تقدیم به بانو نیره ناصری عزیزم
برای عرض تشکرودرجواب شعر زیبایی که
مدتها قبل به من تقدیم کردند.
چه صادقانه برایم
از گیسوان ماه گفتی
وازچشم شهاب
که ریخته درحوضی کوچک
ازقطره های شبنم صبحگاه
که مروارید شده بود
دورگردن!!
صدایم زدی
ازدوردستها
با مهربان ترین لحن زمین
ودخترمهتاب خواندی ام!
ازغربت فانوس های خاموش گفتی
ونقره ریزاحساسم
که چون باران بهاری
وقت نمی شناسد!!
تا روشن ترازهمیشه
به تاریکیها لبخند بزنم !!
ودر سایه ی محبتت
صدبرابرشودایمانم
به معجزه ی دوست داشتن
که دنیایی رازیرو رو می کند
با چند جمله ی کوتاه
حتی ازفرسنگها فرسنگ فاصله
که شاید به ظاهر ناممکن می کند
لمس دستان مهررا !!
و حالا
هر روز
دوست داشتنی ترازدیروز
ازدنج ترین نقطه ی قلبم
چون خورشید ی مهربان
طلوع می کنی نازنین!!
***********
کاش می شد
دلم را
برایت پست کنم
تا ببینی
چقدر دوستت دارم بانو
بداهه
پانوشت:
اینم شعر زیبایی بود که بانو ناصری
مدتها قبل توهمین سایت
به من تقدیم کردند!
شاخه ای از گیسوان مهتاب
بارشی از چشم شهاب
ریخته در حوض کوچک ما
قطره های شبنم صبحگاه
مرواریدی شد دور گردن ما
کجایی دختر مهتاب
امشب فانوسها خاموشند
نقره هایت را بریز بر سر ما
ممنونمممممممممم بانو