اِلیکا
مطیع شده عصیانم ،
دیگرمن را نمیخواهی ؟
بنده تر شدم جانا
دگرمن را نمیخواهی ؟
تو که گاهی با نگاهی ،
تشر میزنی برمن
ولی میشناسمت ، پُر از مِهری
تو که کینه نداری
پس رحم بیار برمن
برمنِ کمتر ز کاهی
آیا ازاینهمه سیلِ عذابهای وجدان ، نمیکاهی ؟
وجدان که قضاوتی ست ز تو، درونِ جانم
نورِ بندگی چه خوب ، سرزده درمن ،
همچون الیکایی *
بی تو یک مغضوبم، افتاده به چاهی
نگهی کن درین ظلمت به این، کفترِ چاهی
که ندارد دگر از شرم ، جز آهی
که باید بچشد عذابی بی حد را دگر، خواهی نخواهی
" البته اگر، تو بخواهی "
آهوئم آهی به لب دارد و میگوید به من :
معصومیتم را کُشته ای تو
آخه تو، رهروی راهی ؟
تو به انبوهِ خطاها و گناهها ، یه شاهی
آخه یک بنده برای هرثواب ، اینقدر تنبل ؟
بهرِ انبوهِ خطا ، اینقدر ساعی ؟
وجدان میکِشد زَعماق آهی
فعلاً قدرِهفتاد ساله ، دراین یکساعت ، فکرم را بکار انداخته ام
درکنارِ شاه پسندها ، درکنارِحوضی مالامال ز ماهی
بجز مِهرِ تو در دنیا ، که من چیزی ندیدم ،
اِی خدای خوبِ من ، چقدر ماهی
*الیکا = یکی از معانی اش : شکوفه
بهمن بیدقی 1402/8/20
درود بر شما جناب بیدقی عزیز
ناب سرودید