جمعه ۲۵ آبان
|
دفاتر شعر سیده نسترن طالب زاده
آخرین اشعار ناب سیده نسترن طالب زاده
|
و صومعه ی پشت بادگیر خسته ی شهر
به آسمان گس آمیخت واریاسیون ها را
و نت به نت غروب بر تن کویر نشست
به چلیپای ماه نو دوخت ،لاله - بنها را
غلیظ شیهه ی فوریه بود ، سرد و بلند
که کوه به کوه ،تراکم یخسوده میباراند
و زخم و قفس ،هارمونی قصه بود ولی
بهار ،میان بلوک ابژه های کسل جاماند
چه کودکانه دلت خواست ،اوج بادبادک را
که تو غریبه درین ضیافت تلخ- انبوهی
تو در الکلیسم سرخوشانه ی زندگی غرقی
تو پرنده ای، تو گام پژواک آخرین کوهی
خزر ،به ساعت دلگیری بلوغ رزی آبی
عبور ساحت مواج عطر خون و خداست
چو رد پای سکوتست به چرکتابی برف
چو انتزاع رهایی، امیدپاره در دل ماست
من عاشقم هنوز به حریم مذاهبی غمگین
نبسته سرخی روبان دل به خط گیسویی
من آن گوزن دور غریبم ، تو جنگلی تنها
شبیه بلاغت خاموش خنده، در هیاهویی
آه ،همیشه نبوغ مرکب الماسهای مقوایی
ربوده پرده ی زرین باشامه های آزادی
و روسپی سفسطه ،با بویناک آغوشش
گشوده دام سیاهی به صیحه ی شادی
تو عاشقی و مینیاتورهای شهر بیدارند
و فوج نرگس و گلهای انار و شکوفه بید
زمین همیشه سمفونی سپید آهوهاست
و روح آب به رامشگران پاک داده نوید
چگونه لنفهای آفتاب و چکامه ،نخ٘روشد
و باله های اپال سازهایمان ،نرقصد باز
ما هزاران قرن زنده ایم به تاج شکوه
ما همیشه ی عدم خفته ایم به بستر ناز
|