سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
|
|
تحفه ی بخت
گفتنم صبر کن گفتم صبر بیش
من نمودم بیش از حد بیش؛ پیش
صبر کردم لاله ها رنگین شوند
صب
|
|
|
|
|
آيه آوردن براي خاتم ار اعجاز هست
بوسه بر آن لعل چون عناب هم اعجاز هست
سرخي لبهاش را چشمم به چشم
|
|
|
|
|
عُمـریست کـه بَردیـدنِ او، چشــم به راهَم.......
|
|
|
|
|
در من
زنی هر روز فراموش می کند
تکه آخر پازلش
قطعه ی کدامین شعر مرده است
|
|
|
|
|
فرقی ست میان ایستگاه شب و تو...
|
|
|
|
|
مادر بلا گردون تو ، ای نورچشمانم علی
|
|
|
|
|
من از تریاک چشمان تو واز بنگ بیزارم
واز اشک سیاه و این نگاه سنگ بیزارم
مرا مجبور رفتن کرده ای
|
|
|
|
|
ای روزگار، تا به کجا می کشانیم؟
|
|
|
|
|
اسارت و شهادت حضرت رقیه (س)
|
|
|
|
|
بر گلشنِ زیبــــا ننهم پــــای که بی تو
ازمنظرِحامیچوبیابانوسراباست
|
|
|
|
|
غزل یعنی دو دستت شاعر مهر
من و مرداد بی تاب و شب و راز
غزل یعنی بهارعاشقانه
تو مضرابی و من،دلواژه
|
|
|
|
|
باد، می چرخد و افسوس کنان
می نشیند همه جا چرخ زنان...
|
|
|
|
|
حال زندگی ام حال نمیدهد گویااین زمان حال سردرگمی است
|
|
|
|
|
گرچه برای پرگشودن پرنیاز است....
|
|
|
|
|
رفته ای از پیش من ، اما دلم درگیر توست
همدم شبهای تنهایی فقط تصویر توست
|
|
|
|
|
لب تشنه ام سراب به دردم نمیخورد
|
|
|
|
|
ای سبب هر شب بیداریم
باعث اندوه و گرفتاریم
|
|
|
|
|
ترک این بادیه و هجر از این دیر خطاست
شرح این نکته ندانی ز کجا تا به کجاست
|
|
|
|
|
خُرم آن روز کزین مهد محن بگریزم
دل خودشال وکله کرده وازجورجهان بگریزم؛
مدعی گرکه ندایم دهد از مستی
|
|
|
|
|
توفان قیام ٬تا که بر خار آمد...
|
|
|
|
|
ما که در چشم خلق خارتریم/وبه آلودگی دچارتریم/فاش می گویم از موذن شهر/با خدای شما ندارتریم
|
|
|
|
|
چراشهرراتوخبرکردهای
دلمراشکستیهنرکردهای
|
|
|
|
|
از گناهم بگذرید ای ناظمان روز حشر
پس از این بعد از گناهی توبه در دین می کنم
|
|
|
|
|
جنگ همچنان ادامه دارد....
|
|
|
|
|
دفتر خاطرات لب وا کن صندوق خاطرات، لب وا کن
روزگارِ مرا حلوا کن
در افقهای تو جایم نیست
ت
|
|
|
|
|
بیا از عمق این بن بست یه راه تازه پیدا کن
گره افتاده توو کارم ، گره از کار من وا کن
|
|
|
|
|
انان که نخوردند تا زمانی بخورند
|
|
|
|
|
شمیمِ ادکلنش تا به بیکران جاریست
|
|
|
|
|
کاش کسی بود در این لحظه مرا یاد کند
یا که از بهر محبت به دلم ساز کند
شرح دوری منو آن رخ زیبای نگ
|
|
|
|
|
غبار از آینه مگیر
روشنی را نویدی نیست
|
|
|
|
|
جاری شدم به سمت سایه ات
جادو شدم بدون هر نوایی
تو آخرین پناه بی پناهی
تو حاصله تمامه ماجرایی
|
|
|
|
|
تو یعنی بغض تلخ جمعه هایم
|
|
|
|
|
گند زدم به زندگی خویش
چشم آزادی من کور است
|
|
|
|
|
چون سری بر حرم عالم بیچاره زدم
شده بود خانه ی او پر ز نبودی و عدم
گفتم از بهر چه شد خانه ات اینسان
|
|
|
|
|
در این پیاده رو که من پیاده در درون خود به راه خویش می روم .....
|
|
|
|
|
بانوی من
ای حوری زاد بهشتی
شبی تا صبح در آغوش بگیر مرا
در خواب و خیال
تا آرام گیرد در بهشت خدا
|
|
|
|
|
سایه رو از شب گرفتم تا حقیقت و ببینه
|
|
|
|
|
یک دفترِ خالی به روی میز دارم
اما دلی از مهر تو لبریز دارم
|
|
|
|
|
دلتنگ مثل مرگ
تنها پر از ادم
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
قهرمانی به نام پدر
که معشوقش را فریاد میزند
|
|
|
|
|
نامهٔ بد سرشتی ام را ، بدستم داده اند
ریشخند زندگی
|
|
|
|
|
ساقی بریز باده ی رنگین به کام ما
لبریز پیاله کن که شود یـار، یـار ما
|
|
|
|
|
سراغ تورا از قبیله ی شعر میگیرم
|
|
|
|
|
گفتم شراب چشمت ، گفتا نخورده مستی
|
|
|
|
|
گرمای مهر «خورشید»، چنان افزون
که گویی، انکارگران خوُیَش
در آغوش مهر اویند هنوز!!
|
|
|
|
|
ما ادمیان موجوداتی کامل نیستیم،چون فقط نیاز های جسمانیمان را برطرف می کنیم.
|
|
|
|
|
شعر نعل های تازه،وقایع جسارت به بدن شاه شهیدان و شهدای کربلا
|
|
|
|
|
مزّه ء تند ِ سوسیس ُ کالباس ،
اِنـد ِ حال است ُ کلاس ...
|
|
|
|
|
شهر به شهر و کو به کو
رشته به رشته مو به مو
در طلبش به جستجو
از پس و پیش و روبرو
|
|
|
|
|
بگذارید مسیر برگردد زمین دوباره روی خوش بیند
|
|
|
|
|
رفتی کجا ؛ همیشه دلم در قفای تو
آهی زدل مدام کشم از برای تو
|
|
|
|
|
بارها و بارها
قصه ی بودنت را برای خودم خواندم
|
|
|
|
|
رود اگر هم سفره ی دریا نباشد رود نیست ..
|
|
|
|
|
رفیق قدیــــــــــــــــــــــــمی و نازم چرا نمی مانی
نگاه ملتمسم به نرفتن را چرا نمی خوانی
|
|
|
|
|
عهد کرده بودم
به گاه رفتنت
خم به ابرویم نیاید
غافل بودم اما
می خواندی از نگاهم
حرفهای دلم را
|
|
|
|
|
دردهایم را ز الماس ساخته است این روزگار اشک هایم را به باران میسپارم روزگار
|
|
|
|
|
نه دل،که حال مرا،هیچ کس نمی فهمد
و روز و سال مرا هیچ کس نمی فهمد
|
|
|
|
|
وقتی که دیگر
صدای تازه ای نیست
سطحی زرّین
بر تو می نگارند
|
|
|
|
|
جاودانه خواهد شد
شعر كبود من
در آشيان بيقرار باد
پاييز سوگوار
|
|
|
|
|
از تو چه بنویسم چه ننویسم تو می دانی
در خاطرات پر غرورم زنده می مانی؛
کی می توان پنهان نمودن ا
|
|
|
|
|
وقتی در این مزرعه فرهنگ نباشد
وقتی به حنایش ذرهای رنگ نباشد
|
|
|
|
|
از همان روز که چشمم به جمالت افتاد...
|
|
|
|
|
بوسه سرد نگاهش ، منو خواب میکنه امشب
آتش شوق وصالش ، منو آب میکنه امشب
|
|
|
|
|
مجلس تمام گشت وبه آخر رسید عمر مامنتظران همچنان منتظر هم مانده ایم
|
|
|
|
|
.................................
|
|
|
|
|
زخمم که تــــــــو باشی مرهم نمی خواهم.!
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۶۳ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |