سه شنبه ۱۹ فروردين
اشعار دفتر شعرِ غزلیات حمیدرضانادری شاعر حمیدرضانادری
|
|
نمی کند اثری در روند همکاری
|
|
|
|
|
زلف تو کجا دیدن اسبان فراری
|
|
|
|
|
بگو به من که چه روزی قرارمان باشد
|
|
|
|
|
گرچه با درد غریبی آشنایت ساختند
|
|
|
|
|
گاهی اوقات اگر گریه به جایی نرسد
|
|
|
|
|
عشق زمینی آسمان را جابجا کرد
علم فضا بعد زمان را جابجا کرد
|
|
|
|
|
هر که چشمان تو را از آب زمزم ساخته
|
|
|
|
|
کوهی که مشتاقی به پنهان بودن خود
می ترسی از توفان به لرزان بودن خود
|
|
|
|
|
توزیر خاک نشستی و من به خاک سیاه
|
|
|
|
|
افتادن سرهایمان از سر گرانی است
|
|
|
|
|
گم شدم در گیر و دار آرزو های خودم
|
|
|
|
|
تلخ است جدایی و سرانجام جدایی
|
|
|
|
|
همینکه دیده ی از حد خرابتر داری
|
|
|
|
|
وقتی مرام زندگی بی اعتمادی است
|
|
|
|
|
دوران پادشاهی جسمم تمام شد
|
|
|
|
|
من آرزویی کهنه و نابود بودم
|
|
|
|
|
اعتمادی نیست بگشایی در هر خانه را
|
|
|
|
|
هر چه می خواهی از این رسوا شدن تعبیر کن
|
|
|
|
|
من ضربه را از خنجر فامیل خوردم
آهنگری بودم که با شمشیر مردم
|
|
|
|
|
اوضاع بدی شد نکند تاب ندارم
دعوا سر ظلم است من اصحاب ندارم
|
|
|
|
|
شاید گمان کردی که شخصی ناتوانم
اما پشیمان می شوی از امتحانم
|
|
|
|
|
مثل توفاني كه بردارد ز خرمن بار را
مي كشد بر دوش خود سنگ
|
|
|
|
|
اینکه باخود گاه گاهی سخت دعوا می کنم
روزهای دلخوریت را تماشا می کنم
|
|
|
|
|
آینده بهتر نیست ،فکری کن برایش
می آید از اکنون صدای گریه هایش
|
|
|
|
|
در وا شد و انگار رسیدست نگارم
من بهتر ازین لحظه دیدار ندارم
|
|
|
|
|
دانه در دانه پر پر گنجشک در درنگ طلاییِ خرمن
ای دریغا لمید تابستان ای دریغا کشاکش این تن
|
|
|
|
|
یک جنگ جهانی غزل روی لبانت
از آتش این جنگ شدم من نگرانت
|
|
|
|
|
سال ها طی شد که دل دادم , قراری جان گرفت
وعده ی دیدارمان آمد , ولی توفان گرفت
|
|
|
|
|
هر سکوتی در گلوی یک صدا خوابیده است
ماتمی در پشت هر لبخند ما خوابیده است
|
|
|
|
|
گریه هایم چشمه ای شدحاصلی در بر نداشت
خسته ام دیگر که این سر چشمه ها آخر نداشت
|
|
|
|
|
ديار كهنه ترين مرز آرزوخيزم
اگرچه دهكده اي بي بهار و ناچيزم
|
|
|
|
|
بین ما و من اگر فاصله ای نیست خطاست
اشک من ریخت ندانست که سر چشمه کجاست
|
|
|
|
|
در حدیث عشق و باور، ادعا ویرانگر است
رعد و برق آسمان ها را ، صدا ویرانگر است
|
|
|
|
|
قلبی که در آن حس تردید تو جاری است
املاک بنگاهی برای واگذاری است
|
|
|
|
|
ز خاطرات تو امشب چه آتشی بر پاست
مترسکی شده ام ترس من ز خرمن هاست
|
|
|
|
|
هر زمان روی زمین آل سعودی دارد
هر صعودی به یقین باز فرودی دارد
|
|
|
|
|
يك اشتباه تيره رنگ از ريشه ي آه
چون دود مي پيچد به مغزم گاه بي گاه
|
|
|
|
|
یکباره غزل بود که ما را سر پا کرد
از صفحه ی پژمرده ی تاریخ جدا کرد
|
|
|
|
|
خواندن عاشق برای دلخوشی خویش نیست
هر که گوید یاعلی در کوچه ها درویش نیست
|
|
|
|
|
چه شد در آسمان ها این که دزدیدند ماهم را
به نامردی چنین دادند مزد اشتباهم را
|
|
|
|
|
چهره ی غم را ز بس این خانه در خود دیده است
ساعت دیواری اش با خون دل چرخیده است
|
|
|
|
|
بی حرمتیت گذشت دیگر چون سوت گلوله از کنارم
من بی اثرم برای هر کس بیهوده مگو اثر گذارم
|
|
|