سه شنبه ۴ دی
اشعار دفتر شعرِ سلام صبح شاعر مسعود آزادبخت
|
|
یک ثانیه اشک
از صدایی که در واژه ها می رقصد
لال می شود از سکوت!
|
|
|
|
|
زندگی را
باید آرام نوشت
تا که از سراشیبی ها
سرخوش از باد به هر سو نرویم
|
|
|
|
|
آنقدر که تو رحمانی
شیطان را شده از امید
هرکس به سهم خود
یاد تو کند هر دم
|
|
|
|
|
خروس در کوچه ها بی خواب
نعل اسب کدخدا گم شده !
بوسه شهر بر بال کبوتر
|
|
|
|
|
صحبت از خاموشی یک بلبلُ
خم به ابروی گل و دلدادگی
زرد شد رنگ باغ از این همه شیدا شدن!
|
|
|
|
|
تنهایی بد است
اما باید تنها ماند،
حصاری برای سکوت خود!
|
|
|
|
|
زمستان است
زمستان است
آبی آسمان سیاهان است
غبار غم انگیز دور ماهان است
|
|
|
|
|
عادت می کنم به یخچال
ثابت و بی سکوت
هیچ کس نمی داند!
دلم می گیرد،
گهکاهی
درش را آهسته و بیهوده
|
|
|
|
|
امواج!
می زند بر دلهای خسته،
حیرت من!
زایمان اسب آبی و استتارش
|
|
|
|
|
مثل گربه ناپیدا
در طوفان برف
در تکرار خاطره ها گم شده
|
|
|
|
|
نیازم نه به قایق خیالی سهراب
به وحشت سکوت یک نگاه!
و تلخی هوای بهاری،
چال لپ ها بی خنده خالی است.
|
|
|
|
|
در سرای اندیشه ها به دنبال آرامش آنی .درخت سیبی در کمال آفتاب
|
|
|
|
|
باز خاک
و یک طوفان!
درختان سرخم کرده
و سینه به سینه ی هم گذاشته اند،
چه شده ست باز؟
سبزی تالش،
|
|
|
|
|
دختر همسایه با آش نذری دم در خانه
|
|
|
|
|
بی تو، گم شده دنیای من
پر نمی کند هیچ چیز حفره قلبم را
|
|
|
|
|
سحرگاه
ذکر بر لب
حب در دل
به نشان دوبار رکوع خضوع
98/9/18
|
|
|