يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
عاشق پیشه
هوا دلگیر و بارانیست.دلم تنگ
صدای چک چک باران زوزه ی باد
خوردبر بام و دشت ونیزاران
بر سر سنگ
میان توده های مه ناگه
هویدا می شود پاییز خوش رنگ
به طنازی و رعنایی
کشد دامن زمین سرد
با خش خش نارنجی و زرد
چه غوغا می کنند رقاصه ها برگ
انار سرخ هر سینه
به قصد کشتن عاشق عریان کند جنگ
چه شور انگیز پاییزیست
گره انداخته گیسو ها سر زلف
در چوبی کمی خاکستری رنگ
ز بهر دیدن یار می خورد زنگ
دو چشم شهلا و لیلا صفت
لبی یاقوتی و تنگ
پریشان کرده گیسو تا میان
عنابی و خوش نقش حنا رنگ
خدایا این چه رسمیست آخرین اینجا
میان این شکوه وزیبایی
چرا باید عدو آید کشد تیغ
دل جنگل زند چنگ
کند گلگون باغ ودر ودشت
شکسته دستي وپایی کندلنگ
فروافتدعریان تنی خشک
رخی گریان وزر رنگ
بریزد خون عاشق پیشه را
تاعمق ریشه
عجولانه ازنای شاهرگ
چومیرباغ فین
بزرگمردی به دورانهاشاهنشه ارگ
نسیم بادپاییزی
زندبرجنگل سرد
دل پیروجوان خونین. پردرد
هوادلگیروبارانیست دلم تنگ...
تقدیم به دلهای گرم ومهربان اهالی خوب وباصفای شعرناب
بهاالدین داودپور. بامداد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
تقدیمی زیبایی است
مبارک تمامی همراهان عزیز باشد