شنبه ۱ دی
|
دفاتر شعر حسن مصطفایی دهنوی
آخرین اشعار ناب حسن مصطفایی دهنوی
|
« ميكده ي حق »
طريق گمرهي از حق، بجز بلايي نيست
اگر چه پادشهي شد ، بجز گدايي نيست
سزاي4 گمرهي از حق ، به آدمي بدهند
طريق گمرهي از حق ، به بي سزايي نيست
اگر كه راه شياطين به ما مسلط شد
براي جمع بشر ، راه بي سزايي نيست
هوس درازي آدم ، اگر زِ شيطان بود
اصول و پايه ندارد ، به محتوايي نيست
به محتواي حقيقت و علم حق ، بنگر
كدام اصل و اصولش به محتوايي نيست
به راه حرص و طمع،هر كه مبتلا گرديد
به منتها كه رسد ، جز به مبتلايي نيست
به راه ميكده ي عشق حق ،به ره پوييد
همين ره است،كه خيرش بجز بقايي1 نيست
به راه ميكده ي عشق حق،زِجان خود بگذر
به راه ميكده اش جاي خودستايي نيست
جحيم2و جنّت حق را ،هر آنچه سنجيدم
به قدر يك سر سوزن در اشتبايي نيست
جحيم و جنّت و نارش ، صفا دهد بر ما
اگركه تلخ و چه شيرين،بجز صفايي نيست
نعيـم و خالق ما بهـر ما ، وفا دار است
هرآنچه هست نعمتست و جز وفايي نيست
هر آنچه حق بدهد ، بهـر ما بها دارد
چه سخت هست وچه راحت،به كم بهايي نيست
طريق دانش حق ، هر چه پُر حيا باشد
اگر كه ما نـشناسيم ، بجز حيايي نيست
از اينكه ما نـشناسيم آشنايـي حق
مسلم است كه آن ، جز به آشنايي نيست
حياي آدم دينـدار از ميان نـرود
اگر چه شر بُوَد و خير، بي حيايي نيست
نداي خالق مـا بـر پيامبـرش آمـد
ديگر زِ بعد پيامبر(ص) به ما ندايي نيست
زِ ابتداي جهانش ، مگر اميـد بشـر
به سوي لطف خداوند ابتدايي نيست
مريض درد طبيعت ، دوا نمي جويـد
به درد آن بجز از فيض حق، دوايي نيست
اميد زاهـد و عابـد3، بُوَد به سوي خـدا
براي حُسن قيامت ، بجز دعايـي نيست
شفاي هر مرضـي را كجا طبيعت داد
بجز زِ لطف خدا ، بر مرض شفايي نيست
چنان كه خالـق هـر ماسـوا4 خـدا باشد
خداي ديگري از بهـر ماسوايـي نيست
جـدا مشـو زِ طريـق پيامبـرانِ خـدا
جدا كه شد،كه ضررهايش از جدايي نيست
بدان كه راه خداونـد ، بي خطا باشـد
به راه حق وحقيقت ،كه يك خطايي نيست
مجـو وفـا و محبـت تو از ره دنيـا
كه صد محبت اين،جز به بي وفايي نيست
حسن زِ معنويتهـاي پارسايـي گفت:
كدام معنويتهـا است كه پارسايـي نيست
٭٭٭
4- پاداش- لايق
1- جاوداني 2- دوزخ 3- ديندار و پرستنده 4- همه ي موجودات و مخلوقات
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
لذت بردم
زنده باشی
هزاران درود برشما