چهارشنبه ۱۶ خرداد
|
|
الا یا ایهاالساقی برون ازجرگه ی دلها
شتابان ده می باقی فرو افتاده محملها
|
|
|
|
|
تو ماهی ، آسمان نه ، که خدا به تو می آید
در این سر زمین عجایب ، وفا به تو می آید
تو مهربانی ، د
|
|
|
|
|
خورشید دلم بس که هوا بارانیست
در کنج دلش خلوت و یا دالانیست
دالان و تهش نیست که پیدا اما
خلوتگه ا
|
|
|
|
|
خورشیدِ سینه سوز مرا آسمان ندید
شب پر ستاره بود و سرِ همدلی نداشت
|
|
|
|
|
رفتی و نیست هوایت ، نَفَسم تنگ شده
|
|
|
|
|
🌹دل اندر ره دوست اندیشه کن
چو سخت آیدت صبر را پیشه کن
|
|
|
|
|
...روحت شاد و قرين آرامش...
|
|
|
|
|
بر منبر تلاوت نی سوره ای سر است...
|
|
|
|
|
این بار غرقم میکند گردابِ چشمانت
|
|
|
|
|
نگاهش را گرفتند و جهان من پریشان شد
|
|
|
|
|
حوادث را بخوان در روزنامه: مرگ یک شاعر ...
به دست قرص ونلافاکسین یا فا...مفاعیلن!
|
|
|
|
|
هزاران عبادت کرده ایم در عبادتگاه حق
|
|
|
|
|
پای بر سبزه ی روییده منه ، زندگی حقِّ تقدّم دارد ..
|
|
|
|
|
....بوسه ساده....
مرا یک آغوش ساده مهمان حاجات کن
و با یک بوسه ساده افسون مناجات کن
من از افسو
|
|
|
|
|
من آمدم به عاطفه احیا کنم تو را
|
|
|
|
|
از کجا باید سرودن ره بیهوده طی نمودن
تا به کی بازیچه بودن غیرت و مردانگی را له نمودن
|
|
|
|
|
در من کسی میشکند،
اشک میریزد،
فرو میریزد،
میشود ویران.
|
|
|
|
|
طلوع می کند خورشید دوباره
طلوعی که دیگر خوشی نداره
با هر بار این طلوع کردن و نورش
باز هم غم توی س
|
|
|
|
|
دوپا داشتم ، دوتا هم قرض کردم
فرارکردم زچشماش
آخه ، سگ داره چشماش
|
|
|
|
|
گفتم کجا توانم، بینم رخ نهانش
|
|
|
|
|
کاش بادِ پاییزی نَوَزَد
تا عطرِ تَنَت
دلِ هر رهگذری را نَبَرَد
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
پشت خیال
به گردسوز خاطره
گرم است
|
|
|
|
|
نبض اشعار پریشان همه جنجال دلم
چه کنم تا که کمی رام شود حال دلم
|
|
|
|
|
میشود روزی همه غمها فراموشت رفیق
|
|
|
|
|
در سکوتی گنگ
گم شده ام...
|
|
|
|
|
شبی باران به جای آسمان
از چشم من بارید
و ماه آن شب
به زیر سقف رویا بر دلم تابید
سرودی خوانْد د
|
|
|
|
|
از خرمن ِ جهان که در او هست نیک و زشت
کس همچو من نکرده بد ِ روزگار کشت
|
|
|
|
|
متولد آبانم
متولد ماهی از فصل تولد دانه دانه های انار
|
|
|
|
|
جولان مَده در عرصه یِ سیمرغ که ناگاه
پَرپَر شوی از بادِ پرَش جوجه یِ ناشی
|
|
|
|
|
منتظر ماندم ولی، چاره ما صبر نیست
قرن ها هست که در، آسمانم ابر نیست
|
|
|
|
|
من زبانِ شادی میشوم
در پی قلبی، راهیم
گر
کسی ذوقی دارد ذوقش، خانهام،
در کنار ذوقش، شوقی دارد
|
|
|
|
|
عشق وی دارم و بیدار شدم
از عشق دگر یکسره بی زار شدم
ناز شستش که به هنگام صلات
دستم بگرفت
|
|
|
|
|
از گفتن این حرفها بین عام... میترسم!
|
|
|
|
|
چنان در قالب دنیا،فرو رفته تن زارم
|
|
|
|
|
یک جلوه از چشمان تو عشقی که در حیرت شکست/موی پر افشانت خیال بر حسرتِ بوسه نشست
|
|
|
|
|
گریه امونم نمیده تا که یادت به سراغم میاد
دل دیونه زمن صبر و قرارش رو میخواد
|
|
|
|
|
هوای مطبوعی بود،
رود از کنار ما می گذشت،
تا دوردست دامنه جاری بود،
ریشه های پرتقال های پایین دست
|
|
|
|
|
گفتی بهار می آید؟ولی دیگرخزانم
در حسرت باران یک رنگین کمانم
می آید او با ساز و ناز و سبزه و گل
|
|
|
|
|
قصه غمگین این روزهای من
قصه تلخیست که داند دل من
من به تنهایی خویش آغشته ام
من محبت کرده ام و باخ
|
|
|
|
|
مرا که نخورده مستم ، به مِی چه کار؟
مرا که نزده میرقصم ، به نِی چه کار؟
|
|
|
|
|
ای کلاغ ،ای قاصد شهر همیشه ابری و پر دود
|
|
|
|
|
دورو بر ما انسانها همه خوب نیستند . انسان با آدمهایی سرو کار دارد که تهی از عاطفه و مهربانی هستند آ
|
|
|
|
|
من فریاد این شررم
فریاد این شعله
|
|
|
|
|
پریِ کوچیک ام بمان!
هر چند، در تنگنا شم
|
|
|
|
|
گلی شکفته درون دلم ز شیدایی
تبارک ا... از این شیوه شکوفایی
|
|
|
|
|
مینویسم از این تفاوت ها
چون تشابهی نخواهد بود
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
ساقی شدی تو جانا
برای بار اول
ز دست تو گرفتم.....
|
|
|
|
|
دل ما بر سر کوی تو بسی جا مانده
|
|
|
|
|
ای آنکه دادی وعده ی حالی،نگو نه!
یک بوسه،آنهم روی این قالی، نگو نه!
گفتی تو را اندازه ی خود دو
|
|
|
|
|
عابری بودم میان باد و طوفان گم شدم
قصه ی هر روز و سرگرمیه این مردم شدم
|
|
|
|
|
هرگاه از غربت
به شهر کوچکم برمیگردم...!
|
|
|
|
|
پر از خشمم پر از حرص
غصه از وجودم زبانه میکشد
تمام تنم از ناملایمت ها گر گرفته است
چشمانم دیگر تو
|
|
|
|
|
یه کویرهِ خشک و صحرا
باز به یاد موج و دریا
|
|
|
|
|
غزه میجوشد میان آتش و خون
روی شهر از خون گلها گشته
|
|
|
|
|
این روزها دنیا بس ناجوانمرد است
غنچهء نشکفته کی لایق مرگ است
|
|
|
|
|
کنون از مرگ تو سالی گذشته
ز من مادر بد اقبالی گذشته
بسوزد در تب و آتش وجودم
ببین بر من چه
|
|
|
|
|
...عاشق بی عشق......
بی تو چای صفایی ندارد
گویی شهر هوایی ندارد
گفت عشقت فراموش میکنم
عاشق بی ع
|
|
|
|
|
من به آن تیرگی قهوه تلخ تو، عادت کردم
|
|
|
|
|
تو سرگردانیِ روح را
به آرامش مبدل کن
تومیتونی
|
|
|
|
|
از لحظه ی هبوط که رضوان فروختم...
|
|
|
|
|
از آن روزی شنیدم لیلی مجنون
دوتا عاشق دیوانه ی مدهوش
شنیدم عشق فقط تو قصه ها هست
ندیدم جایی عشق،
|
|
|
مجموع ۱۲۴۵۵۶ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |