گاه کودکی زوزه میکشد شبیه گرگ بر بام خانه کاه گلی اش
لحظه ای درنگ در اندیشه خود میخواهد پنجره را بر دارد
میخواهد شبیه اشک سرریز شود
از چشمان احساس حاکم بر دلش
میخواهد چکیده ای از دلتنگی باشد
وقت سحر آهسته دسته در میچرخاند به سمت بالا
چانه خود راوحشیانه زیر نور چراغ پنهان میکرد
وحشت دارد درپاسخی درشت از خواب بر خیزد
پا برهنه در برف همراه آفتاب در ردپای گرگها
میخواهد آوازش شبیه زوزه گرگها باشد
آیا گرگی همین حوالی سراغ کودک خواهد آمد؟
یاکودک سراغ گرگی پای در برف ،دلش برای گرگها لک میزند
دولاشد در برف تنها وعبوس
شبیه پای کوبی یک زن ،هنگام آشفتگی
درسکوت برف وحشیانه میخواست زوزه گرگ را به سمت خود بکشاند
در اوج پای کوفتن در برف ،ناخرسند بود
دوباره در انگیزه خود تکرار میشد
ملال آور در جنون کودکانه اش دروانمودی
زوزه را به چالش بکشاند
گیج و منگ ،چپ وراست خود را در برف می کوبید
میخواست هم آغوش برف ،ذهن گرگها را به سمت خود بکشاند
شگفت و بر آشفته در برف سرنوشت خود را در زوزه تهی می کرد
علف های زیر برف را باچنگ کوچک خود از جا می کند
مالا مال ونامطبوع سوی آسمان دوباره زوزه می کشید
افسوس گرگی همین حوالی نیامد
کودک شبیه گرگ دوباره بر بام خانه کاه گلی اش
بیزارتر از قبل زوزه کشید
غلت خورد و در برف جان سپرد
گاه شاعر برای بیان احساسات و منظور خود از تمثیل استفاده می کند. این شعر را باید در حال و هوای این تمثیل توصیف کرد. باید فضاسازی شعر را درنظر گرفت تا به اعماق شعر نفوذ کرد.
گاه کودکی زوزه میکشد شبیه گرگ بر بام خانه کاه گلی اش
گرگ هم اینجا نماد است. اما اینجا آن گرگ گرگ درنده ی بی رحم نیست
گرگ تنهایی است که در غروب درد تنهایی و دردهای عمیقِ تنهایی را در بلندی تپه زوزه می کشد. کودکی اینجا شبیه گرگ زوزه می کشد کودک که ما اعتقاد داریم نماد پاکی و مظلومیت و صداقت و سادگی است و بی آزار است. این کودک می تواند کودک درون شاعر باشد. چرا شبیه گرگ؟ چرا کودک می خواهد شبیه گرگ زوزه بکشد؟ چون میان کودک و گرگ سنخیتی وجود دارد. کودک خود را در رد پای گرگ جستجو می کند. گرگ تنها. کودک در انتها توسط این گرگ دریده می شود.
وقتی صحبت از خانه ی کاه گلی می شود. این خانه ی کاه گلی حکم احساس تنهایی را دارد که هر آن ممکن است فرو بریزد و اتفاقاً وقتی ما به پایان شعر هم می رسیم می بینیم که فرو هم می ریزد. این فرو ریختن خیلی دردناک است، آنقدر دردناک که شاعر از آن تعبیر می کند به جان سپردن
کودک شبیه گرگ دوباره بر بام خانه کاه گلی اش
بیزارتر از قبل زوزه کشید
غلت خورد و در برف جان سپرد
واژه ی بیزارتر هم اینجا می تواند خسته تر هم معنا بدهد و هم می تواند به معنای بیزارتر باشد این بیزاری ریشه در عدم درک کودک و تنهایی علی حده ی شاعر دارد.
میخواهد شبیه اشک سرریز شود
از چشمان احساس حاکم بر دلش
میخواهد چکیده ای از دلتنگی باشد
تصویرسازی های هنرمندانه را در کنکاش این موضوع در شفافیت بهتر و رسیدن به اعماق بیشتر کلام شاعر می توان توصیف کرد.
شبیه اشک سر ریز شود : گریه ی بسیار کودک
از چشمان احساس حاکم بر دلش : از اعماق تنهایی اش و با تمام وجود گریه کند
می خواهد چکیده ای از دلتنگی باشد : دلتنگی کودک
وقت سحر آهسته دسته در میچرخاند به سمت بالا
چانه خود راوحشیانه زیر نور چراغ پنهان میکرد
وحشت دارد درپاسخی درشت از خواب بر خیزد
پا برهنه در برف همراه آفتاب در ردپای گرگها
میخواهد آوازش شبیه زوزه گرگها باشد
متن توصیف محور است. این توصیف های ادبی همراه با جانبخشی و کمی جا به جایی اجزا به منظور تلفیق با هنر و معنازایی تصویر شده است همراه با نمادسازی و جانبخشی مثلاً سحر
بیداری کودک درون را می رساند در صبح، کودکی که تنهایی در را می گشاید در یک روز برفی و در سوز سرما، تا در را می گشاید حمله ی باد و بوران و ذرات برف بر او هجوم می آورند
چانه خود راوحشیانه زیر نور چراغ پنهان میکرد : این پنهانی مقصود از آن است کسی از تصمیم کودک مطلع نگردد. چرا وحشیانه؟ چون کودک گرگ را الگوی خود قرار داده است و به دنبال رسیدن به این هدف دستگیره ی در را
می چرخاند. شاید به دنبال یک خداحافظی همیشگی از خانواده ای که او را درک نمی کنند. همین عدم درک موجب تنهایی و دریده شدن کودک توسط گرگ می شود. گرگ هم می تواند نماد جامعه باشد خطرات بالقوه بیرون از خانه. گرگ های جامعه هم روزی کودک بوده اند. آنها هم شاید کودک درونشان خیلی تنها بوده اند که دنبال رد پای گرگ رفته اند. آفتاب اما همان آفتاب همیشگی است. ای کاش این آفتاب یک روز زودتر بلند می شد
امیدوارم آگاهانه قلم زده باشم.
متشکرم
تابنده باشید به مهر