راهنما...
|
|
|
|
|
آیینه تویی نور تویی پنجره ای تو /
آرامش جانی پدر ناز و عزیزم /
|
|
|
|
|
مه در محاق رفته و نوری نمانده است...
|
|
|
|
|
و باز این دختر پاییزی متعجب به گذر ساعت ها
|
|
|
|
|
این بار اگر آمدی اسپند بیاور...........
|
|
|
|
|
سمبولیسم در ترور وحشت می میرد
با سه همزاد غریب بشر:
آ
|
|
|
|
|
تقدیم به دوستان عزیز شعرناب
|
|
|
|
|
تقدیم به مهربانو
نیره ناصری .......
|
|
|
|
|
شاعری تا نیمه شب خوابش نبرد ..
|
|
|
|
|
دیگرانت عشق می خوانند ومن سلطان عشق...
|
|
|
|
|
دوش چه نیکو سحری داشتم
گفت و شنود باقمری داشتم
|
|
|
|
|
شباست و ديدهي دلرا برآسمان دارم
شگفت از همه هستي، زاين جهان
|
|
|
|
|
مال تو تموم شعرام که همیشه از تو سرشار
مال من همین سکوتت غم چشمای گرفتار
|
|
|
|
|
هفت سنگ
سینه ی برکه را
سنگ نزن !
پیکر زخمی ماه را نمی بینی مگر ؟!
|
|
|
|
|
بی سرو سامان توام ، بی سر کربلا
جیره خور نان توام ، دلبر کربلا
|
|
|
مجموع ۱۲۵۱۵۱ پست فعال در ۱۵۶۵ صفحه |