تو شبیه قلبی
تو خودت شراب نابی
گر تو باشی به شراب نیاز نیست
تو خودت بهانه ی هرعشقی
گر تو باشی ،
به دیوانگیِ دم به دمم نیاز نیست
تو خودت رؤیایی
بیدارمیمانم تا ببینمت
تو خودت سبزترین زندانی
به اسارت میکشم خود را ،
تا به سیرتِ زندانبان ببینمت
تو خودت معنیِ شعرنابی
شعری میسرایم، تا که معنایش شوی
تو خودت امنیتی
به میان صدخطر گام نهم ،
تا پناهم تو شوی
باید فکری بکنم که تا همیشه ،
قدمی به روی چشمانم شوی
باید جایی بازکنم درسینه ام ،
تا ابد شاهنشهِ قلبم شوی
بهترین چاره ، به دورانداختنِ قلبِ سیاه است
قلب پُرکینه که اسمش قلب نیست
قلب پُردشمنیِ عالم وآدم ، قلب نیست
یک پمپِ سیاه ، جاسازی شده درون سنگ است
یک پمپِ آهنی پُر از بُراده ، پُر ز زنگ است
باید کاری بکنم ، راهِ نجاتم باشد ،
آری ، کاری ، کارستان ،
تا اگرهم بمیرم ، وصله ی جانم باشد
تو فقط دوای هر درد منی
تو فقط شفای این جانِ منی
تو کسی هستی که ، میتوانی بجای آنهمه غم ،
سبب شادی شوی
تو خودت معنیِ عشقِ نابی
تو شبیه قلبی
عاشقانه میدَرَم قلبم را، تا بجای آن تو جاسازی شوی
بهمن بیدقی98/11/12
بسیار زیبا و جالب بود