سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        شیه های درد

        شعری از

        مهدی ولی الهی

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۹۹ ۰۱:۰۶ شماره ثبت ۹۰۶۳۲
          بازدید : ۲۷۸   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهدی ولی الهی

        دارد صدای شیهه‌ های درد می آید
        شاید دوباره اتفاقی تازه در راه است
        تنها صدای جیغ از اطراف می آید
        اینجا که من هستم دقیقا شهر ارواح است

        انگار در چشمم کسی هی خار می ریزد
        چیزی به جز تاریکی مطلق نمی بینم
        باید رجزخوانی کنم هل من مبارز را
        من یک نفر اندازه‌ی یک شهر غمگینم

        از چار چوب زندگی پارا فراتر برد
        می خواست قدر ارزنی سنت شکن باشد
        ماراقواعد کشته ،مسخیم و نمی فهمیم
        هرکس نمی خواهد که گاو مش حسن باشد

        گاهی شبیه خاطرات مادرم هستم
        ترکیب غم هایی که باقیمانده از جنگ است
        ای زندگی تا می توانی هی عقب برگرد
        خیلی برای کودکی هایم دلم تنگ است

        باید کسی باشد حقیقت را به پا دارد
        ازرفتن امثال زرین کوب می ترسم
        ازبس پس از هرنیشخندساده غم دیدم
        مثل سگ ازهراتفاق خوب می ترسم

        از خلوتش بیرون نکش این روح زخمی را
        من دیده ام هرآنچه را باید ببیند دوست
        مجموعه ای از یادگاری های غمگینم
        چند استخوان و کوهی ازغم داخل یک پوست

        این روزها تنهایی ام بدجور می تازد
        بادوستان باآشنایان باخدا قهرم
        مثل خروسی بی محل در چشمتان هستم
        من وصله ناجور تاریکی این شهرم

        در خود هزاران دشمن بالقوه می بینم
        ای روح بیمارم بیا دست از سرم بردار
        حالم شبیه روز بعداز جنگ مغلوب است
        سر را جدا کن ازتنم ای قاصددستار

        پس مانده ی سردرد های نفرت انگیزم
        خونابه ها توی ملاجم جشن میگیرند
        ازدشمن فرضی شکست واقعی خوردم
        مردان جنگی ناجوانمردانه می میرند

        در سگ ترین حالات عمرم زندگی کردم
        گفتم طبیعی بوده لابد،پیش می آید
        تاوان سختی شاعران باید بپردازند
        آرامشم در مصرعی کوتاه می زاید

        بالاتر از رنگ سیاهی رنگهایی هست
        شاعرجماعت رنگها را خوب می فهمد
        بازیچه‌ی دوران شدن کار خداوند است
        این دردها را حضرت ایوب می فهمد

        لبخندمن آن حس گمنام مونالیزاست
        وقتی تناقض در وجودم نقش می بند
        حال زنی پتیاره‌ی مجبور را دارم
        می گرید اما مالنا وارانه می خندد

        گاهی برای حوض ماهی شعر می گویم
        گاهی خودم رامثل یک خرچنگ می بینم
        گاهی تمام باورم را دور می ریزم
        تا بی نهایت میروم گاهی که غمگینم

        والعادیات تازه ای بر جانم افتاده
        تا سابقون السابقون درد بامن باش
        این انعطاف لعنتی دیوانه ام کرده
        ای موم در دست زمان یکبار آهن باش

        هرکس زمختی حقیقت را نمی خواهد
        حتی برادر را برایش می دهد تاوان
        بارشد سرسام آور این نابرادرها
        جای صداقت پیشه یاچاه است یازندان

        گلپونه های خنده ات از مار می گفتند
        لعنت به آن روزی که احساس خطر کردم
        دیرآمدی باچشم هایت خودکشی کردم
        دنیای من مدفونِ در برف است اگر سردم

        روزی به حسن نیتم اقرار خواهی کرد
        یک صفحه را خواندی هنوز از خوشه های خشم
        شرمنده ام، تلخی من پایان نخواهد داشت
        مردم ولی هرگز به تقدیرم نگفتم چشم
        ۶
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۱۸
        درودها
        همیشه ارزشمند می نویسید
        عالی و استادبیان و تامل برانگیز و وسعت معنا به شیوه ی انتقادی مرحبا

        انگار در چشمم کسی هی خار می ریزد
        چیزی به جز تاریکی مطلق نمی بینم
        باید رجزخوانی کنم هل من مبارز را
        من یک نفر اندازه‌ی یک شهر غمگینم


        یاد مصرع نابی از ( راقم مشهدی) افتادم :

        (( خَسَک در چشمِ من ریزیّ و گویی گُل تماشاکن))

        سلامت باشیددرپناه الله خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۳۸
        درود بزرگوار
        چهار پاره بسیار زیبا و شورانگیز بود
        غمگین خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۱۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۷:۴۶
        درود احسنت
        قلمتان سبز خندانک
        اعظم قارلقی
        پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۳:۵۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خیلی عاااااااااالی

        مرحبا... آفرین
        اصغر ناظمی
        پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۳۶
        سلام
        ودرود
        عالی ست خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        جمعه ۱۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۴۳
        سلام شاعربزرگوار
        مفید وآموزنده بود
        قلمتون سبز
        به مهارتی شاعرانتان
        هزاران درودباد
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0