چهارشنبه ۵ دی
اشعار دفتر شعرِ تابان (مجموعه اشعار حسین قالیباف) شاعر حسین قالیباف (تابان)
|
|
درد میکشم هرزگاهی
یاوری نیست، بهر همراهی
برکه حتی اگر عمیق هم باشد
ماهی ام تو برای من ماه ی
ح
|
|
|
|
|
بعد تو افسانه ها آغاز شد
چون نبود تو برایم راز شد
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
در دشت عشق چه کسی آرمیده است
آن دوست که به جان میدهد کمال
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
چشمم هوای دلم پدیدار میکند
خوابم نمیبرد که مرا بیدار میکند
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
مینویسم از این تفاوت ها
چون تشابهی نخواهد بود
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
این عشق وحشی از دل و جانم رها مکن
از قلب خویش، عشق مرا هم جدا مکن
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
در این دریای بی پایان شناور
من آن زندانی ام بی یار و یاور
حسین_قالیباف
تابان
http://taba
|
|
|
|
|
ما فتنه گر و فتنه خروشیم
ما در هوس جنگ بکوشیم
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
تو کِی برای خودت آبرو ثمر کردی
تو آبروی خویش را بریده سر کردی
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
زاده ی این شهر هستم من، ولی بیگانه ام
روزگارم پر ز تشویش و خودم دیوانه ام
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
خسته شد این دل دیوانه برای دیدار
خوب کن حال مرا تا که نمانم بیمار
حسین_قالیباف
تابان
http:
|
|
|
|
|
هر که در خواب است، گویی عاقبت بیدار شد
هر که خود را خواب زد، از شر آن بیمار شد
حسین_قالیباف
ت
|
|
|
|
|
دلبر آن است که غمخوار تو باشد
هر نفس تشنه ی دیدار تو باشد
حسین_قالیباف
تابان
http://taban-
|
|
|
|
|
سراغی بگیر از دلِ بیقرارم
کسی را بجز تو ندارم، ندارم
حسین_قالیباف
تابان
http://taban-poet.
|
|
|
|
|
دوش در خواب، لبت بوسیدم
کاش آن لحظه تو را میدیدم
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
کار من نوشیدن این جام نیست
کار من اوهام این ایام نیست
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
روزی اگر که خاتمه یابد مسیر من
دلبر نبوده آنکه نباشد اسیر من
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
از آن سوی دنیا خبر میرسد
که پایان جنگ و خطر میرسد
حسین_قالیباف
تابان
|
|
|
|
|
رد شده از سرنوشت، آمده از راه دور
خسته ز كردار زشت، قافله دزد شرور
گشته جهان كام او، ليك به فرما
|
|
|
|
|
ای بینوا، فتاده ای و کمی کار میکنی
در جنگ، جدا مانده و پیکار میکنی
درسی که نانوشته ز یاد تو میرو
|
|
|
|
|
گر تو را نیست دگر تاب و توان، حوصله کن
طاقت دیدن این حال و زمان، حوصله کن
گرچه از حال بد ما، تو
|
|
|
|
|
آشفته تر از خویش، ندیدم که ندیدم
سلطان کج اندیش، ندیدم که ندیدم
من گم شده ی راه تو ام، یار دل ان
|
|
|
|
|
قلب سنگی از شرایط، لاجَرَم حساس شد
نان نشد گندم مَگر، کشته به دست داس شد
صبر میخواهد که تا حلوای
|
|
|
|
|
تن بی جان این وطن سرد است
دل عاشق، پر از غم و درد است
|
|
|
|
|
چای لب سوز و قند شیرینم
عشق امروز و یار دیرینم
|
|
|
|
|
ای خواجه مرا پند بیاموز
شعر و سخنی قند بیاموز
|
|
|