پنجشنبه ۳ خرداد
|
|
کاش بیایی و نروی به مدار مهربانیت بفرمائی
|
|
|
|
|
پدر ای سرو بلند قامت عشق
تو همان نماد کوشش
تو همان مرد شریفی
که خودش یکه و تنها
بار سختی را کشد
|
|
|
|
|
قلب وسعتی دارد به اندازه ی حضور خدا!!!!!!!
|
|
|
|
|
آری در این راه درازم سخت دل بستم
تا بین عقل و دل بیابم انتخابم را
|
|
|
|
|
به یاد آقای ارجمندم، زنده یاد
سیّد حسین حکیمی بافقی
|
|
|
|
|
در بغض ِ گلو گیر ِ دلم زخم ِ شکار است
|
|
|
|
|
.... در بند اسارت سخن راز چه گویم؟
|
|
|
|
|
کعبه فهمید خدایی به دل انسانها
چون همان سیزدهم سینه خود را زد چاک
|
|
|
|
|
منه گمنام دراین وصله تمنای توام
|
|
|
|
|
چون محمد رسول الله گشت خاتم انبیاء
ابن عم عزیزش علی آمده آن نور کبریاء
|
|
|
|
|
دختری می دید رنج پدر
گرد پیری آمدش آرام به سر
روی آرامش ندید ،
در پس کار جان فرسا
گشت پیر و ا
|
|
|
|
|
من به حینِ نوشتن ،
فقط یه ناظرم
مغز و قلب و قلم ام را
آزاد میگذارم ،
تا هرچه خواستند را بنویسند
|
|
|
|
|
شادباش ازاین شهادت که سعادت داشتی
|
|
|
|
|
ناتوانم ناتوانم ناتوانم ناتوانم
|
|
|
|
|
موسیقی باران.رباعی.شعر.عاشقانه.دوستانه
|
|
|
|
|
آن موی پریشان تو آرامش جانم
|
|
|
|
|
از تناقض های عالم نکته ای را گوش کن
زلزلِه در فصل سرما یاد ویران می کند
محسن ملکی
۱۱/۱۱/۱۴۰۱
|
|
|
|
|
بعد تو پنبه سیگار ز لبم کام گرفت
مثل سیگار غمت آهسته مرا خواهد کشت
|
|
|
|
|
پر پروانه شکست از ترک آینه ها...
|
|
|
|
|
ایکه آن بالانشستی فکرمردمنیستی
|
|
|
|
|
شعر کودکانه به مناسبت روز پدر
|
|
|
|
|
جـــــانـــــا همه آن کن نـــــظــــری جـــانـــب ما ... ای مـــظـــهــر گـــل ، رخ بـــنــمـــا ، پ
|
|
|
|
|
گنجشک برفی…………… رو سیم برقه
دونه های گندم به زیر برفه
خونه های مردم چه
|
|
|
|
|
تا ســــــروری در دست بد و لنده غر افتاد
دزد از در و دیــــوار به شهـر و گذر افتاد
ملت ز پـیء دارو
|
|
|
|
|
نه کَس از خنده ی من ، خنده گمان خواهد کرد
که در اعماقِ دلم خنده فغان خواهد کرد
|
|
|
|
|
شعر در مورد انسان و خوبی کردن، و شباهت آن با ذرات بنیادی اتم هست.
|
|
|
|
|
در واپسین دقایق شب به تو پناه می آورم
|
|
|
|
|
دلتنگ شدن واژه پر بال و پری بود...
|
|
|
|
|
سخت تر از قدرت خشخاش هم باشی اگر
یک نفر می آید و آهسته تَرکت می کند
محسن ملکی
۹/۱۱/۱۴۰۱
|
|
|
|
|
با خاک ،زمانی که هم آغوش شویم
|
|
|
|
|
تو خواهی دید بعد از این ....
|
|
|
|
|
بوسه میزد شب به شهرش با رازهای عاشقی
|
|
|
|
|
بشنو از من داستان میز را
آن چه بالا می برَد ناچیز را
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
عشق جديد ، مستـي و بازيـگري بر آن هست
|
|
|
|
|
برایم معنا نشد این زندگی
روز و شب از پی بیهودگی
بوف کوری است گویی روان
انچه دید چشم و گفت زبان
ز
|
|
|
|
|
دلِ بی تو دگر دل نیست ،
ای وای برآن دل
|
|
|
|
|
یک روز شال و کلاه می کنم و
در پسِ کوچه های زمستان گم می شوم
مرا چه به سرما
مرا چه به باران
مرا
|
|
|
|
|
خواستم از دل عاشق بنویسم یک راز
|
|
|
|
|
احوال دلم را، از موی سپیدم
|
|
|
|
|
من در آرامش دیگری
طور دیگری آرمیده ام
|
|
|
|
|
از چسبنده ترم بچسب
به کلمات زنانه ای که وفا را سگیده اند
|
|
|
|
|
لبخندت دردم را دواست
چای ام را آغشته میکنم به عطر شعرهای تو
زاده ی فصل زمستان
ماه عاشقانه بهمن
|
|
|
|
|
بس_که_از_آدمی_همه_نیرنگ_دیده_ام
از_آدمی_ملولم_و_مشتاق_دیو_و_دد
|
|
|
|
|
بیزار از این فکرم و بیزارم از این خواب...
|
|
|
|
|
چندیست همه چیز عوض شده است
اصلا بعضی چیزها عوضی شده اند
|
|
|
|
|
☘️شاید که باتو سبز شود☘️
شاید که باتو سبز شود ☘️❣️
این زمستان سرد و بی رنگ ....
شاید که آ
|
|
|
|
|
دانی درفش تاریخ از چه سیاه گردید؟
زیرا بهشت آن شب دیگر نشد سپیده
|
|
|
|
|
بر دخمه ی داریوش یک شیر
باتیر و کمان و گرز و شمشیر
در سایه ی فر و هر نشسته
تندیس مه و شه جهان گ
|
|
|
|
|
کاش میشد سرنوشت را از سر نوشت ...
|
|
|
|
|
فقط خدا می داند که اشتباه ازمن بود . . . !؟
|
|
|
|
|
من راه می روم با آن که مرده ام
|
|
|
|
|
دیری است که از ایام، خُوشی نَدیده است دِلم
از فصل گل و بهار کامی، ندیده است دلم
از بس که غم و سیاه
|
|
|
|
|
جهان را پر ز خون کردند؛گهی هم بچه ها کشتند
جهان پر کین و نفرت شد؛پیِ انسان چرا گردی؟
|
|
|
|
|
همه ی درد جهان ضربدر عشق شود
بازهم عشق خودش مخرج دلها بشود
|
|
|
|
|
طلوع می کند شعر من به نام کوه
سلام می کند او به اهتمام کوه
|
|
|
|
|
امروز جهان تیره تر و تار تر است
|
|
|
|
|
شعری شوری از شریطه ی شکیب ...
|
|
|
|
|
درست است عکس هازنده هستندامازمانی که عکسی نباشد،خاطرات ودلخوشی هارابنویس....واژه هابسیاروفادارهستندو
|
|
|
|
|
هی هی آهنگین چوپان جوان
لحنی عاشقانه دارد
|
|
|
|
|
از من که عبور میکنی
به فکر ماندن نباش
|
|
|
|
|
در ناباوری با سرنوشت خود چه کرده ایم
|
|
|
|
|
ز شور هجر تو زنجیرها بر پیکرم بستم / که در دلتنگیات آزادهام، در خویش زندانی
|
|
|
|
|
هیچ گاه از اینکه قَدرت را ندانستند دل چرکین نشو
|
|
|
|
|
عمریست دلم عاشق و دیوانهی توست
|
|
|
مجموع ۱۲۴۲۸۷ پست فعال در ۱۵۵۴ صفحه |