یک ثانیه اشک
از صدایی که در واژه ها می رقصد
لال می شود از سکوت!
انگار زخمی جای خون را
در فکرِ یک نفر گم کرده باشد،
این بار تمام شعرهایم را
روی نیزه ای فریب خواهم داد،
چگونه به اتفاق راهی نشان خواهی داد
تا به اتفاقِ یک تعبیر
غرورِ دلنوشته ای را سراغ افکار منسجم یک باور کند؟
هنوز اندام را عرض نکرده ام
تا تمام بهانه ها را عادت دهم
برایِ یک شب،شاعری را در بند نگه دارد!
دلم می گیرد از ترس
که روزها را دنبال سیاهی ها سفید کرده است،
ادامه دارد این فکر در پنجه ها
شاید از دلدادگی زن
خبری آشفته
عشق را به تماشایِ باران همراه کرده باشد،
دیوار هرچند آخرین طعمه ی یک راز را
درون خود به اسارت گرفته باشد
هیچ وقت به تنهاییِ انگشت ها
دستِ غریبی را نوازش نخواهد داد!
مغشوش به ایجاد خیال
در اهتزاز قامت بیماری که روی تخت
آوای خوشی ها را در ذهنش مرور خواهد کرد،
شاید این فکر تمام روزها را
به ثانیه ی یک ساعت فروخته باشد!
گاهی بی دلیل در نقطه ی عطفِ فرار
جشن را پابرجا خواهم گذاشت
شاید رقصی از میان آتش
شراره های درونم را به بیداری قسم داده باشد.
کتاب بخت واژه ها....صفحه ی 136
شعر تحسین شده جشنواره بین المللی فجر توسط استاد گرانقدر علی داوودی
تبریک عرض میکنم
بسیار هم شعر زیبایی بود
فقط یه سوال اندام را عرض میکنم.. آرایه آشنازدایی؟..🤔
در پناه خدای مهربان باشید