دوشنبه ۱۱ تير
|
|
سکوت میکنم از دست بغض لعنتی ام
|
|
|
|
|
گوشه های اتاق
رفیق های من اند
برای لکه های روی دیوار اسم گذاشته ام
و انها را با نام های کوچکشان
|
|
|
|
|
بیا آیینه ات را با صفا کن
دلت را وقف درگاه خدا کن
|
|
|
|
|
...وسالهاست که گم گشته ام درون خودم
سفر نموده ام از شهر
|
|
|
|
|
بر فرجام ِ عصر ِ خویش
ناز ِ ابلیس می کشیم
|
|
|
|
|
گر درختي شد نمو در خاك نرم //
نور خورشيدش نموده گرمِ گرم
|
|
|
|
|
تو مثل يك گل سرخي توي دستاي يه عاشق
مثل اضطراب قلبم واسه ي حس حقايق
تو مثل اون لحظه هستي كه دل
|
|
|
|
|
دیگر سقاخانه ها ، گریه ی
شمعهای نذری را ، شاهد نیست
|
|
|
|
|
امروز خواهد آمد ، ساعت نمی شود چار
هرثانیه به صد بار انگار گشته تکرار
|
|
|
|
|
عشق همسایه ی دیوار به دیوار دل است /
مشکلی نیست گهی سرزده مهمان گردد /
..........................
|
|
|
|
|
فغان و آه از اين نفس و قلبِ پرزِ گناهم
كه نيست حاصلِ عمرم به غيرِ غصه و آهم
هزار توبه شكستم ، نشد
|
|
|
|
|
/ سیل آمد
نوح رفته بود
و
من سالهاست غرق دنیای مجازی شده ام/
پیانو
مارش
کمی هم بارش باران
شبان
|
|
|
|
|
این راه واسه تو نقطه ی پایانی نداره
|
|
|
|
|
ازاولین واجهای نِگاهت،
جذب شدم ،کهربایِ پاییزی...
|
|
|
|
|
داری میری نگاهم کن
ببین بی تو چه غمگینم
بدون تو میمیرم من
چشمام چیزی نمیبینن
|
|
|
|
|
پاییز شد و برگ درخت است طلایی / ای بلبل گلزار در این فصل
|
|
|
|
|
یه دردی توی قلبم هست......
|
|
|
|
|
نگاهت هست آبادان،
کزو ره میشود آسان
|
|
|
|
|
درد سر های ازدواج طنزی از علی دولتیان حکایت از نسلی مفلوک دارد در واقع نوعی ناتورالیسم اجتماعی ست که
|
|
|
|
|
اصلن به سرو چشم ودلم هوش نباشد
گر کتری واین* ظرف گداجوش* نباشد
چایی خوش کلکته هم باب دلم نیست
تا
|
|
|
|
|
عادت کرده ام به تو
شبیه مادری داغدار
که بچه مرده اش را
روی پایش میخواباند
و به او شیر میده
|
|
|
|
|
وگاهی لبخند
گم می شود
تا مرز باران
دلم
در سیطره ی غم
خیال شادمانی دارد
جنون آمیز...
|
|
|
|
|
جدایی از مرا چگونه معنا میکنی؟ ...
|
|
|
|
|
کاش میشد
عاشقانه هایم را
در ترمه ای بنفشابی
بپیچم ....
|
|
|
|
|
شبهای روضه پای بساط محرمت
چایی سرخ تازه دمت گریه می کند
|
|
|
|
|
می گذاری
از" رگ گردن" ببوسمت ؟؟
|
|
|
|
|
آن عقاب قصه ي ما كو سفر //
رفته بود از شهر ما تا آن دگر
|
|
|
|
|
كاش بهانه رفتنت نخواستن من بود نه خواستن ديگري ...
|
|
|
|
|
بلبل به وقت صحبتت بدجور کم می آورد
|
|
|
|
|
دیگر نمی خواند
در آن سوی پنجره
کلاغ بام همسایه
|
|
|
|
|
یه وقتایی نمیفهمی
مسیرو اشتباه میری
حواست نیست نمیفهمی
به دنیا اعتباری نیست
|
|
|
|
|
من از سایه سار درختان کوچه باغ تنهایی
و از نیمروز گرم تابستان می نویسم
|
|
|
|
|
رشوه داده ام به سطر سطر دفترم لحن واژه را....
|
|
|
|
|
شبیه کا بُل ام
منفجر میشوم
وقتی با چشمان انتحاریت
نگاهم میکنی ...
|
|
|
|
|
این جا کجاست که پایان ِ انزجارم نیست
|
|
|
|
|
دیدمت
دیدمت آن روز
که تو از گوشه ی چشم
به من خسته نگه کردی
دیدمت وقتی که زشرم ن
|
|
|
|
|
من چرا شعر؟؟؟....چرا اینقدر از خود دورم؟
|
|
|
|
|
برام عشق و آرزو کن واسه ی این تن خسته م
|
|
|
|
|
دوباره به کرم ها مشکوک میشوم...
|
|
|
|
|
زاهد خاکستری درکارگاهش پسته ها را رنده کرد
|
|
|
|
|
مست در آغوش گرمت من سراپا سوختم
|
|
|
|
|
خانه ای میسازم به جود و مهرو بخشش
|
|
|
|
|
در هوای مه آلوده ی گرگ و میش غروب
|
|
|
|
|
وقتی یه دنیا بغضتو خوردی ، شاید یکم حالمو فهمیدی :(
|
|
|
|
|
ما رند خراباتیم ؛ از هیچ نمیترسیم
سر زنده به حاجاتیم ؛ از هیچ نمیترسیم
|
|
|
|
|
وجنس زخمهام که از استخوان شده
|
|
|
|
|
دود از کنده ها نیست... ما نسل سوخته ایم
|
|
|
|
|
صاعقه میزند !
باز سینه ام
آتش گرفت
|
|
|
|
|
ازانتهای باغ پاییزی می آیی
بایک بغل نارنج
|
|
|
|
|
ندیدم من بجز زیبائی ای زشت/
به دشت کربلا ازخاک تا خِشت
|
|
|
|
|
امشب بیا که کار من از ابتدا شود
لطفی نما که درد من از آن دوا شود
چشمم برای دیدن رویت شده سپید
|
|
|
|
|
تشنه از اسب غم آلود نیفتی پسرم
|
|
|
|
|
خوابید برای همیشه،
تابید به قلبِ زمین،
بغضِ بیدارِ گلویم شد.....
|
|
|
|
|
با نام عشق
با صدای مخملی گفتش چرا؟
گم شد واژه در پژواک ها
دست من لرزید
|
|
|
|
|
خواب هایم را سری بزن امشب !
بیا و اوج بگیر تصنیف هایم را
در شبی که قورباغه ها
در سراشیب آب نیز
|
|
|
|
|
هم نشینی باغزلهای پرازاحساس من....
|
|
|
|
|
در آدینه خبر در شهر می پیچد ...
|
|
|
|
|
من و تو هر دو رودیم، فراری از کویریم
تا لحظه های خوبو، وصل به دریا کنیم ...
|
|
|
|
|
ما همه در این جهان بازی گریم
|
|
|
|
|
به نام خدا
«خرها و خرداران»
به نام خداوند خر آفرین
خداوند خر بچگان گزین !
|
|
|
|
|
دست من زلف او ؛ سلسله زیبای او
شانه بدست من است ؛ زلف چلیپای او
|
|
|
|
|
بعد تو مثل غباری به جهان در به درم
تو مپرس از من غمگین که چه آمد به سرم
|
|
|
|
|
فاصله
توغم انگیزترین ناحیه ی افکاری
قطره ای حل شده درسبزینه
وچواشکی که جدا می شود از پاکترین سط
|
|
|
مجموع ۱۲۵۰۸۷ پست فعال در ۱۵۶۴ صفحه |