يکشنبه ۱۵ مهر
|
|
بـه طــرز فــجـیـعـی ؛ خــرابــم بــکـردند
مــلامــت شـنـیــدم ! شــمـاتـت نــکــردم
|
|
|
|
|
من باهجای دوستت دارم ،به لبها
آورده ام زخمی که تن تن تن دریده
|
|
|
|
|
سوزاندهای تمام رگ و استخوان من
|
|
|
|
|
گرچه مرگ، آواز خوش آزادیست
و ما، مردگان نسلی خاموشیم
که اینک،
بنام مرد ، بنام زن
در این روزگا
|
|
|
|
|
از زمین و از هــــــوا دل می بری
ازدل وازدلبــــــــرا دل می بری
هرکسی بینــــد تورا دل می دهد
ا
|
|
|
|
|
بَر آنم با رُخی گلگون بمیرم
فتاده بین خاک و خون بمیرم
|
|
|
|
|
من وتوقاعده جنگ نمیدانستیم
|
|
|
|
|
من شاعر نیستم منی که اندکی شعر نخوانم
ولی مینویسم با کیبوردم حتی اگر شعر ندانم.
|
|
|
|
|
ای که افلاک، مقام کم احسان تو است
به زمین، ملک سلیمان نیز، زندان تو است
|
|
|
|
|
چشم تو باشکوه ترینِ چکامه هاست
زیباترین قصیدهٔ دیوان چامه هاست
|
|
|
|
|
به یادِ مهربانمادر آسمانیام...
|
|
|
|
|
نشسته کنج بیداری نگاهی سرد
بغل کرده تن تنهایی خود را
|
|
|
|
|
به بهشت رسیدم؛درها را می بندم...
|
|
|
|
|
من از میون آب و آینه ،
به سیرت سرود رسیدم
آدمیت ام را حیرتزده دیدم
|
|
|
|
|
چشمت درآورده چشمان مذهب را
|
|
|
|
|
سهم من از تو
یه کوتاهی بوتهزار
در اندیشهام خواستنت
به بلندای سرو ناز
میبینم تو را
دیدنت
به
|
|
|
|
|
در کارگه خلقت اگر چهره چو گل هست
نقشی چو رخ دلبر سیمین بر ما نیست
|
|
|
|
|
خوابِ نازک از صدای آب سنگین می شود ..
|
|
|
|
|
دیر آمده ایی یار
عاشقانه هایت و
گُلِ سرخی که
آوَردِه ای پَرپَر کن
بِسپار به گورِ خاطراتمان.
آگ
|
|
|
|
|
چرا برای زندگان خاک مرده ریخته اند
|
|
|
|
|
خداوند والا و زیبای من
خداوند قدّوس و یکتای من
تو هستی پذیرای نجوای من
خداوند امروز و فردای من
|
|
|
|
|
شانه هایت بستر امن شبانگاه من است
بی تو شب،اما پر از تنهایی و آه من است
هم قدم بسیار هست اما د
|
|
|
|
|
☘️روزگاریست که از خود بی نصیب و غافلی☘️
☘️وقت شب در فکر فردا و به فردا شاغلی☘️
|
|
|
|
|
تشبیهی بین برق چشم های معشوق و شمشیر نادر شاه افشار شده است.
|
|
|
|
|
افسوس که چشم مستت مرداب رویا بود
|
|
|
|
|
فکر هر روز من اینست که یارم به کجاست؟
|
|
|
|
|
من ازتنهایی ام با غم نویسم
من از ، دردای بی همدم نویسم
مناز تو ، ای که از من دلبریدی
من از ،او
|
|
|
|
|
آذر نگاهِ جاودان از بهمنِ هجرت شکست/قلبی که رویایش شده اردیبهشت مویت ،رها
|
|
|
|
|
یادت آمد گفتمت این شهر را خالی مکن ؟
|
|
|
|
|
در غروبی تاریک نشسته بودم.
غرق در افکار.
دلشکسته از گذشته،
دلخوش به آینده.
تکیه کرده به سرو تنها
|
|
|
|
|
این زندگانی طاقت بسیار می خواهد
|
|
|
|
|
ای که مُلکِ بی وفا را چاکری
اول و آخر خدا را شاکری
گوید این اندیشه را با رقص و ناز
یارِ دلبر با
|
|
|
|
|
به کی پیله کنه قلبم بری دنیارو میگردم
شدم مثل کویری که تو بارونی براش نم نم
|
|
|
|
|
کرم شبتاب
سوسو میزند
راهم را به بیراهه
میکشاند آن نور.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
_پدر؛
این ناجی مهر و عشق!
غارت زده ی حرامزاده ی اقتصاد شد...
|
|
|
|
|
خسته ام
خسته از هر چیز هر کس خسته ام
بس که دارم درد و غم در انتظارمرگ خودبنشسته ام
|
|
|
|
|
من میروم ز دنیات
تا دنیات ،
بخود شکلی بگیره
|
|
|
|
|
غصه از حد بگذرد سیرازجهانت می کند
|
|
|
|
|
تو رفته ای بر باد ، مویت نیز دنبالت
بر باد دادی از پیِ خود مو به مویم را
|
|
|
|
|
قایقی ساخته ام..
جنسش از راز و نیاز
بادبانش از صبر، دکلش از ایمان
- در شبی مهتابی
سفری دور و در
|
|
|
|
|
شبی که خواب به مشکل شد
فسون مهر باطل شد
نبرد دیو و انسان در
میان آتش و گل شد
|
|
|
|
|
تو برفتی و ندیدی که غمت با من دیوانه چه ها کرد
که دلم یک تنه با سینه بیچاره بی خانه چه ها کرد
|
|
|
|
|
من کام دهم دوباره او کام دهد دوباره
|
|
|
|
|
نیمه شب بغضِ غم یار وبالت باشد
|
|
|
|
|
بر موج گیسوی سرش لنگر زده کشتی دل
حاشا اگر دل نسپرم بر موج توفان زای او
|
|
|
|
|
مدام به کلماتم می گویم...!
|
|
|
|
|
شاه هستی ، جهان نمی خواهی
|
|
|
|
|
تنها آفتاب نبود
در چشمان تو
|
|
|
|
|
افتاد اگر، نگین امیدم به روی خاک
آواز باد و نغمهٔ باران مرا بس است،
تا پر شَوَم دوباره از امّید و
|
|
|
|
|
قطره اگرچه ناچیز، اما نشان دریاست
تیغ و طلوع خورشید، آیین صبح و فرداست
دریا بدون قطره، دشتی پر از
|
|
|
|
|
دل در قفس و تن پر پرواز ندارد
|
|
|
|
|
آمد مرا به خاک سیاهم نشاند و رفت
پاییز را به فصل نگاهم نشاند و رفت
|
|
|
|
|
شعر کودکانه وفات حضرت زینب (س)
|
|
|
|
|
دوباره روز پدر آمد و ز راه رسید
شعاع نور محبت به هر کرانه دمید
|
|
|
|
|
هرچی غم بود توی دنیا ، تو دلم دانلود شد
هارد درون سینه چون ، چاهی عمیق و گود شد
|
|
|
|
|
باران خانه ام تنها حرفهای زیباست که
ازدلهای مرده میبارد
|
|
|
|
|
غبار بر دل نشسته یاریم کن
شده این دل شکسته یاریم کن
به دستان هنر بین پینه بسته
گره وا کن ز هر سو
|
|
|
|
|
ای اهل زمین وقت سرور آمده است
|
|
|
|
|
از آتش ویرانگر دل می سوزد
|
|
|
|
|
اعلان برندگان.
معمای.شعر راز پنهان.
|
|
|
مجموع ۱۲۶۹۶۶ پست فعال در ۱۵۸۸ صفحه |