محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
شنبه 12 خرداد 1403
25 ذو القعدة 1445
Saturday 1 Jun 2024
مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..
شنبه ۱۲ خرداد
این کوه خسته جایی نداره
واسه نشستن گاهی کنارت
هر بار قلبم می ترسه از تو
می لرزه وقتی سرده ب
سرود میلاد حضرت علی اصغر
دهم ماه رجب
ای که قائم هندسه به زلفت تازه کرشمه به موی کمانت
چشم عبرت باز کن حالا که بینا نیستی ..
از کنارم رد شدی چون سایه ها
همچنان نا آشنایی دور دور
در نگاهت چشم تارم خیره ماند
خاطراتت در خیالم
این بار نوبت مرگ است
که مرا در آعوش گیرد!
خدا، به قلبم اشاره میرود
غزال گمشده ایرا نشانه میرود
مثل شاخه با هر باد سر خم میکنی ..
ای گوزل مارالیم من سنی نینمیشم
آشکیم یارالیم سنی گورممیشم
سن منیم هارالیم سنی من سوممیشم
تبریز ما
و ما از این سکوت هرگز نمی ترسیم!
بگذار از این به بعد بمانم به حال خود
روزی دوسه وعده جلوی پنجره رفتن / هر وعده سه درصد به غم و غمزه فزودن
هرگز نگو قسمت نشد تا مال من باشی
و فراموش شدی باریدم
و به آرام ترین مرگ جهان محتاجم
و به خوابی خاموش
بر در کویت آمدم بهر سبویت آمدم
در پی بویت آمدم دیده هوای یار کرد
تو را دارم
كه يادت مثل باران است
وجودت گرم و خاموش
شروعت مثل پايان است ...
دلم میسوزد
برای زنانی که تمام رویاهایشان را.....
گفتم غم تو دارم حافظ بداد اجازت
گفتا غمت سرآید تثبیت کن تو کارت
...
گفتم به خواب دیدم کندی ز خاک
سفر خاک
❇❇❇
توی
کوچه... پس کوچه های زندگی
همیشه ـ دو نفر م!
یه علی چپ
خود را میسازم بعد از آن ویرانی در حفاظ ذهنم راه ندارد یادی
تنها یک چشم بر هم زدن
به ته نشین پیوستن است
تنها یک کام مانده به آخرین پُک زندگی
ما چشم براه خبری با تِمِ طنزیم
این مام وطن یا پدرش گم شده باشد
دلرابهدشمنمتو چهارزانفروختی
شکست خورده ی خویشم "ستونِ پنجمِ" من
که از تو عقلِ من "ای دل" به اشتباه افتاد
مرا از قلب خود راندی تلافی میکنم حتما
سبز گشته چمن به اشتیاق باران
بر شیشه نازک دل می زند نم باران
بر فصل سرد تنم شوق دلپذیر باران
هر لحظه می بینم تورا، هرچند نیستی!
دیـگر گـرفـتـار مـن و در بـند نـیـسـتـی!
لیلا تمام شد...غزلم ناتمام ماند
مجنون قصه رفت و ابن سلام ماند
من ماندم و غزل غزل آواز در سکوت
فری
خدا کند که جهنم سزای من باشد
رفتی نگه به پشت سرت هم نکرده ای
از این غریب یاد تو یکدم نکرده ای
رفتی چه بی خبر زکنارم چه گویمت
وقتی شکست قلب هدایت غریب مرد
وقتی که زاغ,ز روبه زیرک فریب خورد
کاش قبل دیدنت عمرم به پایان می رسید
از میان آسمان ها سیل و طوفان می رسید
یوسف پیدا بودم در میان قو
کور اگر چشم من وُ نور تو از شعله یِ شمع
ذوب شدن در تو به پروانه گی اش می ارزد
گفته بودی که شود جمعه نقابت بگشائی
چهره ات را بنمائی و زدل غم بزدائی
از عمق کوچه ی وحشت ،
پیره زنی در حال کشیدن ،
ویلچر جوان علیلی ست ،
باز لهبم از فراق و بوته ی سودای عشق
این دل وامانده است و صولت زیبای عشق
..
از کجا بودی تو جانا بو
هــرکـه گـویـد عـاشـق اسـت و دل بـریـد از دلبرش
احـمـقـش پـنـدار! او جـز نـقـش یـک دیــوار نیست
برای همیشه
می ماند
حسرت های زیادی
به دلم
پنجسالاستکهدرحسرتدیدارتوام
سر به هوایت شدم،دیده ی دل کور گشت...
باد
یاد آور یک!
خاطره ی پنهان بود
*
گلی
از فاصله ی شب
به شقایق خندید
غزل به حال دلم عاشقانه می گرید...
چند روز باید با خودم
تنها شم و خلوت کنم
باید بتونم بعد تو
به هر کسی عادت کنم
...
علی رفیعی
گیسوی پریشان تو هوش ازسرمن بُرد
دیوانه یک بوسه ام از کنج لبانت
نزدیک تومی آیم اگر، دست خودم نی
......به عوض عیش ما به کام اردوغان شده است......!
به دلیلی که همه رسواییم
تو نباید به دلت گوش کنی
زود باید همه را زود فراموش کنی
و بگویی که دلت قرص
عمر خود را صرف عشقت ساختم بی فایده ..
سرود میلاد امیر المومنین حضرت علی (ع)
چشم نحس سیزده ما را گرفت
سبزه ای دیگر نخواهم زد گره
در نبرد عاشقی اینگونه بود
دست من خالی ولی او
کی وعده های قسم به قلم
بر آورده می شود ؟؟
تفاوت هست میانِ جانِ من با جانِ مولانا
فریـادِ یـاوه گویـان، جُـزشوروشَـرنـدارد.......
عشق می گوید حذر کن از خط و رنگ و نما
سیب سرخی بودم از دست جفای روزگار
روی شاخه خون دل خوردم و لک برداشتم
آی تنهایی
واین گامهای توست
روزی که از دنیای بیرون ودرون
وتمام متعلقات وابسته به آن, خسته شدم....
برای یافتن نشانه ای از"او".
حسرتا، ماه به پیکار جهازم زده است!
حیرتا، مُهر سیاهی به جوازم زده است!
تب کرده چمن که بوی یار آمده است
عیدهابیتوچهسرداستپدرمیدانی
وقتی زمین
زوزه می کشید
بر بوم هوا ،
نشست نگاه باگل
کم می شد...
هر تپش سرخ
پر هراس وهول ،
چه گويم
هاي
بسي سخت و نفس گير است ...
سیزده به در نمی روم
من دلم خانه میخواهد
کنار تو____
___________________
....و در این فضای وحشت که نشان باز دارد...
دل من کبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــوترانه به ح
تو باید باشی
تا بهار را به زیبایی بتوان نظاره کرد
تو باید باشی
تا باتو در غروب بهار سبز
در گو
گر غمی در دلِما بود ، هزاران در او
حلقهیِاشکدرآنچشمِسیاهی،گاهی
چه شب های که بی تو
به یادت گریه کردم
خوب شد باز،که پیدا شده ام با لب تو
از همان وقت هم آوا شده ام با لب تو
مجموع ۱۲۴۴۶۹ پست فعال در ۱۵۵۶ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک