يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ اخگر ذهن شاعر آراز نامی
|
|
من ندانمُ ندانستم فلسفه جهان را
که کجاست کیف درد مردمان را
|
|
|
|
|
فرق است بین عشق تو و پرستش خدا
|
|
|
|
|
یکی بود عمق سیاهی،تورا به رویای واهی برد
دیگری بی چون چرا آنچه حق هست برایت میخرد
|
|
|
|
|
پس رویه کاغذ سیاه با خودکاره بی جوهرم شده حرف هایت را بنویس
|
|
|
|
|
رفتگران......
قهرمان.....
هستند.
|
|
|
|
|
زیبای و متانت نماد زن باشد
اگر کمی در سر مرد عقل باشد
|
|
|
|
|
دنیا، دگر توانی ندارم و ازت هیچ نخواهم
جز من باشم در تنهایم و فقط اندکی سکوت
|
|
|
|
|
هر شیری سرشتَش سلطان نیست
|
|
|
|
|
من از غم زدگی،روز های عمرم شد تباه
به درد بنده ات بنگر و نگاهی کن، نگاه
|
|
|
|
|
شَوم آن شیطانی که باید از ازل بودم
به آتش بکشم هر که بود در ره مقصودم
|
|
|
|
|
نگفتیم که شادی نیست
اما غم هایش را، بیش دیدیم
|
|
|
|
|
به هر زالو صفتی دوست مگوییم
به هر هرزه رویی بانو مگوییم
به هر نفس شهوانی عشق مگوییم
|
|
|
|
|
جالب که هنوز هست مردمانی
که از تو ندارن آشنایی نه نشانی
تو را تخریب میکنند به چه آسانی
و خود را م
|
|
|