سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        بید مجنون

        شعری از

        میلاد منصف

        از دفتر خواب خیال نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴ ۲۱:۲۶ شماره ثبت ۴۲۵۱۷
          بازدید : ۶۴۰   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر میلاد منصف

        صدای ارسالی شاعر:
        در جنگل عشاق
         سرمست و سرگشته چو مجنونم
        مدهوش از جمله جمالش
         در وصف آن حیرانم
        بید مجنون گل آذین 
        مجموعه ی زیبایی
        گوید منم تکیه گاه خوبان
         که بر سیمرغ آشیانم
        مرا در بدن هست هزاران شاخسار کمانی
        دل می برم به دیوانگی
         من آن یوسف زمانم
        آویخته به من ستاره های آسمان خدایی
         بلبلان چکاوکان غرقاولان 
        آرام گیرند در بالینم
        چو جنگل نبیند روی مرا خانه خراب
        گوید 
        شب فراق است و به روی تو مسکینم
        نسیم 
        ناز کنان می آرامد در میان دستانم
        گوید 
        چو نپیچم در شاخسارانت
         ولگرد و غمگینم
        ناگه مرد پیل تن پلنگ صفت
         تبر زنان
        کوبید بر تن درخت
         نشان به آن نشان
         که من یل جهانم
        بید مجنون چو رعشه بر تنش افتاد
         لرزان لرزان
        فریاد بر آورد
         مرد سفاک نزن بر استخوانم
        مگر نبینی حاشیه سبز من پتو خواب مرغان است؟
        من تنها بید باقی مانده در این سرزمینم
        مرد نعره زنان گفت:
         زیبایی رخت پیش کش معشوقه ات
        از جمال تو مرا چه سود؟
         من در اندیشه زمستانم
        حرارت تنت گرم میکند فضای خانه ی مرا
        من قاتل کمیاب ترین نارون روی زمینم
        زمستان گذشت و
         فصل چک چک چلچله ها از آسمان بر آمد
        مرد گفت زمستان گذشت و 
        زین بعد خواب راحت رسانم
        ناگهان دردی جانسوز نشست بر کاسه ی سرش
        گردانید دنیا را بر دور و برش
         گفت جانت ستانم
        چو تابش به سر آمد 
        فانوس به دست
        پی طبیب آمد و گفت
         نشسته این درد بر سر و جانم
        طبیب راه طبابت پیش گرفت و بعد کار
        گفت چاره ی درد لاعلاج تو را من میدانم
        چاره درد تو بود عصاره برگ درخت بید مجنون
        که در این و آن سرزمین از وجود آن بی نشانم
        مرد مفلوک به خود پیچید و 
        زجه زنان گفت
        مرگ نادان ثواب است 
        بهتر است لال شود زبانم
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5