يکشنبه ۲۰ آبان
اشعار دفتر شعرِ خواب خیال شاعر میلاد منصف
|
|
مثل گل های بکر اعماق جنگل خرامان باش
مثل بید مجنون سپید، گل به دامان باش
مثل ساقی وفادار به عهد در
|
|
|
|
|
در اعماق استغنا از هوشیاری
خود را چو ماهی یافتم در دریایی جاری
در زلال خیالی آب های محسوس خامو
|
|
|
|
|
آنان صدای پر کلاغ را می شنوند
ولی به هنگام آواز چکاوک
طاقی بر سر می نهند
این است رسم طاغی
دل به
|
|
|
|
|
ما مثل دو پنجره
روبروی هم
سرگشته و جدا
ولی در جستجوی هم
|
|
|
|
|
در جنگل عشاق
سرمست و سرگشته چو مجنونم
مدهوش از جمله جمالش
در وصف آن حیرانم
بید مجنون گل آذین
|
|
|
|
|
طلوع زیبای صورت یار به کدامین بر
شب ندارد دگر خواب
به انتظار صبح یلدا
با همه دشمنی این شب خیره س
|
|
|
|
|
نامه های کاغذی
حتی با عشق و دلدادگی
میشکنن تو دست آب به سادگی
|
|
|
|
|
می توان قطره ای کم نور جستجو کرد
شرط آن است که فانوس را به پیش گیری
سایه سار کج اندیشی ها را پایما
|
|
|
|
|
من به شبیه باغچه بودنت
مثل گل رو طاقچه بودنت
به لطافت و
|
|
|
|
|
چگونه بگویم از آتش درون خویش
برای این همه نامردم کافر ک
|
|
|
|
|
رو کاغذ سیاه عکس یه کلاغ بکشیم
واسه اینکه غمگین نشه کلا
|
|
|
|
|
خودت نیستی خاطراتت مپنده
خاطراتت بغل گلومو ترکونده
|
|
|