« رسم برادري »
آنجا كه كار نيك و بدِ خود ، تو پي بري
ايجاد شد طريقه ي نيك برادري
رسم برادري به جهان دُرِ پـر بهاس
نامـش كند به ملك جهاني برابري
رسم برادري و عطوفـت كه با همند
اجرا نموده رسم وِرا هـر پيمبري
رسم برادري به حقيقت چه با صفاست
اين رسم نيك را مشمارش تو سرسري
تا كي به زير ضربه ي دشمن خميده اي
اي فاقد از طريقه و رسم برادري
دشمن ضرر زند به تو گر بي برادري
گر با برادري ، تو به دشمن مظفري
اين محور برادري است ،در تمام خلق
كار جهان ، به صلح بيارد سراسري
خلق جهان زِ يك پدرند و برادرند
گر كارشان بگشت بر اين گونه محوري
آدم يكي است ، ما همه اولاد آدميم
بايد كه ما رها نـكنيم آن برادري
جور و جفا4 به خويش، برادر و خواهران
نَـبْود5 طريق مردي و رسم دلاوري
با رفعت و مروت و با رسم دوستي
با قوم و خويش خود بُوَد آماده گوهري
صلح و صفا و صدق، طريق محبت است
هر كس نمود ، عاقبت آن شد مظفري
صلح و صفا و صدق ، بسنجيدنش به علم
نَـبْود به دادگاه خدايش ، به كيفري
نام و نشان آن بُوَدش در زبان خلق
معناي آن اسير شد ، از خيم1 خود سري
فاتح به روزگار نشد، هر كس اين طريق
با معني اش نديد ، وِرا ديد سرسري
نام برادري و همش جلب سود خود
باشـد طريق مردم شيطان ابتري
نام برادري ، شده امروزه حربه اي2
اسباب دست مردم موذي مزوري3
جانا برادري و عنايت به زير دست
راهي بُوَد زِ جور عدو ، جان بدر بري
بر زير دست خود ، بنما لطف و مرحمت
اين نعمتي است ، نعمت خلاق اكبري
حيوان به آب و دانه ي صاحب چه پي برد
بينـد كه صاحبـش بكند ، دام پروري
روزي ما ، كه پيش فرستاد با اصول
نَـبْود مگر عنايت خلاق داوري
فكرت كجاست، ره به كجا مي روي بگو
فكري بكن زِ موج بلا ، جان بدر بري
اول بيامديم ، همه بي توشه بر زمين
تا زين زمين بر آخرتي ، توشه اي بري
آخر نيامدم من رنجيده ، خود به خود
اندر قفاي من بُده4 دست توانگري
خواب وخورت بجاست نظركن بحال خود
چون جد و باب5خود ، تو به دنيا مسافري
اي جان من زِ طعنه ي بدگوي بد شعار
دست از هنر مدار ، كه كاري بسر بري
خلق زمانه جور و جفا ،كم نـمي كنند
تا از خداي خود نـچشند ، زهر كيفري
رزق از كجا تو مي خوري،اي بيخبر بگو
مي باشد اين زِ قدرت خلاق داوري
هر سر نوشت كار تو بر دست خالق است
بر سرنوشت خود ، تو نداري توانگري
تنظيم ملك هر دو جهان،دست خالق است
بر نظم ملك آن ، تو به مانند نوكري
ديني كه حق بما بنمودس ،صلاح ماست
اي بي شعور بي خبر ، آيا تو كافري
دنياي دون6 به آدم دانا ، وفا نـكرد
گردش كند به ميل دغلكار ابتري7
رسم برادري زِ برادر ، حسن نـديد
چون چاره نيست، بايد از اين نام بگذري
٭٭٭
1- خوي- منش 2- سلاح 3- حيله گر – شياد 4- بوده 5- پدربزرگ و پدر 6- پَست- بي ارزش 7- مقطوع- دم بريده
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
استاد دهنوی زیبادسرودید .
چند بیت آخر زیبا بود.