شنبه ۱۵ ارديبهشت
|
|
خیلی وقته رسم مردانگی مرده
اثر ازش نمانده
اونایی که دم زدن زمردی
حالا رفتن پی،،وایی،،ی،مردی
|
|
|
|
|
استخوانی میان زخم تاریخ
تشنگانی غرق مرداب
نوشدارویی بعد سهراب
ما دیررسیدگانی
|
|
|
|
|
شماره ۴۵
خندید به من گفتی تو لایق من نیستی
من دختر شاه ام تو در حد من نیستی
گفتی که تو
|
|
|
|
|
مطیع شده عصیانم ،
دیگرمن را نمیخواهی ؟
بنده تر شدم جانا
دگرمن را نمیخواهی ؟
|
|
|
|
|
نقش قالی می زند
رخسار پیر در
آینه
|
|
|
|
|
عشق ، عقلِ هفت خط پیمایِ مشرب دیده است ..
|
|
|
|
|
این قلم کاری دو صد لشکر کند سر کشان را اين قلم بي سر کند
|
|
|
|
|
من که بی قیدِ چنین هزار دامادم و تو ...
|
|
|
|
|
من از آوارِ تو و خانه ی پوشالی تو
من از وعده های شیرینِ پر از خالی تو
که سلامِ گرگِ من، بی طمع بود
|
|
|
|
|
.....با نام خدا.....
با نام خدا گفتم و دست بر قلم شدم
هزار کار بی او زدم این بار با او شدم
با نام
|
|
|
|
|
هرچند شکستی منو ایمان و غرورم
ایوب جدیدم ، منم سنگ صبورم
|
|
|
|
|
ای عزیزان ای حکیمان بشنوید
ای هر آن کس خویشتن داند عبید
|
|
|
|
|
من آن آیینه ی شکسته ام
دلم هزار تکه و رخ یار در هر تکه ام
شکسته ام ولی باز آیینه ام
یک عاشق بوده
|
|
|
|
|
بسویت آمدم جانان کهبینم شورجنترا
زدوران سیه رَستم که یابم نورجنترا
|
|
|
|
|
دراین هوای بی هوا
عاطفه ها، سوا سوا
|
|
|
|
|
رسالتی ست به دوشم غمی که سنگین است...
|
|
|
|
|
آفتاب تیر و مرداد
پای بسته و تن خسته
راه پیمود
سالهای زندگی را
دست
پر فاصله فرسود
بیداد زمان
|
|
|
|
|
در زندگی لحظاتی میشه که انسان واقعا شکست و نا امیدی را تجربه میکنند اما با امید و مبارزه باید دفع ش
|
|
|
|
|
باز آ ای مرغ آزادی که خامش خفته ای در خطه ای دیگر
|
|
|
|
|
تنها خاطری از یاس نگاهت مانده
|
|
|
|
|
شد،چشمانم به یاد تو جاری
پیش، من چرا نماندی
خوابیدن، قبر خسته نماندی
دخترت ،بلوچستان تنها،مان
|
|
|
|
|
در جوانی خرمی مانند یک ....
|
|
|
|
|
پاییز
فصلی از بودنهای دل انگیز
...
|
|
|
|
|
از بین دوستان زیادی که دارم...
سوالی از بلوط برایم پیش آمد!
|
|
|
|
|
🌹همی من بگویم به پروردگار🌹
❤️بگویم به او از تب روزگار❤️
|
|
|
|
|
دریغ از ذره ای فکرت براین سودای مغبونی....
|
|
|
|
|
گلی دیدم که در کنجی نشسته...
|
|
|
|
|
هراس تنهایی است،
شب تنهایی،
سرما تنهایی.
رود زیبایی است،
چشمه زیبایی،
نگاه تو زیبایی.
|
|
|
|
|
که تو در جهان نبینی تبری که سر ندارد
|
|
|
|
|
هر ثانیه دیوانه و مستم ای دوست
|
|
|
|
|
فاصله
قدرت اثبات ندارد
تا پیوند بینمان
جاری ست
|
|
|
|
|
اسب خیال سرکشم میتاخت در رویای تو/اما سوارش بی نشان در هرم جانت گم شده
|
|
|
|
|
یجوری همه چی از یادم رفت،نه خودم نه دوستامو دیگه یادم هست
چیکار کردی بام دکتر
|
|
|
|
|
چونجوانگشتمودلشوروشریپیداکرد
با سه تصمیم به رویم درمحنت واکرد
|
|
|
|
|
هنگامه ی کوچم که به پاییز چکاوک نشسته ام
|
|
|
|
|
بس است عاشقی
باران نمیبارد
سرود تنهایی را فریاد
بزن.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
بزن بارا ن بزن باران خزان بینم گلستا نا ن
بزن باران بزن باران فتاد آتش به کو ه ساران
شقایق
|
|
|
|
|
خود را ببین به چشم که سر تا به پای تو
|
|
|
|
|
عزیزم اگه فردایی نباشه
اگه امشب آخر قصه ی عاشقیه ما باشه
اگه نباشه فرصتی برای دیدنت
بعد این همه ن
|
|
|
|
|
شدم سنگ دور افتاده
کنج خانه
نیست دگر کسی برم دارد رو زمین
پرتابم کند از آسمان به زمین
ماندم د
|
|
|
|
|
من در سکرات بودم
تا وقتش برسد ، درکنارم ،
مرگ قدم میزد
|
|
|
|
|
لحظه ای رو مگردان عذاب می بینم
|
|
|
|
|
وقتی که رفتی تو،من تازه فهمیدم
آرامشم بودی ،بی تو نمیتونم
|
|
|
|
|
وطن یعنی غرور یعنی شکوه آریایی
وطن یعنی اقوام، یعنی کورد، یعنی بختیاری
وطن یعنی بلوچ یعنی خراسان
|
|
|
|
|
یاد دارم
اندکی بعد از کودکی را
گریه و خنده های الکی را
...
|
|
|
|
|
انگشت به حلق خاطراتم کردم
|
|
|
|
|
این همه بُرجهای غول آسا ....
|
|
|
|
|
اشک قلم به وسعت دفترنمی رسد
وای ازحقیقتی،که به باورنمی رسد
|
|
|
|
|
وقتی می آید برای یکی......
|
|
|
|
|
تو این خانه کاهگلی
به جز این میز و صندلی
چیز زمین گیری نیست
|
|
|
|
|
در نا کجا آباد بی مقصد
در انتهای جاده ها
در برزخ ماندن و رفتن
در غربت وهم انگیز پاییز
در فراسوی
|
|
|
|
|
کی کنم غیر از تو هرگز رو به سوی دیگری
|
|
|
|
|
شاید نگاهم به شن های روان دوخته
به برهوتی غمگین
که مرا خودساخته می کشاند در باد
و سپس
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۴۲ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |