پنجشنبه ۶ ارديبهشت
|
|
برای رسیدن به دستای تو حتی رو حباب هم قدم میزنم
توگوش ستار ه لالایی میگم یه تقدیر زیبا رقم میزنم
ی
|
|
|
|
|
در پیش تو آقا پر احساس عجیبم /
بیمار ، ولی پیش تو انگار طبیبم /
افسوس که اشعار من از دور قشنگند/
|
|
|
|
|
ابی اسمان وامدارنگاه توست
|
|
|
|
|
درلابهلای نوشتههایم
جای اسمت را
خالی میگذارم
دیگر نقطهچین هم
اندوه درونم را
تسکین نمیدهد
|
|
|
|
|
آغاز هرج و مرج
پايان يك نظام
گرداب انقراض
|
|
|
|
|
من ستاره هایی را که گریستم،برایت می آورم
|
|
|
|
|
غروب... ساعت شش، انتظارِ دلتنگی
نشسته بود زنی از تبارِ دلتنگی
دلش دَوام نیاورد آسمان باشد
و رفت
|
|
|
|
|
دلم شاید دوباره پر بگیره . دوباره شادی رو از سر بگیره
|
|
|
|
|
تا زبان ز رنج و دردبه گفتن آمد
|
|
|
|
|
تکرارهبوط جنین از رحم عفونی تمدن
بر بلانکارد شجره نامه ی زمان
|
|
|
|
|
یک نفر آمد و آتش به گلستان زد و رفت
دل آرام مرا صاعقه بر جان زد و رفت
|
|
|
|
|
..... گاه با شیطنت
آینه می انداختم ......
|
|
|
|
|
به هم نمی رسد این دست هایمان دیگر...
|
|
|
|
|
درد اما چه سوژه ی نابی است
|
|
|
|
|
بی سَـرو پایِ تواَم، در رَهِ میخـانه ی عشق........
|
|
|
|
|
از پــی آن مقـتــــدا مــولا علــی / از الـف تــا یـــا بگــویـم یـا علـی
|
|
|
|
|
ملائک بزمشان در آسمان هر چند ممتد بود
زمان احوالش از وضع پریشان زمین بد بود
|
|
|
|
|
مژدۀ بادِ صبا آمد و اخبار رسید روزِ دیدار رسید
بارِ دیگر قدمِ غنچه بگلزار رسید روز
|
|
|
|
|
کاویانی درفشا! نمانی از جنبش
مردمان! بهرتان مهرگان مبارک باد
|
|
|
|
|
پشت بام ديدم يه نوري دختر همسايه است؟
ديدم انگار يك فرشته يا فقط يك سايه است !
|
|
|
|
|
دستی که تورا نشان کرده منم.
|
|
|
|
|
من در خیال تو و راه همیشگی/
در کنج کافه ای سر میز همیشگی...
|
|
|
|
|
این روزهــا از غصه ها لبریزِ لبریــزم
خشکیده برگی در حصار زرد پاییــزم
گاهی بسان آن مترسک های
|
|
|
|
|
حتی اگر عشق را قبول نداری
و همیشه و همه جا می نگاری که
|
|
|
|
|
به محکمات کلامی که زیر این قسم است
دلی تپنده تر از نبض صبح در قلم است
|
|
|
|
|
غزل :دلیل عاشقانه های من
از دفتر : با نام تو
ذیفر
|
|
|
|
|
پاییز ز عطر نفسی جمله ندارد
از ستر درختان،تن بی حلّه ندارد
|
|
|
|
|
می خوام راه برم بین همه دلتنگیام
|
|
|
|
|
اندكي صبر به كاسه دلمان محفوظ بود
رفتنت كاسه شكست و صبر پيمانه بريخت
|
|
|
|
|
در سینه ی ما حرفی ست ناگفته بماند، به
|
|
|
|
|
دوباره می رسد از راه... فصل پاییزان
|
|
|
|
|
تو رفتى و دلم گرفت يك هوا به شور تو
دلم گرفت و وأنشد خسوف من به غير تو
|
|
|
|
|
پله ها پیش رویم بود اما ناگهان دیوار شد
|
|
|
|
|
زمانی برای مستی اسب هاست
زنگ ها...
|
|
|
|
|
بگو به من که چه روزی قرارمان باشد
|
|
|
|
|
گره های پوتین را بست
گونه های اشک آلود مادر را بوسید
دستان پدر را فشرد
گفت نگران نباشید
|
|
|
|
|
وقتی کنارم نیستی لبخند یادم می رود
یک چای خوب دشلمه با قند یادم می رود
با غمزه های ناز تو خودر
|
|
|
|
|
عبور کاروانهای شتر برعلیه مورچه در جاده ابریشم
|
|
|
|
|
شهریارا که تخلص تو ز حافظ داری
کز دل غمزده من چه خبرها داری
|
|
|
|
|
افسوس بعد تو
عمری نشسته ام بر ساحل امید ...
نوحی که مرسل است
از ره نمی رسد
ترسم که در غزل غرق
|
|
|
|
|
منشاعرمولی
اینشعرهایگرم
|
|
|
|
|
این چرخ دوّارست وآن ** گردان ماهر ساربان
تا حتم خاک وآسمان ** یکرنگ درآغوش جان
لبخند بر
|
|
|
|
|
هیچ چیز جرات انعکاسم را ندارد...
|
|
|
|
|
همان بهتر که به تو نرسیدم
|
|
|
|
|
خورشید
گلوله سرخ کوچکی ست
در غربی ترین گرای لبخند تو
|
|
|
|
|
یک لاله ی آتش و بهشتی در مه ...
|
|
|
|
|
چـن سالـه که می ترسم از ماشیـن
از جـاده ای کـه پـیچ و خـم داره
پـرونـده ای تـو ذهـن مـن بـازه
ایـ
|
|
|
|
|
چنگ در پرده بیانداز و بزن نغمه نو
که درا ین چنگ چه افسرده و بیمار شدیم
|
|
|
|
|
چوپان ِ ساده دل ِ ابر ، شادمان
هی می کند
گلّه ی برف ِ بزرگ را
|
|
|
|
|
ای باغیان راست و چپی سبز و سرخ و زرد
ای دیده ملت ازهمه تان مرگ و رنج و درد
|
|
|
|
|
چشم هایت را به کدامین قطار دوخته ای
که ریل های نگاهم میل بازگشت ندارند.!
سمیراعزیزی
|
|
|
|
|
مهفروشا!
مِی فروش، امّا نه هرگز
شرافت را
حق را
آدمی... را!
|
|
|
|
|
ابر تیره ای از خاطرم گذشت امروز
|
|
|
|
|
علی دست خدا روی زمین است
علی حیدر امیرالمومنین است
علی نور صفات حق تعالی است
علی مولای مظلومان
|
|
|
|
|
مرگ را بی سِپَر جواب کردم...
|
|
|
|
|
بی خبر از من و از باور و اندیشه ی من
|
|
|
|
|
شُگونِ شعرهایِ بی سر و سامان!
تو را،... تنها تو را کم دارد این کهمان
|
|
|
|
|
عجز در اعتیاد و لحظه ی تلنگر خوردن یک بیمار معتاد برای عوض شدن.
|
|
|
|
|
اندوه بسیار
مرا به زنی اندوهگین تبدیل کرد
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
شاید این آتش دوزخ به حرارت بکشد، قلب این یخ زده را
|
|
|
|
|
عروسک رویاهایش را
صورتی نقاشی کرده بود
دخترک پناهجو ...
برادرش با مداد
تفنگی سیاه
|
|
|
|
|
خم مکانیست گرد هم آیند مریدان ... گرد محمد مصطفی آن شمع سوزان ... مریدانش مثال پروانه های عاشقند
|
|
|
|
|
تحت اسم حضرت مولا (ع) اگر شد نام تو
ساقی ی غیبی بریزد خوش شراب در جام تو
|
|
|
|
|
این ترازو بهر چیست عاشق مگر سنجیدنی ست
وزن عشق باشد مهم، میزان دلی فهمیدنی ست
می شود تنها به شا
|
|
|
|
|
کُشت مغز ستارگانی را
عرفانی که خرفان1 مینمود
و خورشید عارفانش،
سَ...کَ...ت...ر قاتلان...!!!
|
|
|
|
|
هست دنیا این چنین ای نو جوان نازنین
|
|
|
|
|
من میکِشم این وزن غم شعرم را
تا مَطْلَع و زیبایی شعرم باشی
|
|
|
|
|
قاپی دویسن آی دیلَنچی عَلینین سَراسنا گِت
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۱۳ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |