جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
زاهدخاکستری درکارگاهش پسته ها رارنده کرد
کس ندانست بهرخودبود یاکه خلق
خودنگفت آن رندپشمینه ی دلق
صوفی آمدطرح صلح وخنده کرد
خلق رااوکرد امیروخویشتن رابنده کرد
جنگجویی آهنین باگرزوشمشیربران
خودهوس بر سرنیزه کرد
مردطرارآمدوباشاه کلیدش قفل ها را دنده کرد
کس ندانست او چه کرد
خنده ها باگریه ها....
وعده ها دادند تمامی برخلایق
درپس دیوارعایق
این خلایق هرچه لایق
کاسه های خالی وپزهای عالی..
وقت است که بگویم صدای طبل ها ازدوردست هم ناخوشست
خلق خسته خلق بیماروگرسنه
خلق گم گشته دشنه
نسل ما ازآتش پرشعله ها دراین زمستانها سوخت
سوزن خیاط هم ازریشه تاگلبرگ ها ارزان دوخت
نیم قرنیست که زیر بارقرض ها رفته ایم
کسب وکاری نیست اقساط ها هم خورده ایم
بنده ی حقیم ولی ازبهرپول هم بنده ایم
بابت این کارهم ازذات حق شرمنده ایم
این چه طولانی شبیست پایان آن درکارنیست
هیچ نامی هم براو پیدا نیست
شب یلدا یک شب است آغازوپایانش خوشست
عید ما هم پسته ی سربسته ی آجیل هاست
عمرما آمد به سر درکارما نیرنگهاست
خود ندانیم این ویا دانیم وخودنمانیم این
حرف ما
گفته ها ناگفته ها...................
بهاءالدین داودپور
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.