جمعه ۲۸ ارديبهشت
|
|
هر دکمه ی پیراهن و هر مقنعه باز ...
|
|
|
|
|
وای از شجاعت ای اجل/ من پشتِ در هستم بیا
|
|
|
|
|
شور هستی عشق را کم داشت،زهرا خلق شد
چهرهٔ مولای ما غم داشت،زهرا خلق شد
|
|
|
|
|
ای دل..576
آسمانی که باشی
غصه نداری
تنها غصه ات زمینی هاست
برای پاک شدن دل ها
ابر می شوی می با
|
|
|
|
|
مگذار دل بشکند چون استخوان سخت تو
|
|
|
|
|
در منزل دنياي دني ، من كه غريبم
بسيار تصادف كند و كرده نصيبم
آي
|
|
|
|
|
کرانه های درد را به چشم خویش دیده ام
صدای پای مرگ را به گوش خود شنیده ام
|
|
|
|
|
در عقیم لبهاش بارها مردهام
|
|
|
|
|
ما بر سر ایمانمان با تو قمار کرده ایم
کفر است رنجیدن از تو و رو نهادن ما
ما با رقیب صحبت بسیار کرد
|
|
|
|
|
تو خودت شراب نابی
گر تو باشی به شراب نیاز نیست
|
|
|
|
|
مثل او هیچ کسی دل به دل سبزه نداد
مثل من هیچ کسی سنگ کف رود نبود
|
|
|
|
|
در من شوریده دل جز ارزوی تو نباشد میل دیگر
جز تو ای جان و جهان هرگز ندیدم این چنین زیبا و دلبر
|
|
|
|
|
نقشه هایی که کشیدم
با خود
شب چو آمد همه را
یکجا برد !
رشته هایی که تنیدم
در شب
|
|
|
|
|
منِ شیطان شده ام عاشق حوّا ی متین!
|
|
|
|
|
از اینکه همیشه شعر من غم دارد
|
|
|
|
|
تا تو باشی در خیالم هر غزل با یاد تو
یادمانی در جهانِ عشق ، بر پا میکند
|
|
|
|
|
به سودای غزل بر دامن بیداد رقصیدیم
و با هر ساز ناکوکی به گردِ باد رقصیدیم
|
|
|
|
|
قسم وِ غربت جومه ایواره
که دِ عالم فقط غصه میواره
|
|
|
|
|
خسته ام از پرسه در پس کوچه های انزوا
|
|
|
|
|
بیهوده نخور غصهی تنهایی را
|
|
|
|
|
باغچه متروکه اتاقم را شخم میزنم...
|
|
|
|
|
میشود آیا رُبایی خواب از چشمان من
خاطراتی نو بسازی بهتر از رویای من
میشود آیا که کامل اهلی و رام
|
|
|
|
|
سلام یار شیرین،دلبر
این سیزدهِ نحس را با خود ببر
|
|
|
|
|
من بارها تورا عاشق شده ام
میگویی کی؟
|
|
|
|
|
هرگزازعشق توبیرون نروم باردگر
خوش ندارم که بیافتدبه کسی نیزسروکاردگر
دوست دارم که دلم جای توتنهابا
|
|
|
|
|
وه چه سخت است زمانی که...
|
|
|
|
|
پرنده ها پر میزنن به هرسویی سر میزنن
پرنده جاش قفس نیست حق اوناکه حبس نیست
|
|
|
|
|
نمی دانم چه بِنامم دیگر...
|
|
|
|
|
و هیچ پرنده ای
لا به لای میله های قفس
به یاد نمی آورد
شکوهِ پرواز را...
|
|
|
|
|
نبردم سودی از دنیا که از دنیا بریدم دل
|
|
|
|
|
طريق گمرهي از حق، بجز بلايي نيست
اگر چه پادشهي شد ، بجز گدايي نيست
سزاي4 گمره
|
|
|
|
|
ما گناه نکرده بودیم مادر
تنها برایِ اسم وطن گریهکُن بودیم
|
|
|
|
|
برایت شعر میسازم هزاران شعر طوفانی
|
|
|
|
|
هەزار خۆزگەم کە خۆشی ژین هەبایە
لە گشت ماڵێ ئەوین و تین هەبایە
|
|
|
|
|
تشویش ما ندارد خیال تمامی ولی
گاهی به التیام تو آرام میشود
|
|
|
|
|
رقص کن و قبا بپوش که سماعست
در سماع هم بر دور پریسا پیچیدی
|
|
|
|
|
.
شَوَم مست و خرابِ زُلفِ یلدا
زَنَم بر طبل و تار تا صبحِ فردا
شَوَد یلدا به سَر با عشق و شادی
|
|
|
|
|
کفر می گفت و اهانت میکرد
با بی ادبی، خدا را انکار میکرد
|
|
|
|
|
همه روز در همه ی راه محو نگاهت بودم
حال که فتادم ز نفس ، ادعا گر بودم؟
|
|
|
|
|
تعریف کنم برایت خاطره ای ناب ز عشق
نهفته است هزاران حرف و حدیث در عشق
|
|
|
|
|
نوشتم با دو صد واژه ،
مرا پیدا کن و بر گرد ،
میان خاطرات و
رویاهای تلخ وشیرینم
مرا تنها بنهادی
|
|
|
|
|
خلاصه اینکه با خشت خشت شعرام بنایی رو علم کردم که دیوانی بشه ، اما دیواری شد ما بین منو ....
|
|
|
|
|
صیّاد که اینگونه گرفته نفسم را
ای کاش به سوی تو گذارد قفسم را
|
|
|
|
|
پسِ هر کوچه دلم راهِ تو می پوید وبس
|
|
|
|
|
در بر گرفته قلب من را توده ای غم
باور نداری زل بزن در چشم هایم
با تو که صحبت میکنم هرجای دنی
|
|
|
|
|
نه قرارِ وطنم هست و نه پایِ سفرم
به خدا خسته تر از خسته تر از خسته ترم
مهسا_امیریان
|
|
|
|
|
کمتر بگو با دل سنگ...از قصهی تلخ شیرین...
|
|
|
|
|
داستانک و شعر ( افسانه ی لیلا شدم )
از همه چیز خرده می گرفت
|
|
|
|
|
عـشـق را سـکـوت کـردم
در نـگـاه فـریـادم ...
|
|
|
|
|
"در حسرت نان گندم
نان جو مي خورديم "
و اكنون در حسرت نان جو
نان گندم می خوريم
|
|
|
|
|
شدم تنها و تنهاتر دلیل اش را نمیدانم
نرفته یاد او از سر دلیل اش را نمیدانم
|
|
|
|
|
از آتش عشق تو ،كي سوزد دل ديوانه ام
تا بر فراز كوي تو،مي باشد اين كاشانه ام
اي ي
|
|
|
|
|
دلشوره دارمت ، دلشوره ای عجیب
از پوست های موز ، از کرم های سیب
|
|
|
|
|
گفت دیدم من خدا فاطر شد وُ نامید او را فاطمه
گفتمش خالق ولی عاشق شد وُ بخشید بر ما فاطمه
گفت ر
|
|
|
|
|
زیره را می آورد قلبم به کرمانت هنوز
|
|
|
|
|
متولد می شوم برای عاشق شدنت
|
|
|
|
|
نَه به آن زرنگیِ نُه ماه پیش ات
نَه به ناتوانیِ الآنِ خویش ات
|
|
|
|
|
چشم در چشم تو دوزم ،که تو آنی که خواهم
یک نگاه عاشق شدم،عاشق آنی که خواهم
ابرها طعنه زنان بر سرراه
|
|
|
|
|
صبح کارش دلنوازی کردن است
دلبران را مهربانی کردن است
|
|
|
|
|
در کویر عمر ما او تک گل بیخار بود
همدم شبهای ما آن نرگس بیدار بود
تا که بود از مهر بی پایان
|
|
|
|
|
من آدمِ تحریم و یک وضعیت بحرانی ام!
|
|
|
|
|
برگ آس این قمارم باز دست دیگریست
اوکه می بازد اسیر فتنه ی افسونگریست
ناخوش از بخت بد است و سر
|
|
|
|
|
عمریست بی دردی چنین آسوده بودم آن چنان
عاشق شدم حال خوشم با حال بد تعویض شد
|
|
|
|
|
دلنوشته_اهورایی
تو حق داشتی که تنهایی از عشقم بگذری چون ، عشق کافی نیست ....
منو تو اوج تنهایی
|
|
|
|
|
حيران شدم از جلوه نازش
سرگشته از آن چشمه رازش
مستم از اين باده صافی
مسحور از آن نغمه و
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۴۲ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |