ماهی جون
رو تنگ بلورت میخوام بنویسم یه نامه
خدا میدونه کجای این دنیا جامه
نامه های کاغذی
حتی با عشق و دلدادگی
میشکنن تو دست آب به سادگی
ماهی جون مینویسم برات ازین بیرون
فکر نکنی تو زندونی من رها تو بارون
ماهی جون میدونم دریارو خواب میبینی
تو رویاهات خودتو تو مرداب میبینی
خواب رهایی
حس پرواز تو آسمون خدایی
شیرینتره از خواب جدایی
ماهی جون یوقت رویاتو آب نبره
برق پولکاتو نور آفتاب نبره
تنگ بلورتو یوقت ناغافل نشکنی
آخه تو فقط حرف دلمو میشنوی
ماهی جون قصه دیگه تمومه
آفتاب چشمات لب بومه
آخر قصمون بده
حرف از یه تولده
تولده یه مقصده
مقصد قصمون رو به غروب
آدماش مسافر جنوب
وقتی قصه رو مینویسه
ببین چشمای ماهی خیسه
ماهی جون پولکات قشنگه
دل گوش ماهی واست تنگه
دیوار تنگ شیشه ای از سنگه
خودت بگو تنهاییت چه رنگه؟
ماهی جون منو تو دریا رها کن
منو تو ساحل رویا صدا کن
دنیا واسم خیلی کوچیکه
منو از تنگ دنیا جدا کن
از عمق آبی دریا با من گفتگو کن
حس آشنایی رو در من جستجو کن
خسته از تنهایی شب
منو با دنیای تازه روبرو کن