چهارشنبه ۶ تير
|
|
حضرت عباس آمد تا کند پر آب مشک
|
|
|
|
|
اربعین اومده و کسی که جامونده منم
کربلا نرفتم و هنوز تو خاک وطنم
|
|
|
|
|
امشب به نوای دل قلم می رقصد
در دفتر یادها الم می رقصد
|
|
|
|
|
به نام او که اوست
آسمان برایمان سقفی نبود
آواری بر وجود من
در خستگی نگاهت تنم سوزان
نفس نفس تو
|
|
|
|
|
چطور می تواند درس بخواند...؟
|
|
|
|
|
تا عبور از تنگه ی دلتنگ و نافرجام " شب" پارو زدم
|
|
|
|
|
قافله جاکن شده غافل دلِ من
|
|
|
|
|
تا کی به پیله منتظر ، در حسرت پروانه گی
دردی کش میخانه ام ، ما را چه به فرزانه گی
|
|
|
|
|
از من چیزی باقی نمانده جز تو.....
|
|
|
|
|
سپاه دشمنانت از یسار و از یمین بود
|
|
|
|
|
ای سر فدای گام تو ، ای پای من در دام تو
ای اشک من در جام تو ، یادی کن از پیمان من
هم خسرو و شیری
|
|
|
|
|
عاقبت رسوا کنم خود را به دست شعرها...
|
|
|
|
|
بسا سنگی که در خاشاک خوانَد
حدیث از کهنه مرگی ، مرگ گبری
|
|
|
|
|
یکبار گذشت از در و صد بار از من
|
|
|
|
|
پاییز بازم/میخوام ببازم
/سقوط ازاد/بر بام تهران
/میخوام بخونم/ازاد ازاد
|
|
|
|
|
کاش وقت رفتنت، پاییـــز بارانی نبود...
|
|
|
|
|
در کاشانه ی دل روی تو باز است بیا
گرچه آزرده دلم موسم ناز است بیا
|
|
|
|
|
شالت را رها کن
بگذار باران
خیس کند موهایت را
|
|
|
|
|
یک روز در این دنیا گر بی تو به سر آید
|
|
|
|
|
دل_
واژه می شوند
حرف
نزن
چشم نبند
روی مگردان مرا
تو
فقط
شعر بگو
|
|
|
|
|
دانی که چرا غمزۀ شمع کام پروانه ببست
بر تنش اتش خود داده که کاشانه ببست
|
|
|
|
|
نمیدانم چه خواهدشد
نمیدانم چه خواهدشد،
|
|
|
|
|
تمامعمررادادمکهشایدمهربانگردی
زتوبیرحمتردیگرکسیپیدانخواهدشد
|
|
|
|
|
شمع دل، بسوزد بهر آن پروانگان
که بس، خرابِ عشقِ آتشینند؛ ولی
در این سرابند که عشق به شمع خاموش،
ا
|
|
|
|
|
کوچه قدیمی ...
درقاب پنجره هنوز
رویای پرنده ای
|
|
|
|
|
روی فرش هرگز نباشد لایق خورشید و ماه
|
|
|
|
|
به امتناع خویش
کدامین
بی نهایت را
بیــــــــــفزایم
آنگاه که تاریخ
مرا شکاند...
ساده شد
|
|
|
|
|
نگاهت می کنم گاهی خودت امام نمیدانی
خیال آهسته می بوسد لبانت را به آسانی
|
|
|
|
|
زنِ بد! طالعت این است که تنها بشوی!!!
سر یک تبصره، پر حاشیه امضا بشوی؛
بند در بند، پر از باید
|
|
|
|
|
مسلحانه، شبانه با چهارپاره
|
|
|
|
|
فرصتی
برای باخت نمی بینم
وقتی نگاهم
به صدف های
دهان�
|
|
|
|
|
کسانی که می توانند امید باشند.
|
|
|
|
|
با حسرتم در مرگ می میرم
در دفتری صد برگ می میرم
مانند سربازی که دل داده
در برجکی...بی جنگ می میرم
|
|
|
|
|
چه حس غریبیست نفرت عشق را در دل پروراندن...
|
|
|
|
|
درزمانمامحبتسادگیدردبدیست
عشقهایپاک اینجا بایگانی میشود
|
|
|
|
|
نسیم را می ستایم...
نسیم ای خلوت دل
|
|
|
|
|
چشمهایم ردیفِ یک شعرند...
|
|
|
|
|
حالا که باید زود تر مرد . ترجیح می دم خواب باشم
ترجیح می دم مثل دریا . تصویری از مرداب باشم
علی رف
|
|
|
|
|
دوش بخوابم سحر ؛ دست بدعا دیدمت
گریه زچشمت روان ؛ حال بکا دیدمت
|
|
|
|
|
لشکری دارم سَرِ دستم که نامش اصغر است
خون حلقش را فقط بهر خدا آورده ام
|
|
|
|
|
برای لبخند دخترکان شعر نمیگویم....
|
|
|
|
|
میخواهم به زبان نستعلیق..
|
|
|
|
|
زبان حال حضرت زینب در اربعین با ابا عبدالله
|
|
|
|
|
شبیه سایه ای آبی،کسی در آسمان گم بود
ولی از بودنش موجی درونم در تلاطم بود...
|
|
|
|
|
میسوزد از فراقت چون شمع جانم امشب
|
|
|
|
|
نیستی ؟
امّا ...
از تو لبریز ام !
|
|
|
|
|
آسمان بوی تو را گرفته بود
و زمین تو را نفس می کشید
من چه بودم که نگاه دارم ریشه های تو را در خ
|
|
|
|
|
::::::::::::::: از یادها که او شد بیداد جای او شد :::::::::::::
|
|
|
|
|
وقتي كه سنگ نگاهت، شيشه ي دلم را زد
|
|
|
|
|
هـزاران باورِ چـرکین، بـه جـانت می زنـد نِشـتر.....
|
|
|
|
|
یک اتفاق ساده بود اما نیفتاد...
|
|
|
|
|
این همه شعر و سخن در تو نمی گیرد اثر
مانده ام مبهوت، تو شعری نمی خوانی مگر؟!
|
|
|
|
|
از شوق، چون موهای او حالم پریشان شد
|
|
|
|
|
با دیدنه رویه تو رنگ از رخ من خالی
|
|
|
|
|
سفر ت به خیر و خرم تو گل کدام یادی
|
|
|
|
|
✳✳سر اندیب
کریشنای عزیز
ای آتش بی پایان
تو ای مهرگانِ همهٔ نیکی ها
من سوختم
|
|
|
|
|
آخرین اتوبوس هم رفت
باز هم سوار نشد
|
|
|
|
|
قصه ی امروز از اشک دل است!
اشک چشمانم که خشکید و نماند. . .
مثل فنجانی که از قهوه نشد لبریز. . .
|
|
|
|
|
از نیمه راهِ عشق.. پشیمان.. گریختیم
|
|
|
|
|
گنجشک من و قناری تو/
خیر تو شبیه آری تو/
چشمان تو تیز مثل خنجر/
قلب من و یادگاری تو/
دلبستگی
|
|
|
|
|
نمی کند اثری در روند همکاری
|
|
|
|
|
یکباره روبان ابی ام در باد گم می شود
|
|
|
مجموع ۱۲۵۰۰۶ پست فعال در ۱۵۶۳ صفحه |