محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
شنبه 26 خرداد 1403
شهادت سربازان دلير اسلام: بخارايي، اماني، صفار هرندي و نيك نژاد، 1344 هـ ش 9 ذو الحجة 1445
Saturday 15 Jun 2024
مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..
شنبه ۲۶ خرداد
دین و دنیا همه هیچ است ، هر آن دم که نباشی
ای بی خبر ، از عالم اسرار حقیقت
در دام فنـا2 رفتی و در بحر3 طبیعت
آبادترین خراب عشقیم
دیوانهٔ بی حساب عشقیم
حالا که پِت پِت می کند فانوسِ عمرت
با بوسه های بادِ سردِ
فصلِ
پیری
دیگر امیدی به درخشیدن نداری
رمز آسمان را
پرنده
خوب از بَرَست
به جز معشوق که داند دفتر معنای عشق
که به خون غوطه ورست قامت رعنای عشق
او که بود سر ور قبله همه آ
نفسم همه قفس شد
قفسم همه هوس شد
هوس یک لحظه پرواز
پشت میله قفس شد
فاطمه س
فاطمه آمد و دنیای علی زیبا شد
بال جبریل امین خاک ره زهرا شد
زمان با تو چه زیبا در گذار است...
این جا جمعه شب ها
مرگ مغزی می شود باران
آمدي تا به دلم مرغ مهاجر باشي
هر زمان خواست دلت ، باز مسافر باشي
مثل شبنم بنشيني به سحر
موج مویت می کند کم روی اقیانوس را
می خرامی وبه چالش می کشی طاوس را
هر دم نصیبت میکنند نیرنگ ها را/
باید تحمــــل کرد تمامِ سنگ ها را/
انسان اگر غافل ز حال خویش باشد/
وقتی خدا می خواست انسان جان بگیرد
مادر شدی تا خلقتش سامان بگیرد
مادر شدی آغوش گشتی عاشقانه
تا
آخر من ه درمانده پذیرفتم و او رفت
نگه ام سوی تو و میل تماشا دارم
همنشینی نیست دور از دشمنان و دوستان
می نشینم با خودم بسیار صحبت می کنم...
این عشق جز در چشمهایت، جا شدن نداشت
شب، در کنارت، حسرت یلدا شدن نداشت
داغت صلیبی است بر دوش خسته ام
منم من همون خاطره بازی که یه وقتی یه جا با تو بود
همون مرد پر حس پر فاصله یه قصه،یکی بود،هیچکی نبود
جدم چرا به معصيت حق ، شتاب كرد
در آن بهشت بود ، چه كاري صواب5 كرد
هر چه فکر کردم نفهمیدم چه کردی با دل من
بر آینه ی قلب تو هی سنگ زدند
تو ساده ای اما دگران پیچیده
یه ماه و یه ستاره
تو آسمونه خونه
...
سلام
عشق به دنبال دلش در لابلای گل های پیراهن
مادرش و در ورق دفترهای شاعران
می گردد و به ذات لط
پاییز جان نیا
اینجا دیگر دلها به رنگ تو نیست
اینجا دیگر ساعتها به وقت عاشقی کوک نیست
نوشته ام هر آنچه باید بود
فقط نگفته ام پری برگرد
تمام شهر گشته قصه ی ما
چگونه گویمت پری برگرد
بی
من آدمم ، همنام جدم آدم
یک عمری گذشته ست ز من
اما نگشتم آدم
کم کمک شب شد...
نم نمک زد بر دلم باران تنهایی
بر سر قبر لیلی ایران
لشکری جنس مجنون نشسته
🍂 بعد تو رنگ خزان شد دل پرماتم من..
عشق تو برگ وبرم بود، نمیدانستم...
بسم الله الرحمن الرحیم
بـاغِ انـار دلبـرِ یـار یـاسِ بهـار آمده است
یار و نگار مادرِ یـار چه با وق
گر بر دلِ من طبیبی و درمانی
تقدیم به همه ی همسران فداکار کشورم
به مناسبت روز زن
خواستم از مژده ی صبح و جلا گویم نشد
ای ذهن من دست بردار از جنگهایِ واهیام،
من را به کاری وانَدار با مختصاتِ فعلیام،
آرام گردان خویش
فاصله
میان ما
زمین
تا
آسمان است
و
من
روز و شب
شب و روز
این فاصله را میگریم
چندان که
خواب
با اینکه از دیوانگیت اندوهگینم
من ندانمُ ندانستم فلسفه جهان را
که کجاست کیف درد مردمان را
بر تو رحمت آن زمانی شد تمام
تحت فرمان ، رهبری والا مقام
چشمهایت رازیست جادویی، که کیمیای خوشبختی را اکسیر می کند
نا امید از تپش خاک در اندیشه خام
نفس از کام گس پنجره ها می گیرم
تشنه را نیست گریزی ز سراب
جوی خو
چشم گشودم به صباحی
رخ به رخ در رخ خود آینه را خیره نگاهی
یه جور تلخ آروم و یه جور ساده محزونم
به هر همراه مشکوک وبه هر بیگانه مظنونم
معما شد برای من تمام
یکی را دوست میدارم
وَمیدانم که میداند
نگفتم حرفهایم را
ولی ناگفته میداند
کاش میشد که پس از مرگ به هَم برگردیم
بی غمی درد بزرگیست ، به غَم برگردیم
پر از عنکبوت هایی است
خیالم
تار می تنند
تنهایی بی پایان را
ســــــــتاره بارانم کــــــن
حرف دل مولا علی علیه السلام
فکر نکن رفتن تو خونه خرابم میکنه ...
من در بهارم گر چه در این برگریزم
تو فصل ها را جابجا کردی عزیزم
یا رب آنقدَر بر سر سجاده ام از درد بنالم
روزگاري بـسر اين من دل خسته گذشت
كه نشايد به زبان گفت: چه بود و چه گذشت
ها
سوار بر قایق چوبی
معلق روی امواجم
عجب جز رو مدی دارد
چشات اقیانوس هند ست
درون این همه امواج
پی
کاش می شد چون فرهادکوه کن عشق را
بردل سنگ می نوشت
شیرینی عشق رابا یاد فرهاد آغاز کرد
کاش م
زندگی فاز فراموشی است اگر این غم نبود...
بار دیگر زندگی را تازه کن
عشق را بی هوا اندازه کن
رخت نومیدی ز تن آواره کن
ترس را در ذهن خو
الحق که تو در جور و جفا ناب ترینی
در وحشت خاموش زمان ساز ترینی
باید ز تو دل گیرم و سوی تو نیایم
ه
در آسمان پرستاره ام......
یه شب میاد میشینی پشت همین پنجره
خودتی و خودت تو یه خونه تنگ و تاریک
که حتی سایتم وارد حریم شخصی
با تو افتخاری لذت بخش ،
ناشی ازهمقدمی ،
همرهِ شادیی مفرط ،
همی با من بود
خفته ها را غم بیداری نیست / مست می را شوق هوشیاری نیست
عشق و نفرت نشود یکجا جمع / بند ظلمت نشود
نان خشکی هرچه خواهی میخری !
سفره خالی زنانی هم دارم میخری ؟
این سر آغازی بشد بر این دلم
تا بگویم از غم و از مشکلم
دلبر است او این بود رنجی عظیم
قلب ما را
مجموع ۱۲۴۷۶۶ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک