يکشنبه ۵ اسفند
اشعار دفتر شعرِ من یک انار هستم شاعر امیر یزدی (انار)
|
|
یازده شمس الضحی از چهره اش تابنده است
زد سپیده تا یاعلی از چهره رو برداشته؟
|
|
|
|
|
مفعول و فاعلات و فعل گریه می کند
|
|
|
|
|
شبهای روضه پای بساط محرمت
چایی سرخ تازه دمت گریه می کند
|
|
|
|
|
بوی گلاب و سیب و عنبر در بیاور
|
|
|
|
|
گاهی سری به راس سر نی، تکان بده...
با یک نگاه هم شده... تا خواهری کنی
|
|
|
|
|
شروع مي شود از انعطاف يك پرده.
|
|
|
|
|
يك به يك ياسين و الرحمن و تين را بكّنند
خواستند يك صحنه از كرب و بلا اجرا شود
|
|
|
|
|
دوباره ...این من و صحن مطهر حرمت
|
|
|
|
|
در خان کریمانه نمک خورد کریمی
تا "آمدم ای شاه پناهم بده..." را ساخت
|
|
|
|
|
هادي ترين چراغ ، چراغت هنوز هم
وقتي بپاست مجلس داغت هنوز
|
|
|
|
|
جمعه شبیه واژه نیامد طلوع کرد
یک آسمان غروب "نیامد" طلوع کرد
|
|
|
|
|
آدینه می رسد به سحر مزه می دهد
در تلخی زمانه شکر مزه می دهد
وقتی انار
|
|
|
|
|
لبخند هایش ارتباطی با خدا دارد
مردی که شبها گریه های بی صدا دارد
|
|
|
|
|
مِهرِ تو با مُهره به مِهر ِآسمان بند است
مَهر تو مُهر و مُهره از تسبيح زهرايي
|
|
|
|
|
پلنگ و شیر هم باشی اجل سر می رسد روزی
نمی دانم که داغم تا چه مدت تازه می ماند !
|
|
|
|
|
مشق شب فردای من ، یک صفحه از روی خودم
خط کش چرا کج می کشی ؟؟ صد رحمت ابروی خودم!
|
|
|
|
|
با اداهای دم طعمه دلش می لرزد
هر که ایمان خودش را ته قلاب زده
|
|
|
|
|
پرچین
پرچین تاب خورده سبز حیات ريخت
صدها سلام محض ورودت برات ریخت
کفپوش پی
|
|
|
|
|
فقط برای شکوفایی کمـی لبخند
به خاطر پدرش ، قلک "حدیقه" شکست
تقدیم به
|
|
|
|
|
من پشت توام قشنگ تا آخر جنگ!
|
|
|
|
|
باز تکــرار می کنم مــردم
مادرم مثل گل پر احساس است
مادر بال و پر شکستــه ی آن
صد و هفتاد و
|
|
|
|
|
آخر نامردی است از موج لذت بردن و ...
سنگ بر بال و پر مرغابی و اردک زدن
|
|
|
|
|
ستاره دامن شبهای پاره می دوزد
|
|
|
|
|
پس از مرگم فقط یک مشت حرف تازه می ماند!
|
|
|
|
|
آهی بکش هوای خودت را به من بده
|
|
|
|
|
مشق شب فردای من یک صفحه از روی خودم
خط کش چرا کج می کشی یک صفحه از روی خودم
|
|
|
|
|
زیبا دلم برای شما تنگ می شود
|
|
|
|
|
من نان گرفته ام و تو چایی گذاشتی
این ها بهانه ای است که ما زندگی کنیم
|
|
|
|
|
سجاده ات را باز كن خاتون زيبايي
شعر سپيدت مي زند از چارقد بيرون
|
|
|
|
|
لیلا شوی و عشق تو در خاک و خون که رفت...
مجنون صفت به پای سرش همسری کنی
|
|
|
|
|
هیچ کس خیری ندیده از رفیق نیمه راه
شاید این باشد دلیل از تو دوری کردنم
|
|
|
|
|
چشم ها از قد و بالای تو بالا بروند
چه نیازی است که تا عالم معنا بروند؟
بانگی از ماذنه ی حلق تو
|
|
|
|
|
درگیر و دار زمزمه های برادری
دارد چه کار می کند این چش
|
|
|
|
|
یک نفر دارد به عشقـت باز هوهو می کشد
شانه کم آورده... از نازی که گیسو می کشد
|
|
|