سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        پسیل

        شعری از

        سیاوش آزاد

        از دفتر سیاوش نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۸ فروردين ۱۴۰۲ ۱۶:۵۰ شماره ثبت ۱۱۸۷۷۷
          بازدید : ۵۳۹   |    نظرات : ۶۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سیاوش آزاد
        آخرین اشعار ناب سیاوش آزاد

        در فسیلی می سپارم استخوان سردش را
        آن عتیقه ی بر عقیقه در عقیق زردش را
         
        شعله ور بود از ازل اکنون خموشی سهم او
        هیچ شیئی در جهان هرگز نسازد رحم او
         
        با شهابی منقرض می سازم و رمی بلیس
        می شود او با رسوبات ابد در یم جلیس
         
        موزه ها بعد از ابد باشد ورا خوش مشتری
        گرد ماه روی او گردد قمرها مشتری
         
        بعد چندی سارقی در فکر عشق و عاشقی
        با هزاران صاعقه در فکر و در دل سائقی
         
        می رباید حلقه ی وصل ابد را با ازل
        در دل هر ذره ای می افتد آخر این امل
         
        که سلیمانی شود در ذکر اعظم مستقر
        سایه ی انگشترش را بود و نایش مستتر
         
        با دو انگشت و نوای صور سلطانی کند
        نغمه ای از لا به هستی افکند ثانی کند
         
        صورها برپا کند در صور آخر سور را
        گور بهرامی کند کو می گرفتی گور را
         
        جلبکی روید ز قبر گاو سرخ سامری
        عاشقی هدیه برد آن را به لعبت دختری
         
        چون بکارد نکهتش گیرد سراسر بود را
        دست و ریحی حال رودی و دمیده دود را
         
        بوی قربانی مشامش را کند بیدارتر
        چشم های خویش را سازد سپس بیمارتر
         
        عکس نابودی فتد بر تور دریایش اسیر
        بار دیگر او شود بر کشتی دلها امیر
        ۱۶
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۴:۴۴
        سلام سیاوش جان

        به عقیده من انتهای شعر روان و مفهومی بود
        ولی در ابتدای شعر و چند بیت ابتدایی باز روال قدیم را داشتی و از کلمه هایی استفاده کرده بودی که غیر قابل هضم بودند
        میدانید، چند کلمه ی سنگین که پشت هم می آیند مصرع را غیر قابل هضم می‌کنند
        البته به نظر من .
        در کل میتوانم بگویم بیت به بیت مفهوم بود
        و پیوستگی بیت ها را متوجه نشدم
        شاید دلیلش این است که بیت به بیت متوجه شدم

        موفق باشید آقا سیاوش
        شعر قبلی روان‌تر بود .

        خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۹:۲۴
        سلام و سپاس
        امید که آثاری به قلم آید که روان باشد و در عین حال ژرف
        باری متشکر از نکاتی که بیان فرمودید
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۵:۰۵
        درود بزرگوار
        فلسفی بسیار زیبا و سخت بود
        موفق باشید خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۹:۳۷
        سلام و عرض ادب
        فرمود
        چون بمرد اسکندر اندر راه دین

        ارسطاطالیس گفت ای شاه دین

        تا که بودی پند می‌دادی مدام

        خلق را این پند امروزین تمام

        پند گیر ای دل که گرداب بلاست

        زنده دل شو زانک مرگت در قفاست

        من زفان و نطق مرغان سر به سر

        با تو گفتم فهم کن ای بی‌خبر

        در میان عاشقان مرغان درند

        کز قفس پیش از اجل برمی پرند

        جمله را شرح و بیانی دیگرست

        زانک مرغان را زفانی دیگرست

        پیش سیمرغ آن کسی اکسیر ساخت

        کو زفان این همه مرغان شناخت

        کی شناسی دولت روحانیان

        در میان حکمت یونانیان

        تااز آن حکمت نگردی فرد تو

        کی شوی در حکمت دین مرد تو

        هرک نام آن برد در راه عشق

        نیست در دیوان دین آگاه عشق

        کاف کفر اینجا به حق المعرفه

        دوستر دارم ز فای فلسفه

        زانک اگر پرده شود از کفر باز

        تو توانی کرد از کفر احتراز

        لیک آن علم لزج چون ره زند

        بیشتر بر مردم آگه زند

        گر از آن حکمت دلی افروختی

        کی چنان فاروق برهم سوختی

        شمع دین چون حکمت یونان بسوخت

        شمع دل زان علم بر نتوان فروخت

        حکمت یثرب بست ای مرد دین

        خاک بر یونان فشان در درد دین

        تا به کی گویی تو ای عطار حرف

        نیستی تو مرد این کار شگرف

        از وجود خویش بیرون آی پاک

        خاک شو از نیستی بر روی خاک

        تا تو هستی پای مال هر خسی

        نیست گشتی تاج فرق هر کسی

        تو فنا شو تا همه مرغان راه

        ره دهندت در بقا در پیشگاه

        گفتهٔ تو رهبر تو بس بود

        کین سخن پیر ره هرکس بود

        گر نیم مرغان ره را هیچ کس

        ذکر ایشان کرده‌ام، اینم نه بس

        آخرم زان کاروان گردی رسید

        قسم من زان رفتگان دردی رسید
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۸:۴۷
        درود سیاوش جان

        بیت اول را برایم تقطیع کن لطفا خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۹:۴۳
        سلام علیکم سمعا و طاعتا

        در
        ف u
        سی
        لی
        می
        س u
        پا
        رم
        اس
        ت u
        خوا
        ن
        سر
        دش u
        را
        آن
        ع u
        تی
        قه ی
        بر
        ع u
        قی
        قه
        در
        ع u
        قی
        ق
        زر
        دش u
        را
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۰:۲۵
        دش را کوتاه گرفته ای؟
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۰:۲۷
        در فسیلی می سپارم استخوان سرد را
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۰:۴۷
        سردش یک هجای کشیده است دال و شین ساکن است
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۰:۵۰
        استخوان سرد مفهوم را تا حدودی عام می کند در اینجا مفهوم خاص مدنظر است استخوان سرد او نه هیچ استخوان دیگری
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۱:۲۳
        به نظرت سکته وارد نمیکنه بر خواندن اگر دال و شین ساکن باشد

        من با این همه سابقه ی تدریس عروض از تو استعلام تقطیع گرفتم تا بتوانم
        ریتم را در یابم موسیقی شعر مهمترین رکن شعر است حتی اگر نحو و بحر هم درست باشد و موسیقی خدشه دار باشد باید از آن پرهیز کرد

        ان شاء الله بمانی و بسرایی
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۲:۲۱
        برادر آن معشوقه ی بی وفا مرا تا مرز سکته پیش برد مرا دیگر خوفی از سکته و ما بعد السکته نیست
        باری در شعر کهن به نظر می رسد طبیعی باشد شاید آن دوران بنیه ها جسیم تر بود و جمل سکته دیرتر نزول اجلال می فرمود

        تنها گریزم ، نا گزیرم کان پریخو
        تنها رود ، تنها دود ، تنها گریزد

        آهوی من دارد اگر خوی پلنگی
        رعنا پلنگ از چون خودی آیا گریزد؟

        گو آتش شوقش سرا پایم بسوزد
        کی شعلهٔ رقصنده از گرما گریزد

        من زیبق لغزان نی‌ام کز بی ثباتی
        آواره در گرما و در سرما گریزد

        من مرغ طوفانم نیندیشم ز طوفان
        موجم، نه آن موجی که از دریا گریزد

        موجم، چنان موجی که از اوج و حضیضش
        خیزد گران کوهی و در ژرفا گریزد

        از بوم شوم و کرکس دون چند خواهی
        کز خاک در خلوتگه عنقا گریزد

        شهباز را شاید که چون شهپر گشاید
        آنجا که زشتی هاست ناپیدا گریزد

        سیمرغ کو کز طعمه گاه لاشه خواران
        در اوج استقلال و استغنا گریزد

        از ری چو بگریزم به شیرازم کشد دل
        آنجا که هر دلداده ی شیدا گریزد

        آنجا که هر گل شعله ای از شوق باشد
        آنجا که هر پروانه ، بی پروا گریزد

        چون پور عمران راه نور آباد پویم
        موسی به حق در طور و در سینا گریزد

        مکر یهودا با مسیحا بی سبب نیست
        عیسی دمی باید که چون عیسا گریزد

        موسی نی‌ام عیسی نی‌ام اما ز نادان
        چون خضر هم عیسا و هم موسا گریزد

        در کوه یابم باده ی آرام بخشی
        زین باده کی فرخنده پی بودا گریزد

        زرتشت هم آتشگهی بر کوه دارد
        تا در پناه آتش مزدا گریزد

        در فهلیان غم های خود بر کوه خوانم
        دردا که کوه از درد آن غم ها گریزد

        در کوهسار آسوده زان وحشت سرایم
        آهو به کوه از وحشت صحرا گریزد

        چون در گریز از نابکاران پایدارم
        از صحبتم هر بی سر و بی پا گریزد

        از سنگ در تنگ برین جوشد مگر خون
        کز باغ و داغش لاله ی حمرا گریزد

        یا سرخ روی از تابِ می افتان و خیزان
        هر لاله در نزهتگه خضرا گریزد

        غارتگری ار تنگ دزد از غار شاپور
        چون مزدکی از هیبت کسرا گریزد

        نوروز بر آذر نهد اسفند کز دیو
        وز چشم زخمش گلشن نوزا گریزد

        زین خاک خرم شهد شیرینی رباید
        وز نیشکر در خوشه ی خرما گریزد

        وآن مرغک ناز آزما با جفت زیبا
        از سرو بن در شاخه ی افرا گریزد

        اینجا هنر چون غنچه ی شاداب خندد
        اینجا سرشک از چشم خون پالا گریزد

        چون تلخ کامی را هنر شیرین کند کام
        چون آذر برزین سوی بالا گریزد

        وندر پی آن گرم رو، شبدیز شبرنگ
        با جان روشن از دل یلدا گریزد

        وز تیشه ی فرهاد فریادی بر آید
        کز نیش و نوشش صخرهٔ صمّا گریزد

        صد گنج باد آورده را بخشد به خسرو
        وز کوه غم پرورده سیل آسا گریزد

        مهر آورد بر تندخو پرویز بی مهر
        از بیستون در طارم اعلا گریزد

        ور بر دلش بنشیند از شیرین غباری
        زی آسمان زین توده ی غبرا گریزد

        چون گرد غیرت بر دل مجنون نشیند
        چون گرد باد از محمل لیلا گریزد

        ور خار نخوت در خَلَد در پای وامق
        با عذر لنگ از محفل عذرا گریزد

        امروز اگر در خشکسال صلح و سازش
        مشک سره از عنبر سارا گریزد

        فردا که خوی جنگجویان نرم گردد
        اسکندر آرد شرم و از دارا گریزد

        دانا نجوید راز هستی گر بداند
        کاین راز از جوینده ی دانا گریزد

        ور نگذرد از زشتی زیبا نمایان
        از دیدن هر زشت و هر زیبا گریزد

        داند که این اجرام را باشد شتابی
        چونانکه دنیا گویی از دنیا گریزد

        وندر دل هر جنبشی یابد سکونی
        مانا جهان از هر گریزی واگریزد

        در زیر و بالای جهان کابوس بیند
        هر خفته کز افسانه و لالا گریزد

        ای نوگل بیدار بخت آرزو ها
        کز خنده ات خواب از سر خارا گریزد

        بر سینه ی گرم از بر کوی بلورین
        گر جامه پوشی نرمی از دیبا گریزد

        هنگامه ی شعر نو و شعر کهن چیست
        جان سخن زین بحث نکبت زا گریزد

        عشق کهن یا عشق نو هرگز شنیدی
        کی از جهان مهر جهان آرا گریزد

        عشقی که شورانگیز باشد دیر پاید
        مفتی ندارد شور و زین فتوا گریزد

        زین‌گونه باشد کار شعر جاودانی
        کز ماه و سال و شاید و اما گریزد

        راز هنر در پرده ی راز روان ها
        از چنگ صدها بوعلی سینا گریزد

        نابودی فرهنگ ما نابودی ماست
        بی‌جان توانایی ز هفت اعضا گریزد

        این سرزمین مأوای امّید جهان است
        آواره باد آن کس کزین مأوا گریزد

        روزی رسد کز فر این فرهنگ سرکش
        تیر ستم در ترکش جوزا گریزد

        وای ار جوان در پستی و سستی گراید
        وای ار هنر از همت والا گریزد

        وای ار ز عهد کودکی فرزند ایران
        با مهد خود در غرب و امریکا گریزد

        وای ار فرشته در پی اهریمن افتد
        وآنگه ز جابلقا به جابلسا گریزد
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۱:۵۶
        خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۲:۰۶
        سلام و سپاس
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۲:۰۴
        خندانک
        درودبرشما جناب آزادعزیز خندانک
        زیباقلم زدید خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۲:۱۷
        سلام متشکر
        ارسال پاسخ
        زهره دهقانی ( شادی)
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۰۹:۵۹
        سلام و درود استاد بزرگوار
        بسیار زیبا و ماهرانه قلم زدید👌🌹
        لذت بردم💐

        شاد و تندرست باشید ✨
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۲:۵۴
        سلام و سپاس
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۰:۴۴
        زیبا
        وبردل نشست
        هزاران درودتان باد
        شاعر وادیب گرامی
        خندانک خندانک خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۲:۵۵
        سلام زنده باشید
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۱:۵۶
        درود بر شما شاعر ارجمند
        شعر زیبایی بود
        نسبت به سایر آثارتان روانتر و رساتر بود(با درک من)
        سال نو بر شما مبارک،ان شاءالله که متأهل و متعهد شوید خندانک خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۲:۵۹
        سلام سپاس و تشکر
        اگر روانمان اینست خدا به داد ناروانهایمان برسد
        سال نیکی در پیش داشته باشید
        آوازه ی تجردم گویا عالمگیر شده است
        زنده باشید
        ارسال پاسخ
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۲:۴۷
        درود بر شما استاد آزاد گرامی خندانک
        زیبا سرودید خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۳:۰۰
        سلام موید باشید
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۴:۴۵
        درود بر شما جناب آزاد عزیز بسیار زیبابود وپرمفهوم احسنت برشما 🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
        🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
        🪻🪻🪻🌹🌹
        ⚘️⚘️⚘️⚘️
        🌺🌺🌺
        🌻🌻
        ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️
        ❤️❤️
        ❤️🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
        🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
        🪻🪻🪻🌹🌹
        ⚘️⚘️⚘️⚘️
        🌺🌺🌺
        🌻🌻
        ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️
        ❤️❤️
        ❤️🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
        🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
        🪻🪻🪻🌹🌹
        ⚘️⚘️⚘️⚘️
        🌺🌺🌺
        🌻🌻
        ❤️
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۹:۲۶
        سلام و تشکر
        اگر گل های زیادی هدیه بدهید شاخه گل ارج و قربش را کاسته نخواهد دید؟
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۴:۵۹
        با عرض سلام وادب واحترام خدمت جناب استاد آزاد ..
        قلمتان زیبا .سنگین .سخت .ایشالا چند بار دیگه میام سر میزنم میخونم کلی سرچ میکنم تابه عمق شعر زیباتون برسم ..
        خوبی در کنار شماها بودن همینه کلی استفاده میکنیم وبه سوادمون اضافه میشه .
        موفق وموید باشید براتون آرامش ناب آرزو میکنم خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۸:۵۶
        با کلمات قلمبه سلمبه و خارج از عرف گویش حال
        نه سواد شاعر بالا می‌رود نه شعرش به درد مخاطب می‌خورد
        اشعار باقی مانده و اثر گذار همیشه سهل و ممتنع بوده اند

        واژه های آرکائیک برای خواص است

        وگرنه میخواهید شعری به زبان سانسکریت برایتان
        بنویسم وقتی مخاطب درکی از آن ندارد به چه درد می‌خورد

        در کجای گفتمان ما الان به جای کفش موزه می‌گویند
        وقص علی هذا
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۹:۳۲
        سلام و عرض احترام
        امید که بتوانم از محضر نیکان بهره مند گردم
        زنده باشید
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۱۹:۳۴
        سلام

        بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم
        که من دلشده این ره نه به خود می‌پویم

        در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند
        آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم

        من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
        که از آن دست که او می‌کشدم می‌رویم

        دوستان عیب من بی‌دل حیران مکنید
        گوهری دارم و صاحب نظری می‌جویم

        گر چه با دلق ملمع می گلگون عیب است
        مکنم عیب کز او رنگ ریا می‌شویم

        خنده و گریه عشاق ز جایی دگر است
        می‌سرایم به شب و وقت سحر می‌مویم

        حافظم گفت که خاک در میخانه مبوی
        گو مکن عیب که من مشک ختن می‌بویم
        فرهاد احمدیان
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۰:۴۵
        سلام و عرض درود خدمت جناب آزاد بسیار عالی قلم زدید درود بر شما خندانک خندانک خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۰:۵۲
        سلام منصور باشید
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۱:۲۰
        سلام و درود جناب آزاد بزرگوار
        شعری زیبای از شما خواندم خندانک
        بمانید به مهر و مهربانی خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۱:۴۵
        سلام متشکر از حضور شریف
        موفقیت های سترگتان را همگان شاهد باشند
        فی امان الله الرحمن
        ارسال پاسخ
        احسان فلاح رمضانی
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۱:۴۱
        سلام و درودها بر شاعر طناز و زیبانویس جناب آزاد گرامی خندانک خندانک
        قلم خاصی دارید و تا جایی که توانم بود به کشف و شهود دست زدم در محتوای شعر شما و لذت بردم از معانی بلند شعر شما خندانک خندانک
        طاعات و عبادات شما در ماه میهمانی خداوند مقبول درگاه احدیت خندانک
        موفق باشید و نویسا خندانک
        🌺🌺🌺
        🌻🌻
        ❤️🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
        🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
        🪻🪻🪻🌹🌹
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۲:۰۴
        سلام مدتی است احترام را درین می بینم که از سروران گرانقدر هر هدیه ای آوردند ولو زیبا بودی بنگارند قانع باشم و شاکر وَ تَجْعَلَنِی بِقِسْمِکَ رَاضِیاً قَانِعاً وَ فِی جَمِیعِ الْأَحْوَالِ مُتَوَاضِعاً و از اعزه نخواهم که زدنی فیه بیاناً کما آنکه در حدیث حقیقت آمده است
        و فی کلام أمیرالمؤمنین علیه السلام فی حدیث کمیل‏ حیث سأله عن الحقیقة،
        فقال: ما لَک و الحقیقة؟
        فقال: أَوَ لستُ صاحبَ سرّک.
        قال علیه السلام: بلى و لکن یرشّح‏ علیک ما یطفح منّی.
        فقال کمیل: أو مثلک یخیب سائلًا.
        فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر إشارة.
        فقال: زدنی فیه بیاناً.
        فقال علیه السلام: محو الموهوم مع صحو المعلوم.
        فقال: زدنی بیاناً.
        فقال علیه السلام: هتک الستر لغلبة السرّ.
        فقال: زدنی بیاناً.
        فقال علیه السلام: جذب الأحدیة لصفة التوحید.
        فقال: زدنى بیاناً.
        فقال علیه السلام: نور یشرق من صبح الأزل، فیلوح على هیاکل التوحید آثاره.
        فقال: زدنی بیاناً.
        فقال علیه السلام: أطف السراج، فقد طلع الصبح

        لیک چون سخن از کشف و شهود فرمودید شاید برخی گرامیان مشتاق استماع تاملات نیک نهادتان باشند

        گر کسی وصف او ز من پرسد
        بیدل از بی نشان چه گوید باز

        عاشقان کشتگان معشوقند
        بر نیاید ز کشتگان آواز

        یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده. حالی که از این معامله باز آمد یکی از دوستان گفت: از این بستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی؟ گفت: به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کنم هدیه اصحاب را، چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.

        ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
        کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد

        این مدعیان در طلبش بی خبرانند
        کآن را که خبر شد خبری باز نیامد

        ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
        وز هر چه گفته‌اند و شنیدیم و خوانده‌ایم

        مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
        ما همچنان در اوّل وصف تو مانده‌ایم

        البته می دانم سیاهه های بنده اصغر از آنست که تشبیه به درخت گل گردد لیک امیدوارم حدیث او چنین باشد یا بشود و آرزو بر جوانان عیب نیست خصوصا جوانی که همچنان ناکام است
        ذکر جمیل سعدی که در افواه عوام افتاده است و صیت سخنش که در بسیط زمین رفته و قصب الجیب حدیثش که همچون شکر می‌خورند و رقعهٔ منشآتش که چون کاغذ زر می‌برند بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد بلکه خداوند جهان و قطب دایرهٔ زمان و قایم مقام سلیمان و ناصر اهل ایمان اتابک اعظم مظفر الدنیا و الدین ابوبکر بن سعد بن زنگی ظلّ الله تعالی فی ارضه رَبِّ اِرْضَ عَنهُ و اَرْضِه به عین عنایت نظر کرده است و تحسین بلیغ فرموده و ارادت صادق نموده، لاجرم کافهٔ انام از خواص و عوام به محبت او گراییده‌اند که الناسُ علی دینِ ملوکِهم.

        زآن گه که تو را بر من مسکین نظر است
        آثارم از آفتاب مشهور تر است

        گر خود همه عیبها بدین بنده در است
        هر عیب که سلطان بپسندد هنر است

        گِلی خوشبوی در حمام روزی
        رسید از دست محبوبی به دستم

        بدو گفتم که مشکی یا عبیری
        که از بوی دلاویز تو مستم

        بگفتا من گلی ناچیز بودم
        و لیکن مدّتی با گل نشستم

        کمال همنشین در من اثر کرد
        وگرنه من همان خاکم که هستم
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۲:۰۱
        سلام استاد سیاوش ادیب گرانقدر به به چه اشتراکی زیبایی وقلمتان رقصان بود سراسر شعرت رادرک کردم نیازی به گوگل نبود کاش بنده میتوانستم با زبان شعریم این گونه بسرایم مگر خاقانی که زبانی دشوار داشت از شاعران بزرگ نیست
        خاصوعام بدون شک شعرت را خواهند ستود وشعری عظیم باکنایه وایهام های مدرن
        کسی میتواند به زیبایی این گونه رقص قلمش زیبا باشد
        خرده مگیر پایان شبهای سیه را آفتاب به همه خواهد گفت سپاس از شعر زیبایتان لذت بردم
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۲:۳۴
        سلام ودرود خدمت جناب آزادبخت بزرگوار .اگر منظورتان از سرچ بنده هستم ..من واقعا برای خودم گفتم ..نه این که ایراد از شعر جناب آزاد باشد وگرنه بنده خیلی خیلی خوشحالم که در اینجا از جناب ازاد درس میگیرم .وبه معلومات هرچند ناچیز من اضافه میشود .
        وخود را در جایگاهی نمیبینم که بخواهم از شعر ایشان انتقاد کنم خندانک خندانک سپاس فراوان از شما واستاد ازاد
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۲:۴۴
        سلام سپاس مر یزدان عزوجل را که به فقرا توفیق مجالست با فضلا و علما و نیکان و پاکان فراهم آورد
        حضرتعالی که در وادی ادب ید طولایی دارید
        جناب خاقانی از استوانه های ادب فارسی است یادشان گرامی باد و روانشان سرشار از سرور و بهجت
        امید که پروردگار به قاصر امداد رساناد که آثاری شایسته نگاه زیبایشان بنگارم که آدمی را یادگار همین است

        هر دم از عمر می رود نفسی
        چون نگه می‌کنم نمانده بسی

        ای که پنجاه رفت و در خوابی
        مگر این پنج روز دریابی

        خجل آن کس که رفت و کار نساخت
        کوس رحلت زدند و بار نساخت

        خواب نوشین بامداد رحیل
        باز دارد پیاده را ز سبیل

        هر که آمد عمارتی نو ساخت
        رفت و منزل به دیگری پرداخت

        وآن دگر پخت همچنین هوسی
        وین عمارت بسر نبرد کسی

        یار ناپایدار دوست مدار
        دوستی را نشاید این غدّار

        نیک و بد چون همی بباید مرد
        خنک آن کس که گوی نیکی برد

        برگ عیشی به گور خویش فرست
        کس نیارد ز پس ز پیش فرست

        عمر برف است و آفتاب تموز
        اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز

        ای تهی دست رفته در بازار
        ترسمت پر نیاوری دستار

        هر که مزروع خود بخورد به خوید
        وقت خرمنش خوشه باید چید

        بعد از تأمل این معنی مصلحت چنان دیدم که در نشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم چینم و دفتر از گفت‌های پریشان بشویم و من بعد پریشان نگویم.

        زبان بریده به کنجی نشسته صمٌّ بکمٌ
        به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم

        تا یکی از دوستان که در کجاوه انیس من بود و در حجره جلیس، به رسم قدیم از در در آمد. چندان که نشاط ملاعبت کرد و بساط مداعبت گسترد جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبّد بر نگرفتم. رنجیده نگه کرد و گفت:

        کنونت که امکان گفتار هست
        بگو ای برادر به لطف و خوشی

        که فردا چو پیک اجل در رسید
        به حکم ضرورت زبان در کشی

        کسی از متعلقان منش بر حسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند، تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مجانبت پیش. گفتا: به عزت عظیم و صحبت قدیم که دم بر نیارم و قدم بر ندارم مگر آن گه که سخن گفته شود به عادت مألوف و طریق معروف که آزردن دوستان جهل است و کفّارت یمین سهل و خلاف راه صواب است و نقص رای اولوالالباب ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام.

        زبان در دهان ای خردمند چیست
        کلید در گنج صاحب هنر

        چو در بسته باشد چه داند کسی
        که جوهر فروش است یا پیله ور

        اگر چه پیش خردمند خامشی ادب است
        به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی

        دو چیز طیرهٔ عقل است دم فرو بستن
        به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی

        فی الجمله زبان از مکالمهٔ او در کشیدن قوّت نداشتم و روی از محاورهٔ او گردانیدن مروّت ندانستم که یار موافق بود و ارادت صادق.

        چو جنگ آوری با کسی برستیز
        که از وی گزیرت بود یا گریز

        به حکم ضرورت سخن گفتم و تفرج کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده.

        پیراهن برگ بر درختان
        چون جامهٔ عید نیکبختان

        اول اردیبهشت ماه جلالی
        بلبل گوینده بر منابر قضبان

        بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی
        همچو عرق بر عذار شاهد غضبان

        شب را به بوستان با یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد، موضعی خوش و خرّم و درختان در هم. گفتی که خردهٔ مینا بر خاکش ریخته و عقد ثریا از تارکش آویخته.

        روضةٌ ماءُ نهرِها سَلسال
        دوحةٌ سَجعُ طیرِها موزون

        آن پر از لالهای رنگارنگ
        وین پر از میوه‌های گوناگون

        باد در سایهٔ درختانش
        گسترانیده فرش بوقلمون

        بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده. گفتم: گل بستان را چنان که دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته‌اند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید. گفتا: طریق چیست؟ گفتم: برای نزهت ناظران و فسحت حاضران کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان عیش ربیعش را به طیش خریف مبدل نکند.

        به چه کار آیدت ز گل طبقی
        از گلستان من ببر ورقی

        گل همین پنج روز و شش باشد
        وین گلستان همیشه خوش باشد

        حالی که من این بگفتم دامن گل بریخت و در دامنم آویخت که الکریم اذا وعدَ وفا. فصلی در همان روز اتفاق بیاض افتاد در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را به کار آید و مترسّلان را بلاغت بیفزاید. فی الجمله هنوز از گل بستان بقیّتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۲:۵۳
        سلام و سپاس خانم زند
        موید باشید
        امید که از محضر شریفتان همگان بهره مند شوند و بیاموزند
        روحیه جستجوگر و پژوهنده ارزنده است امید که بنده نیز چنین باشم
        و نیز استغنای از فحص نیز مقام یا حالی است که درک آن نیز امید که پروردگار عنایت فرمایند
        گرچه اگر ماییم و راه فحص من بعد فحص است و وصل من بعد وصل و لیک وصلی که فحص را سالبه به انتفاء موضوع کند هست؟
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۳:۴۵
        سلام استاد سیاوش ادیب استاد گرامی
        وین گلستان همیشه خوش باشد
        آیا این شعر واثر شما گلستانی نیست که همیشه خوش و خرم است به یقین استاد میدانم هر آنچه را گفتی بر روی چشمانم شبیه سرمه میکشم تا یادگاری از دوست همیشه پیشم باشد ممنون وسپاس از این همه آگاهی
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۳:۵۷
        سلام بانو زند عذر مرا پذیرا باشید بنده کلی در مورد خود گفتم شخص خاصی مد نظر نبود
        استاد گرامی مگذار قلمها رنجیده شوند
        در هرصورت نظر بنده شما استاد گرامی ویا شخص خاصی نیست ببخشید
        پیروز وموفق باشید
        نرگس زند (آرامش)
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۳:۲۵
        انشاءالله موفق وموید باشید خندانک خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۳:۳۲
        شما نیز بر قله ها درخشان باشید
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۲ ۲۳:۵۲
        سلام
        سابق این اثر و یک رباعی را به پایگاه نقد شعر فرستاده بودم و جناب امیرعلی سلیمانی محبت فرمودند زحمت نقد را متحمل شدند

        نیاز به تعریف دوباره

        در این یادداشت نگاهی نقادانه خواهیم داشت به دو شعر از دوست شاعر جناب سیاوش آزاد، آن طور که در پرونده شاعری شما آمده بیش از پنج سال سابقه سرودن دارید، پس لازم است با جدیت بیشتر و نگاه نقادانه‌تری به شعر شما نگریست، من چند اثر دیگر از شما را هم با دقت خواندم و نقدهای همکاران را هم مطالعه کردم، نکته کلی که می‌توانم بگویم این است اساسا شعر عرصه‌ای برای نشان دادن توانایی‌های شخصی‌ست، شعر یک هنر فردی‌ست که حتی در تعریف اولیه هم از فردی به فرد دیگر ممکن است متفاوت باشد، اما نکته‌ای مهم وجود دارد، نکته‌ای که اساسا نقد شعر را داری ضرورت می‌کند، و آن نکته این است که هر چقدر هم که تعریف از شعر و تعیین اولویت‌های مولفه‌های شعری متفاوت باشد باز هم در اصول اولیه معمولا همه اتحاد نظر دارند، مثلا در اهمیت دادن به کیفیت زبان، در رعایت وزن و قافیه در شعر موزون و اصولی اینجنین، شعر شما شعری متمایز از جریان فراگیر شعر امروز است به سبب نحوه استفاده از چارچوب‌های زبانی، تا اینجا یک امتیاز مثبت به شعر شما تعلق می‌گیرد، اما باید دید این تمایز چقدر تمایز مثبت است، یعنی حرکت به سمت خلاقیتی با پشتوانه و جدی، به باور من که از مطالعه چند اثر شما شکل گرفته است شعر شما دارای ایرادات بسیار در شکل و شیوه مضمون‌سازی و تصویرگری‌ست، شاید همین سطرهایی که من به آن‌ها ایراد می‌گیرم در ذهن شما خیلی هم سالم و منسجم و شاعرانه باشند اما در مرحله انتقال دچار ایراداتی شده‌اند. رای این که به این هدف های مهم دست یابیم، لازم است در شعر، زبانی سالم، نو، خلاق، جذاب و تاثیرگذار داشته باشیم.،شاعری که زبان سالمی ندارد و قواعد دستور و اصول زبان فارسی را رعایت نمی کند مثل کسی است که لکنت زبان دارد و نمی تواند مقصود خود را به دیگران تفهیم کند؛ شاعری که زبان نو و تازه ای در شاعری ندارد مانند کسی است که حرفی را برای عده ای بارَها و بارها بدون هیچ تغییری تکرار کند؛ قطعا همه – حتی خود او از این همه تکرار، ملول و خسته خواهند شد: " سخن، نو آر که نو را حلاوتی ست دگر..."شاعری که زبان خلاقی نداشته باشد، میان او و دیگر مردم که اشعار زیادی از بر شده اند و حتی گاهی شعر هم می سرایند، تفاوت و وجه امتیازی نیست. اصولا مهم ترین وجه تمایز میان همه ی شاعران، میزان خلاقیت آنان است. شاعری خلاق است که بتواند رموز زبان و امکانات آن را بشناسد و در آن تصرفات علمی و تغییرات فنی ایجاد کند و به عبارت دیگر، با هنجار گریزی وهنجار شکنی به " فراهنجار " برسد.شاعری که زبانی جذاب و تاثیرگذار نداشته باشد نمی تواند ذهن و احساس مخاطب را به خود جذب کند و بر اندیشه و احساس او تاثیر بگذارد. مرکز اعتماد مخاطب به شعر، جذابیت زبان شاعر است.
        بیدار شدم در آتشی مشکی رنگ
        شد یاخته هایم همه در آبش سنگ
        بودم چندی درین سکون ممتد
        بیدار شدم درون تنگی بس تنگ
        در این رباعی کلمه "مشکی" بیرون از فضای زبانی شعر است، صورت سازگارتر این کلمه در این بافت زبانی "سیاه" یا حتی "سیه" بود. در آتشی مشکی رنگ بیدار شدم و یاخته‌هایم همه در آبش سنگ شد، این دو سطر ابتدایی رباعی شماست که از لحاظ انتقال مضمون دچار ضعف است، تنها نکته مثبت این رباعی بازی بین "تُنگ" و "تَنگ" است که خود این بازی هم که جناس نام می‌گیرد تکراری و کلیشه‌ای‌ست، حسین جنتی در مطلع غزلی گفته بود:
        تُنگم و ناچار فرصت‌های تنگی در من است...

        در فسیلی می سپارم استخوان سرد را
        آن عتیقه ی بر عقیقه در عقیق زرد را
        شعله ور بود از ازل اکنون خموشی سهم او
        هیچ شیئی در جهان هرگز نسازد رحم او

        می‌رسیم به شعر دوم آن ضعف‌های زبانی که به آن‌ها در مقدمه اشاره کردم اینجا خودنمایی و بروز بیشتری دارد، ضعف زبانی علاوه بر رعایت نکردن نکات دستوری می‌تواند گاه انتخاب واژگان ناهمگون هم باشد. در همین سطر اول در فسیلی سپردن معنی درستی ندارد و مبهم است، سطر بعد را بازی بین عتیقه و عقیقه و عقیق آنقدر تصنعی‌ست که نه تنها زینتی برای شعر نبوده بلکه آسیب هم زده است و وزن مصرع را هم دچار اختلال کرده است، باید "ی" بعد از عتیقه خوانده نشود تا وزن درست گردد، اما ایراد فقط این لغزش وزنی نیست، بلکه مبهم بودن و ضعف انتقال معنا ویژگی مهم‌تری‌ست. در بیت بعد هم همین ضعف ادامه دارد، گویا شما به پیچیده نویسی علاقه دارید، اما فراموش نکنید پیچیدگی باید ذاتی باشد و با استفاده از کلمات ناهمگون و دستکاری‌های دستوری و ارکانی حاصل نمی‌شود. اصلا سطرها در وضعیتی از نظر کیفیت انتقال معنا قرار دارند که نمی‌توان با سلاست آنها را معنی کرد.

        بعد چندی سارقی در فکر عشق و عاشقی
        با هزاران صاعقه در فکر و در دل سائقی
        می رباید حلقه ی وصل ابد را با ازل
        در دل هر ذره ای می افتد آخر این امل
        قافیه ضعیف بیت اول را ببنید، در مثنوی انتظار نمی‌رود شاعر برای قافیه پردازی اینقدر در تکلف بیفتد، نکته بعد ضعف آشکاری نحوی‌ست، و حرکت به سمت یک نوع ابهام نویسی آزاردهنده و تصنعی.
        می‌توان در خصوص این ضعف‌ها در ادامه هم بیشتر با جزییات صحبت کرد، اما دیگر مجالی در این یادداشت نمانده است، شاعر همیشه باید به کاربرد واژگان و تناسب و تناظر آنها دقت کند، شاعر لازم است در شعر به این مهم توجه داشته باشد تا مخاطب به تشویش و ابهام دچار نشود.

        با آرزوی موفقیت برای شما
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۰۰:۰۵
        آقای آزاد این نقد تأثیری در سرودن شما داشت؟
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۰۰:۳۰
        بی‌دل گمان مبر که نصیحت کند قبول
        من گوش استماع ندارم لمن یقول

        نمی دانم تاثیر داشت یا نه خودتان مقایسه بفرمایید این اثر را سیزده خرداد ۱۴۰۱ نگاشتم اثر ز عرش آمد بتی تیره ... که قبل از این اثر به شعر ناب ارسال کردم را در سیزده بهمن ۱۴۰۱ نوشتم به نظرتان درین هشت ماه تحولی صورت گرفته است؟
        اگرنه فارغ از ناتوانی بنده برخی مبانی نیز هست مثلا ابایی از کهن نگاشتن ندارم یا اگر اثر پیچیده شد ملالی بر خاطر شریفم نمی نشیند بلکه شاید خرسند نیز بشوم و قس علی هذا
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۱۱:۲۴
        سلام
        تأثیری ندیدم
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۱۲:۳۵

        سلام
        حال که نقد دوستان بر بنده موثر نیست امید که نقدشان را به گونه ای منتظم فرمایند که بر بنده تاثیرگذار باشد مثلا
        چرا این واژه را استفاده کردی که بوی معاصر می دهد
        یا چرا از نحو کهن در افعال استفاده نکردی مثلا به جای آمدندی آمدند آوردی
        یا این بیت کمی روان است و مخاطب می تواند معنایی را برداشت کند دستی برین بیت بکش و چنان مزین به غموض و تعقید کن که احدی به رموزش پی نبرد
        یا چرا خودت معنای اشعارت را می فهمی شاعر باید شعر که گفت در هیچ یک از آنات چه قبل از سرودن چه در حین سرودن و چه بعد آن نفهمد چه می گوید
        یا درست است که معنای جمله ها مشخص نیست ولی معنای کلمه ها مشخص هستند از کلماتی استفاده کن که احدی در پهنه ی تاریخ به کار نبرده است
        مثلا ابیاتت چنین باشد
        سل دا برد جئون فخد شوان اجنائی
        ژمنا ارد فشا غورد شئا اقتائی

        خانم کاسیانی مابقی را زین سان بخوانید و زین سان نقد کنید که زین سانم آرزوست...
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۱۶:۰۴
        با درودی مجدد
        طاعات و عباداتتون قبول حق باشه
        لطفا بد برداشت نکنید
        من اصلا با کلمات کهن و سبک سنتی مشکلی ندارم ایرادی هم نمی دانم کسی اینچنین بسراید
        از نظر من محتوا داشته باشد و ضعف تألیف نداشته باشد هرسبک شعری خوب است
        اشعار شما هم تا آنجایی که خواندم تفکری درونش داشته
        گفتم تأثیری نداشت چون روال همیشه را داشتید
        اگر خاطر مبارکتان رنجید،حلال بفرمایید که نیتم ناراحتی شما نبود خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۱۷:۳۴
        خانم کاسیانی چرا ناراحت بشوم نمی دانم چرا برداشت فرمودید که بنده از نظر شریفتان برداشت خوبی نکردم
        طنز به کار بردم ولی دور از واقعیت نیست
        روال همیشگی اگر رو به پیشرفت باشد خوب است و الا لازم است بازاندیشی نمود سپاس از نکات ارزنده ای که مرقوم فرمودید ناراحت نباشید بنده در فضای مجازی به این راحتی ها ناراحت نمی شوم زندگی تان سرشار از راحتی باد
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۰۱:۰۳
        مر خدا را سپاس
        سرایدنی ثقیل و بسی موزون
        هست کرده‌ای در عالم حادثات
        حبذا سیاوش خان خندانک خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        پنجشنبه ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ ۰۲:۲۴
        سلام ممنونم ثقل اثر را چه سود امید که کفه ی میزانم ثقیل
        باشد
        بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
        الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ نارٌ حامِيَةٌ
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۰۰:۵۰
        استاد سیاوش ادیب اگر عمدن لکنت شعر را زبان شعری خود کرد تکرار در ضعف باعث قوت اثر خواهد شد به راه خود ادامه دهید که من این لکنتمم آرزوست خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۰۱:۲۹
        سلام بیان الکن را ادامه می دهیم ولی امروز شما و بنده طالب چنین زبانی هستیم فردا من باقی می مانم و پس فردا خود نیز رمیده خواهم شد به آن پس فردا نیز تامل نموده اید؟
        ارسال پاسخ
        فرهاد احمدیان
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۱:۳۱
        با عرض سلام و ادب خدمت جناب آزاد به دان شکل که بنده متوجه شدم شما از دانش و آگاهی بسیار خوبی نسبت اشعار برخوردار هستید منتظر اشعار و خوش قلمی شما بیش از پیش هستم درود بر شما خندانک خندانک خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۲:۱۹
        سلام و سپاس
        ان شاء الله
        ارسال پاسخ
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۱:۵۴
        درود و عرض ادب و ارادت محضر ادیب گرانقدر جناب آقای آزاد ارجمند خندانک

        شعری زیبا خواندم از شما و از کامنت های پربار شما و دوستان گرانقدر بهره مند شدم خندانک
        امیدوارم شما هم به عالم تجرد وارد شوید تا شعرهایتان از حالت حزن به سمت شادی و البته زبان امروزی تر پیش برود

        جسارت بنده را ببخشید شعر شما را که خواندم احساس کردم پرت شدم به چندین سال پیش
        من سبک شعری،شما را به شخصه دوست دارم چون خاقانی برای من خدای تغزل است ولی از شاعر امروزی زبان مختص زمان خودش را انتظار دارم
        باز هم عذرخواهی میکنم
        بچه های من فاصله سنی زیادی با شما ندارند هر دو دهه هفتادی هستند.ولی حتی سبک شعری من را قبول ندارند و میگویند سنگین و غیر قابل فهم است چه برسد به شعرهای فخیم شما
        البته این مورد در نسل جوان امروزی همه گیر است
        نسل امروز یک نسل ساده پسند و راحت الحلقوم است نه حوصله شعرهای بلند را دارد نه حوصله ثقیل خواندن را

        باز هم عذرخواهی میکنم

        آرزومند استجابت آرزوهای قشنگتان هستم خندانک

        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        جمعه ۱۱ فروردين ۱۴۰۲ ۱۲:۳۸
        سلام و تشکر
        شعر شاد و امروزی را باید متامل شد چگونه می توان به دست آورد و اصلا صلاح است به سمت آن رفت
        شعر کهن مورد علاقه بنده است و اندکی مطالعه کردم از کوزه همان برون تراود که دروست ولی شعر معاصر را چندان نخواندم و نسبت بدو تقریبا جاهلم آدمی نسبت به آنچه جاهل است گاه دشمن است ولی بنده چندان دشمن نیستم فقط مسیرمان جداست
        محبت کنید این اثر را بدهید به فرزندان عزیزتان بخوانند بعد از آن فکر کنم نظرشان نسبت به آثار شریفتان تغییر کند
        با نسل امروز که چه عرض کنم با نسل دیروز نیز شکاف نسلی دارم شاید متعلق به نسل هزار سال پیش باشم
        باری مدتی است شاید از فضای معاصر دور بودم ولی خالی از لطف نیست گاه فضای معاصر را تجربه کنم
        سپاس
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        شنبه ۱۲ فروردين ۱۴۰۲ ۰۱:۵۴
        درود جناب آزاد ارجمند
        اندیشه های نیکتان ماندگار و هرآنچه از قلبتان می گذرد مورد اجابت پرودگار .سالی سراسر شاد وتوامان با عشق برایتان آرزومندم خندانک خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        شنبه ۱۲ فروردين ۱۴۰۲ ۰۳:۱۲
        سلام سپاسمندم
        سال نیکوئی سرشار از سرور در پیش داشته باشید
        موید و منصور باشید
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        شاهزاده خانوم

        ب سلام به همه نابیون محترم ااا خوشم نمیاد قسم بخورم برای این موضوع کاملا بی ارزش اما چنان با روح و روان آدم بازی می کنید مجبورم این کارو بکنم به والله قسم توی ناب هیچ پروفایل فیکی ندارم ااا برای چی وقتی می تونم خودم فعالیت کنم حرفامو بزنم فیک داشته باشم ااا نه ثنا خانوم منم نه آتنا خانوم نه هیچ احد و الناس دیگههه ااا توی ناب و وبلاگم تنها یه اسم دارم اونم شاهزاده خانوم از سال هشتاد و هفت تا حالااااااا ااا شاد باشید
        مدینه ولی زاده جوشقان

        یک چند پی دانش و دفتر گشتیم کردیم حساب اا یک چند پی زینت و زیور گشتیم در عهد شباب اا چون واقف از این جهان ابتر گشتیم نقشی است بر آب اا ترک همه کردیم و قلندر گشتیم ما را دریاب
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        ترنّمِ صَفای جان صداقت است و راستی ااا شُکوهِ اعتبارِ حق صلابتِ بَهاستی اا سلام بداهه ی
        ساسان نجفی

        ما آرزوی عشرت فانی نمی کنیم اا ما را سریر دولت باقی مسخر است
        محمد رضا خوشرو (مریخ)

        زده ام قفل بزرگی به دروازه دل که دگر بار به روی احدی وانکنم آنچنان دل بشکسته که اااا هم حتی پشت دروازه دل در بزند وانکنم

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0