جمعه ۲۵ آبان
اشعار دفتر شعرِ ما دیررسیدگانیم شاعر اسماعیل جلیلی نجوا
|
|
ببین!
اندوه یاس های خانه را
_چونان زنی تکیده بر دیوار_
روحِ عبوس کوچه را،
به عطر انتظار یار
صف
|
|
|
|
|
دیر زمانیست
که خونین است
کام مغرب از صید خورشید
کس چه میداند
باد بیرحم پاییز
از چه رو بر سبزی
|
|
|
|
|
استخوانی میان زخم تاریخ
تشنگانی غرق مرداب
نوشدارویی بعد سهراب
ما دیررسیدگانی
|
|
|
|
|
به غلیظترین لهجهی قلبم
و به زبان اشاره
فریاد میکنم دوست داشتنت را...
|
|
|
|
|
تاریخ رو فراموش کردهام
لنگ میزنم در جغرافیا
تو کجای خاطره جا ماندی؟؟!
فاصلهها تیر میکشند!
|
|
|
|
|
گندم از گندم میروید
جو از جو
شعر من در دستان تو میشکفد
|
|
|
|
|
همیشه تقدیر قطارها این است؛
دل کندن و
دل بردن.
|
|
|
|
|
کاش مرا از تو نشانی بود...
|
|
|
|
|
سنگینی این شب
در توان پلکهای من نیست
نسیم نیمه شبان را
به عطر گیسوانت آغشته ای؟
|
|
|
|
|
تو
آن سوی دیوار شب ایستادی...
|
|
|
|
|
اندیشیدن به تو را دوست دارم
|
|
|
|
|
روزی خواهی دید؛
سراغم را....
|
|
|
|
|
من از شهر جمعههای غریب آمدهام
|
|
|