يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
غــربــت صــد ســالـــه
نذر امام حسن مجتبی علیه السلام
|
|
|
|
|
از حسین فاطمه باید شفا گیری که او
در دل شب دستگیر بینوایان می شود
|
|
|
|
|
ميشناسم جان را اگر ، هم چون طبیبش هم توئی
میشناسی بند جانم را ، که هم درمانش هم توئی
|
|
|
|
|
برشهایی از کتاب صدای پای احساس
|
|
|
|
|
فصل خزان ارغوان جامه به تن دریده ام
|
|
|
|
|
چشمه جوشان به آب اطهر مرا
مادرم ای بی همتا گوهر مرا
|
|
|
|
|
خدا کند که نیفتی ز چشم من چون اشک
|
|
|
|
|
بیچاره گرگی ،
که متهم به قتلِ یوسف است
|
|
|
|
|
انتظار
دلم را نگاه تو دیوانه می کند
عمرم را وصال تو جاودانه می کند
گر نظری به من روا کنی
|
|
|
|
|
داها دای دونیانین بیر لذتی قالمییب آجیدی
گوننری عود کیمیدی لحظلری قیقاجیدی
|
|
|
|
|
آنجا كه كار نيك و بدِ خود ، تو پي بري
ايجاد شد طريقه ي نيك برادري
|
|
|
|
|
((دیار غریب))
می آیم از دیار غریبی
که از غل غل سکوتش
|
|
|
|
|
سکوتی پر ز فریادم،غمِ بغض دماوندم...
|
|
|
|
|
بغضی ست در گلویم از بی تو بازگشتن
وقتی که می دانم، نباشد انتظاری از تورا، باز دیدن
گذاشتم تکه ای ا
|
|
|
|
|
گم کرده ایم راه و سر رشته در کلاف
|
|
|
|
|
دست برده ای بر پرده ی اتاقم
چنان پیچ و تاب می خورد
که گویی آبستنِ درد است...!!!
|
|
|
|
|
جانان من، شیرین گل زیبای من
|
|
|
|
|
"برگ بو"
من با قلبی به سپیدی پگاه
بین درخت پُر طوفان و بلا
بعد از آن حادثه ی دوش تلخ مهر
به
|
|
|
|
|
مسافر دستان پاییز که می رسد زمین هم عاشق شدنش را نمی تواند پنهان کند🍁🍁🍁
|
|
|
|
|
روز
《تمام روز را سکوت زندانی کرده
تمام روز را سکوت ، با سَماجَتِ خفیفِ خود بر آغ
|
|
|
|
|
محرم
شکر خدا چشمانمان به محرم باز می شود
عاشقان بشتابید فصل دلدادگی آغاز می شود
همه جا
|
|
|
|
|
شد شهره به شیدا شدنت قلب من اخر...
|
|
|
|
|
بادی عجب وحشی و مست
بر صورتم سیلی زند
با ضربه های بی امان
او ابرها را می دَرَد...
|
|
|
|
|
الا ای عاشقان امشب من آوای حزین دارم
درون سینه غوغایی به پاس اربعین دارم
|
|
|
|
|
مُستبد با جهل مردم می رود بر روی کار
|
|
|
|
|
تو در کنار او و من نظاره میکنم فقط
هزار آفرین به من و مرحبا به غیرتم
|
|
|
|
|
گذرَد مَحمِل تو باز چو از کوی دلم
باد تا باد کشد، بوی تو را سوی دلم
در پسِ پنجره مسحور کند چشمِ مر
|
|
|
|
|
رها کن مبادا که خطر داشته باشد
نکند از تو تمنای دگر داشته باشد
|
|
|
|
|
هر که آمد بر دِلِ ما ردِ پا برجا گذاشت
اضطراب و بی قراری ها برایِ ما گذاشت
|
|
|
|
|
مردمانی دیده ام با باوری پیچیده شک
من خدا را دیده ام بی مردم و تنها و تک
|
|
|
|
|
شـاید کـه قـدم هـایَم از مـسیرِ تو دور است
اما دلِ من آنجاست دل با غمِ تو جور است
|
|
|
|
|
بـر مـزاجـم خـوش نـیـامـد روزگـار
روزگـارم شــد حــرام ؛ ای زنــدگـی
|
|
|
|
|
از تو پروانگی ام را به تقاضا دارم
شمع باشی چه من آن لحظه تماشا دارم
|
|
|
|
|
تو بیا که جمله هستی به طرب در آید و باز
غم و غصه را بمیران که غم جهان نماند
|
|
|
|
|
.
.
هرچه دارم فقط از روضه ی قاسم دارم
من حسینی شده ی دستِ امام حسنم...
.
.
|
|
|
|
|
بـرگ هـای رقـصـانِ پـایـیـزی ...
|
|
|
|
|
در هیاهوی این جهان
ما ماندیم و یک دل
که شکست آسان
|
|
|
|
|
عروج کن
دران سراپرده ای
که رنگها مبهوت میشوند
|
|
|
|
|
همدم پاییزم و طوفان میخواهد دلم
|
|
|
|
|
به چشمانم نگا کردی و رفتی،دلم را مبتلا کردی و رفتی،خرامان آمدی با عشوه و ناز ، ندانستی چه ها کردی و
|
|
|
|
|
سیده نسوان
مکنت و مال تو با سیف علی یکسان است
قوت دینی و عمرت همه در احسان است
نسبت دین خدا ب
|
|
|
|
|
کم زرد بکش بر رخ من حضرت پاییز
|
|
|
|
|
بام شهرو زوزه های درد می دانی که چیست؟
|
|
|
|
|
قشقرقی به راه انداختهاند
گنجشکانِ روی چنار
خمیازه میکشد باغ و چشمانش
آلبالو- گیلاس میچیند
بید
|
|
|
|
|
سینه را به دردش انبان حرف است
مرحم دل را، مهر نازنین دلدار بس
|
|
|
|
|
به نام آنکه ملکش بی کران است
خداوند زمین و آسمان است
|
|
|
|
|
خداوندا چه دين داري،تو دين را واژگون داري
هرآن فردي كه ديندارس،همان را ناتوان داري
|
|
|
|
|
راه گلو را بسته ای
یک غم دل شکسته ای
چه می کنی در دل من؟
با چه امید نشسته ای؟
زین خوارتر کنی مرا
|
|
|
|
|
همه آن عدو و، آن عربده ها ،
راه به جایی نبَرَند
|
|
|
|
|
"دارا " که انار داد به" سارا " نگران است
از غصه ی دردی که دلش با دگران است
اشک اش بچکد از مژه
|
|
|
|
|
شاید کسی در حق شهریور جفا کرده
|
|
|
|
|
سر گشته شد گیسوی من خون در رگم می زد صدا
هر سرنوشتی بی تو را اقبال من عصیان گرفت
|
|
|
|
|
خزان اولدی کوشنین رنگی سارالدی
آغاجلارین یارپاغی تیز تیز آزالدی
|
|
|
|
|
اینقدر درفکر توام
که از تنهایی خود بی خبرم
|
|
|
|
|
وسطِ کشمکشِ عقل و شرافت با عشق
قلب من می ترسد
من به اندازه.....
|
|
|
|
|
حال و هوای مردم ما
یاد باد آن روزگاران قدیم
هرکسی بود در شهری مقیم
دوستی ها بی ریا بود وفهیم
|
|
|
|
|
لبها که به هم آنگاه در شوق رسیدن بود
میبست دو پلکم را یک شرم قشنگ انگار
|
|
|
|
|
به رخسارش نگه کردم سراسر گل تر از گل بود
|
|
|
|
|
آنكه در كل جهان نكته ومعمـا بودش
كار مخفي به بَرَش ،واضح وپيدا بودش
بلكه هر آدمي ا
|
|
|
|
|
دوباره وقت غم و خاطرات غمگین شد
|
|
|
|
|
مهر پاییزی
فصل اول زندگی ست
|
|
|
|
|
از دوریات هر شب پریشانم کجایی
|
|
|
|
|
💞 لحظه ی رویایی دیدار ماست 💞
|
|
|
|
|
باشد که بمیریم و نرنجد که نماندیم
|
|
|
|
|
ز تنگنای زمین دل کجا رهد که زمانه
گرفته چاک رهایی به شیوه ی سگ و دربان
|
|
|
|
|
آئینه ی قلب ما کمی لَک شده است
انسان شریف و پاک اندک شده است
ایمان به زبان چه سود دارد ، مؤمن ؟
و
|
|
|
|
|
در محفله ی عشق دردیست پنهان ،که پاییز ها ندارد آشیانه،
آشیانه ای غریب نزدیک است، که به خود ندیده
|
|
|
|
|
ماه در پرتو نور
شاد از بودن شب
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۸۷ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |