سه شنبه ۱ خرداد
پس کوچه های انزوا شعری از مهدی ولی الهی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۸ ۲۱:۴۸ شماره ثبت ۸۱۲۴۸
بازدید : ۳۲۵ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب مهدی ولی الهی
|
خسته ام از پرسه در پس کوچه های انزوا
غرق خواهم شدشبی درگریه های بیصدا
دیرکردی و نگفتی جان من در دست توست
نبض ناموزون ضرباهنگ قلبی بینوا
بادوپای لنگ آخر تا کجا باید دوید
ازنفس افتاده ام از پا نمی افتم چرا
جای تردیدو تعجب نیست فرداها اگر
شاعری آتش گرفت از التهاب واژه ها
می روی ازخاطرم روزی ولی در خاک سرد
بندبند استخوانهایم که شداز هم جدا
هفت خان زندگی یک پله اند ازخوان عشق
رستم دستان ندارد طاقت این اژدها
شرح حال ما حدیث اشک وقبر خالی است
بس کن این بازیچه هارا ای دل بی دست وپا
رخت می شوید کسی باچنگ خونین در دلم
بس که دیدم دشمنان را در لباس آشنا
می روم من بازمستان ،روسیاهی سهم من
پرده برمی دارد آخر مرگ ازاین ماجرا
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
رخت می شوید کسی باچنگ خونین در دلم
بس که دیدم دشمنان را در لباس آشنا
می روم من بازمستان ،روسیاهی سهم من
پرده برمی دارد آخر مرگ ازاین ماجرا
به به
چقدرعالی همه بیتهازیبا بودند