دوشنبه ۳ دی
پاییز شعری از ویدا آزادی
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ جمعه ۸ آبان ۱۳۹۴ ۱۹:۵۷ شماره ثبت ۴۱۷۴۲
بازدید : ۵۱۱ | نظرات : ۲۲
|
آخرین اشعار ناب ویدا آزادی
|
سلام عزیزانم دیروز بابت خوشامدگویی و لطف تان کلی خوشحال شدم.ممنون از همه. قسمتی از یک نوشته ی بلندم رو تقدیم میکنم به شما،ایراد املایی اگه داره ببخشید حین نوشتن،عینکم رو گم کرده بودم. --------------- و هیچ کس ندانست در جیب های زنی که به سوی دروازه های شهر می رفت تا با جنازه ی خاطرات کودکی اش وداع کند چند پاییز خفته بود که این چنین خراب بر حنجره ی شعرش فشار می آورد تا از "امید" بنویسد و امید تنها واژه ی ناملموسی بود که پیکره ی مشوش شعورش را فرا گرفته بود. هیچکس ندانست هیچ کس حتی مردی که دستهای سراسیمه ی او را تصاحب کرده بود بغض فرو خفته در سیاهی دو چشمانش را ندیده بود که این چنین متحجرانه سکوت شبهای او را با شهوت خواب آلوده اش بهم زده بود. هیچکس حتی پرندگانی که شانه هایش نقطه ی پرواز آنان بود و یا کودکانی که در بزم شیطنت های لبان قصه گویش ناخوانده می نشستند. هیچکس ندانست در جیبهایش چند پاییز پنهان کرده بود و از بهار می خواند. شادی همراه لحظه هایتان. ویدا- پاییز94
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.