هوای شعر رقیبان پر از تزاحُمِ غم
چه شعبده که نکردند با تلازم غم
ببین چگونه نشانده ست جوخه های ترور
رژیم قدرت هر واژه با تحکّم غم
به خاکریز تمدن نشانده ویرانه
سپاه لشکر چنگیز با تهاجم غم
بریده کام نفس های ناز و عاطفه را
خطوط کاذب افکاری از توهّم غم
شبیه سازه به روی خطّ حادثه خیز
بنای ریزش ما دارد این تراکم غم
جدال و شایعه بازی درون دامن شعر
نماد ذهنیتی هست از تصادم غم
چه آمده به سر تاج و تخت شهر غزل
نمای عشق بهم خورده از تورّم غم
بجای آنکه قلم در شکار غم باشد
شکار کرده قلم را سگ تخاصُم غم
چه بد سلیقگی افتاده در نگارش ما
که شد به شادی و غم منتخب تقدّم غم
شنیده ام که خداوند عشق میفرمود
که غم به صندوق دل آر و رو تبسّم غم
بیا که بخت خود از غم به تاس بسپاریم
که بخت و شانس ندارد قمار و رندوم غم
میان بلبل و گل با وجود سختی هجر
کجا معاهده ای بوده بر تفاهم غم
به ساحل خوش دریای شعر کی برسد
به صخره کوبد اگر موجی از تلاطم غم
نگاه زیرک شاعر به هیچ میگیرد
خدای ظلم اگر سر دهد تظلّم غم
مثل همیشه زیبا و دلنشین سرودید
لذت بردم