جمعه ۱۵ تير
|
|
اول بار با زمین همبستر شد
بعد دید زمین با خورشید!
ماه دلش گرفته بود...
|
|
|
|
|
من که حیران شبکی از لب خندان تو گشتم
و پریشان شده از زلف پریشان تو گشتم
سر هر کوچه زدم داد که
|
|
|
|
|
راه می رفت دیوار
با سرگیجه های مدام
|
|
|
|
|
آمده امشب به نگاهم مه ماهم
خوش مدی ای ماه من امشب به نگاهم
دود به چشمم شده از روز جدایی
دود به
|
|
|
|
|
" آخرین عابراین کوچه منم
سایه ام له شده زیر پایم
دیده ام مات به تاریکی راه
پنجه بر پنجره ا
|
|
|
|
|
کردی سیاه دفترِ عمرت به معصیت
از این همه گناه تو پرو ا نمی کنی
آسوده ای که نفس حیا را ز تو ر
|
|
|
|
|
تو هرگز نتوانی که ببخشی جانی به تن تکه چوب بی احساس...
|
|
|
|
|
به خنجری قلبِ چکاوک ،
شده چاک چاک
|
|
|
|
|
دلم بند جایی نیست
حرفهایم اعتباری نیست
|
|
|
|
|
هم ارزی و انرژی انیشتین را درک کردم
|
|
|
|
|
گفت آوا فردا به کجا میروی
|
|
|
|
|
مرا به تهدیدهای سرگردان در شلیک یک تفنگ دچار مکن
|
|
|
|
|
خداداند که مجنون چندی وفا کرد
خداداند که لیلی چندی جفا کرد
خداداند که عشق ما چه کرده
خداداند که
|
|
|
|
|
چه شعبده که نکردند با تلازم غم
|
|
|
|
|
ای که بند بند تنت
نت به نت نغمه های
زندگی من است ...
|
|
|
|
|
سلامت سلامی چه خوش،آشناست
کلامت چه خوب و چه گیرا رساست
|
|
|
|
|
هیچراهیجزنشستنبادلتنهانمانده
جزهمینچشمانزیباهیچچیزیجامانده
قلبپاکمهدیهدادمبیوفایی
|
|
|
|
|
گنج در هرکس در جهان بی پرس و جو اخلاق اوست
|
|
|
|
|
ریشه در خاکم ولی زخم تبر دارد دلم
سیب سرخی در کنار نیشتر دارد دلم
|
|
|
|
|
با خود اندیشیدم
چه کنم تا که کنم دل شادت
|
|
|
|
|
هر کسی را آرزویی در دل است
دامنت در دست و پایش در گل است
عقل و هوشم دیده را با دل دهم
جان برای
|
|
|
|
|
قوی تر آمدم اما خداقوت به بازویت
که بردی لشکر قلب مرا با تارِ گیسویت
نمی دانم چه وردی خوانده چشم
|
|
|
|
|
بر نقش دلم پهن شدست مهر تو بازم
تا مهر تو جویم ز دل و دیده نشانم
|
|
|
|
|
به جنگ نقش میآید حریر-ابریشمِ مویت
|
|
|
|
|
بعد از تو دیگر خوش سر و سامان نبودم
|
|
|
|
|
رقص نوری که در دو چشمانم
میزند طبل و رو به رسواییست
|
|
|
|
|
درخشید در فصلِ نو، سرا و سپهر
برآمد سپیده،به عشق و به مهر
|
|
|
|
|
من عروسکی پسرانه ام مرا از خودت دور مکن
چون نام تو شیرین است پس ن
|
|
|
|
|
زمین باشد پر از جشن و هیاهو
بهار آمد بهاری سبز و خوشبو
|
|
|
|
|
از این سر شانه
تا آن سر شانه
نمایان شده جادّی ترقوهات
|
|
|
|
|
این چنین بود حال دوران از ازل آیا مگر؟
این چنین هرگز نماند حال دوران غم مخور
عادل هوشمند( عدل)✍
|
|
|
|
|
📌 تصنیف
م.مدهوش♥️
🎤 دکلمه: بانو هستی احمدی🌸
|
|
|
|
|
هــر چــه فــرمــودم بـــه ارز بــالا مــرو
رفت و این جملـه مـرا بـا طعنـه گفت
تــو چـــه مـی دا
|
|
|
|
|
سکوتی به لبش دوخته بود...
|
|
|
|
|
پَر زَد از بامَم اگر مرغِ سفید ،
برّه هم دنبالِ مرغک ، پَر کشید ،
|
|
|
|
|
من صدایم را رسانده ام به باران
|
|
|
|
|
روزی زنی در کوچه ها آواز میخواند
با هر کلامش آیه ی اعجاز میخواند
|
|
|
|
|
گفتی که هر دم میزنم بینم تورا
گفتی که هر پلکی زنم بینم تورا
|
|
|
|
|
گاه کودکی زوزه می کشد شبیه گرگ
|
|
|
|
|
بر میگردم به سمت ریحان های خوابیده در باغچه
|
|
|
|
|
یک عمر به هر لحظه پی کام دویدیم
|
|
|
|
|
ای کلید زشت و زیبا دست تو
کار ناحق و روا پا بست تو
از پس پرده کمی بیرون بیا
|
|
|
|
|
گر خواهی فیض ِ اَزَلی در دو جهان
بفرست بر آن شاه خراسان صلوات
زینب حسنی(دنیا )
|
|
|
|
|
هرکیمین بو فلک بیر جورَه عقلین
اوشدورور باشیننان ائیلَسین امرین
|
|
|
|
|
مـن ؛ بـوتــهٔ آفــتـاب زدهٔ بـیبـرگـم
دیــوار فــرو ریخـتــهای از اَرگــم ..
کشتـه شده زندگان
|
|
|
|
|
قصه به قصه خواندنت
هجومِ هجمه های درد
به نیمه شب کشاندنت
|
|
|
|
|
ساقی فرخ لقا می زمیستان برد
|
|
|
|
|
در فسیلی می سپارم استخوان سردش را
آن عتیقه ی بر عقیقه در عقیق زردش را
|
|
|
|
|
دل اگر عاشق شود سوی خدایی می رود
خار اگر پاشنه نشنید لنگه کفش بهر جدایی می رود
عاشقی کار امروز
|
|
|
|
|
هفت رباعی از مهدی ملکی الف همراه با عنوان
|
|
|
|
|
خاطرت تا عاقبت در آسمانم مانده است
|
|
|
|
|
صبح بخیر12
برای شب های تاریکم
یک مهتاب می خواهم
هرصبح برای دیدنت
دل بی تاب می خواهم
بیا پیشم
|
|
|
|
|
من ز خوابی بس گران برخاستم اینجا کجاست
|
|
|
مجموع ۱۲۵۱۴۹ پست فعال در ۱۵۶۵ صفحه |