جمعه ۲ آذر
اشعار دفتر شعرِ مستی از جرعه ای شعر شاعر زهرا قمری فتیده
|
|
جاده های غریب کافی نیست؟
این همه رنج و تلخی و دوری؟!
|
|
|
|
|
فصل ،فصل وصل شد ،اما چه سود؟
|
|
|
|
|
سکوت می کنم ...
همچون خداوندم ...
که هزاران سال است سکوت کرده است
و کسی از او نمی پرسد ...چ
|
|
|
|
|
موریانه ها را دست کم نگیر
|
|
|
|
|
سرگشته ام
و شاید کمی خسته و بی قرار
|
|
|
|
|
پاییز
با برگریزان آغاز نمی شود
|
|
|
|
|
حس می کنم
باید یک چیز کوچکی
یک جای جهان گم شده باشد
که پی آمدی بزرگ داشته است
|
|
|
|
|
آدم ها
برای جاودانه شدن
چه کارها که نمی کنند
|
|
|
|
|
ماورالعطبیه ات به من هجوم می آورد
|
|
|
|
|
خدا کند
هیچ بهاری،
تو را یاد زمستان نیندازد
و هیچ شعبانی
تو را به یاد محرم
|
|
|
|
|
مرایی را که بودم
رها کردی
|
|
|
|
|
میان دست و دل من،اگرچه راهی نیست
نمی رود دل دستم به تو ،گناهی نیست
|
|
|
|
|
این روزها
دلتنگی همنشینم شده است
|
|
|
|
|
نمیدانم
از کجای دلت
سر رفته ام
|
|
|
|
|
از خیالاتم که بیرون می زنم میبینمت
در کنارم بودی و من س
|
|
|
|
|
من وامدار یاد تو بودم هزار سال
ای عشق در سرای غریبان چه می کنی؟
|
|
|