پنجشنبه ۱ آذر
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
روزگار
دست بردار روزگار
زین همه آزردگی
خسته ام از روز های زندگی
خسته ام از لحظه های تیرگی
سالهاست این تاخت وتازاین چیرگی
یک نگاه مضطرب.پهنایی ازشب خیره گی
یا للعجب پیدایی و پنهانی این لودگی
کو جوانی آن همه بالندگی
ناامیدم ای خدا
کاش داشتم یک دمی آزادگی
شانه بر خاک مذلت
آه در جان.سیمایی از آشفتگی
ای خوشا عالی مقام
ای دریغا بندگی
ای اجل آمد خزان خونم بریز
کن مرحمت بر شاخسار جان و تن
کن چیرگی
این همه اندوه و درد
این همه دل مردگی
نیست پایانی بر آن
نیست شادی
نیست هرگز حسی از تابندگی
عمر طی شد بر مدار بردگی
گر بماند جان و تن ناید دمی آسودگی
بهاءالدین داودپور. بامداد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام و درود و احترام
شعر رواییِ گسترده اندیشی است.
ولی غمنهاد و نااُمیدمحتوا سرودید
درخت تنومندِ زندگانی تان
دوباره با توکّل الهی و تلاشِ دوچندان سبز و پرثمربادآ
سلامت و دلشاد و سربلندبمانید درپناه امن الهی