يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
|
|
پرنده ها پر میزنن به هرسویی سر میزنن
پرنده جاش قفس نیست حق اوناکه حبس نیست
|
|
|
|
|
نمی دانم چه بِنامم دیگر...
|
|
|
|
|
و هیچ پرنده ای
لا به لای میله های قفس
به یاد نمی آورد
شکوهِ پرواز را...
|
|
|
|
|
نبردم سودی از دنیا که از دنیا بریدم دل
|
|
|
|
|
طريق گمرهي از حق، بجز بلايي نيست
اگر چه پادشهي شد ، بجز گدايي نيست
سزاي4 گمره
|
|
|
|
|
ما گناه نکرده بودیم مادر
تنها برایِ اسم وطن گریهکُن بودیم
|
|
|
|
|
برایت شعر میسازم هزاران شعر طوفانی
|
|
|
|
|
هەزار خۆزگەم کە خۆشی ژین هەبایە
لە گشت ماڵێ ئەوین و تین هەبایە
|
|
|
|
|
تشویش ما ندارد خیال تمامی ولی
گاهی به التیام تو آرام میشود
|
|
|
|
|
رقص کن و قبا بپوش که سماعست
در سماع هم بر دور پریسا پیچیدی
|
|
|
|
|
.
شَوَم مست و خرابِ زُلفِ یلدا
زَنَم بر طبل و تار تا صبحِ فردا
شَوَد یلدا به سَر با عشق و شادی
|
|
|
|
|
کفر می گفت و اهانت میکرد
با بی ادبی، خدا را انکار میکرد
|
|
|
|
|
همه روز در همه ی راه محو نگاهت بودم
حال که فتادم ز نفس ، ادعا گر بودم؟
|
|
|
|
|
تعریف کنم برایت خاطره ای ناب ز عشق
نهفته است هزاران حرف و حدیث در عشق
|
|
|
|
|
نوشتم با دو صد واژه ،
مرا پیدا کن و بر گرد ،
میان خاطرات و
رویاهای تلخ وشیرینم
مرا تنها بنهادی
|
|
|
|
|
خلاصه اینکه با خشت خشت شعرام بنایی رو علم کردم که دیوانی بشه ، اما دیواری شد ما بین منو ....
|
|
|
|
|
صیّاد که اینگونه گرفته نفسم را
ای کاش به سوی تو گذارد قفسم را
|
|
|
|
|
پسِ هر کوچه دلم راهِ تو می پوید وبس
|
|
|
|
|
در بر گرفته قلب من را توده ای غم
باور نداری زل بزن در چشم هایم
با تو که صحبت میکنم هرجای دنی
|
|
|
|
|
نه قرارِ وطنم هست و نه پایِ سفرم
به خدا خسته تر از خسته تر از خسته ترم
مهسا_امیریان
|
|
|
|
|
کمتر بگو با دل سنگ...از قصهی تلخ شیرین...
|
|
|
|
|
داستانک و شعر ( افسانه ی لیلا شدم )
از همه چیز خرده می گرفت
|
|
|
|
|
عـشـق را سـکـوت کـردم
در نـگـاه فـریـادم ...
|
|
|
|
|
"در حسرت نان گندم
نان جو مي خورديم "
و اكنون در حسرت نان جو
نان گندم می خوريم
|
|
|
|
|
شدم تنها و تنهاتر دلیل اش را نمیدانم
نرفته یاد او از سر دلیل اش را نمیدانم
|
|
|
|
|
از آتش عشق تو ،كي سوزد دل ديوانه ام
تا بر فراز كوي تو،مي باشد اين كاشانه ام
اي ي
|
|
|
|
|
دلشوره دارمت ، دلشوره ای عجیب
از پوست های موز ، از کرم های سیب
|
|
|
|
|
گفت دیدم من خدا فاطر شد وُ نامید او را فاطمه
گفتمش خالق ولی عاشق شد وُ بخشید بر ما فاطمه
گفت ر
|
|
|
|
|
زیره را می آورد قلبم به کرمانت هنوز
|
|
|
|
|
متولد می شوم برای عاشق شدنت
|
|
|
|
|
نَه به آن زرنگیِ نُه ماه پیش ات
نَه به ناتوانیِ الآنِ خویش ات
|
|
|
|
|
چشم در چشم تو دوزم ،که تو آنی که خواهم
یک نگاه عاشق شدم،عاشق آنی که خواهم
ابرها طعنه زنان بر سرراه
|
|
|
|
|
صبح کارش دلنوازی کردن است
دلبران را مهربانی کردن است
|
|
|
|
|
در کویر عمر ما او تک گل بیخار بود
همدم شبهای ما آن نرگس بیدار بود
تا که بود از مهر بی پایان
|
|
|
|
|
من آدمِ تحریم و یک وضعیت بحرانی ام!
|
|
|
|
|
برگ آس این قمارم باز دست دیگریست
اوکه می بازد اسیر فتنه ی افسونگریست
ناخوش از بخت بد است و سر
|
|
|
|
|
عمریست بی دردی چنین آسوده بودم آن چنان
عاشق شدم حال خوشم با حال بد تعویض شد
|
|
|
|
|
دلنوشته_اهورایی
تو حق داشتی که تنهایی از عشقم بگذری چون ، عشق کافی نیست ....
منو تو اوج تنهایی
|
|
|
|
|
حيران شدم از جلوه نازش
سرگشته از آن چشمه رازش
مستم از اين باده صافی
مسحور از آن نغمه و
|
|
|
|
|
گفته بودی میروی بی معرفت، بی من کجا؟!
این همه نا مهربانی بی وفا ، با ما چرا؟! .
|
|
|
|
|
به کدام سو رو کنم؟
وقتی همه ی راهها مرا از خود رانده اند
و از من جز سایه ناامیدی نمانده است
|
|
|
|
|
آغاز می کنم
بودن را
وقتی
تو در کنار منی
بغض من ....
|
|
|
|
|
بینِ اخباری احادیث این خبر
|
|
|
|
|
دل ما بود
ولی تنگ شما است چرا؟
|
|
|
|
|
به عکس مهربان و خسته ی مادر نگاهی کرد
به ایامی که جا ماندهَ ست در سنگر نگاهی کرد
صدای غرش خمپا
|
|
|
|
|
خورشید بی نگاه تو معنا نمیشود
از شب دری به سوی سحر وا نمیشود
|
|
|
|
|
نازنینا در فَراقت سوختم
دیده ام را بر دوچشمت دوختم
رفتی اما بعد تو عاشق شدم
عشق را با دیدنت آموخت
|
|
|
|
|
میرود روح از تنم هی در فراقت روز و شب
میشوم مست از لب می در فراقت روز و شب
|
|
|
|
|
پرواز کن ای دوست که پرواز قشنگ است...
|
|
|
|
|
غروب می شود ، دلم ولی هنوز
در میان کوچه ها نشسته است
|
|
|
|
|
خوشا آن دل که دل نَسپُرد به دنیا
خوشا آن دل که دل بِسپُرد به اُخریٰ
|
|
|
|
|
گفتمدلمراتوپرستاریولینه
|
|
|
|
|
در جمع عشق ورزان مارا تنها یافتند
زیرا که دست عشق را در دست دوست یافتند
|
|
|
|
|
یک نگاهم به آسمان
شاید آید، ندای هر زمان
گاه می نشینم ، انتظار
چون بر، ابری سوار
مژده می
|
|
|
|
|
هرگاه که باران میبارد بر این تن نحیفم
دلم میخواهد بگویم که در عشقت صعیفم
|
|
|
|
|
ئاوا دڵدوورینێ درۆینە
دڵپەرۆشمی کردووە
ئێستە دڵڕەقی لەم زستانە باریوە
ڕۆژێ شێعرێک دەبارێ و زەوین
|
|
|
|
|
سنگ دنیا خورده بر پیشانی اقبال ما
|
|
|
|
|
همه با هم قهرند !
همه در پیله نا باوری خود مهمانند ،
عینک بد بینی را
همه بر چشم دارند
هیچکس را
|
|
|
|
|
توکهایچارهگشایی
مشکلمگرنگشایی
بازگویمتوخدایی
|
|
|
|
|
گفتیم درد دل را امشب به شعله گوییم
جانسخن نگفتیم اشک از پیاله سر زد
|
|
|
|
|
دختر همسایه با آش نذری دم در خانه
|
|
|
|
|
🌿تودور زمن کنارمن هم بودی!
|
|
|
|
|
زندگی بالا و پایینَش عذابم میدهد
مثل برگِ روی آب از بیقراری خسته ام
|
|
|
|
|
بنا شد چو موسی (ع)
عصا آورد
|
|
|
|
|
عاشقم عشق تو بی هوشم کرد ....
|
|
|
|
|
شروع مي كنم بهِ بافتن موهايت
دستهايت نگاهِ نگرانم را در آغوش مي كشند
آنچه در اين هياهو گُم شدهِ
ن
|
|
|
|
|
نگاه چشم مست تو مرا ز تاب می برد
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۹۱ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |