يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر حشمتالله محمدی (بی همراز )
آخرین اشعار ناب حشمتالله محمدی (بی همراز )
|
به دیدار آمدی ای دوست ولی من را نمی بینی
تو برپایی و من خفته،چه ترکیب اسفگینی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
چه ایامی که بر در بود چشمم تا رخت بیند
ولی، گفتی تحمل کن،برای وقت شیرینی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
بسی شوق بیان دارم که با تو درد دل گویم
ولی آنگه شده مقدور که رویم را نمی بینی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ترا پیغامها دادم برای وعده ی دیدار
نکردی اعتنا، اکنون، مرا درخاک می بینی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
بسی روز و شبان مهلت برای دیدن هم بود
ولی محبوس گردیدیم در گرداب خودبینی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
جهان یکسر پدید آمدبرای بهره ی انسان
چرا پس حاصل ماشد مرارت ها و غمگینی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ندانستیم چون باشیم دراین گردونه ی کوتاه
پذیرفتیم آن رسمی، نه عقلی بود نه آئینی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
کنون بارپشیمانی کسی از دوش ما نگرفت
تقاص غلفتی دادیم که حسرت آخرش چینی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
به لب تسبیح هم گفتیم ودردل نفرت اندُختیم
از این جمله پلشتی ها ببستیم بارسنگینی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ز ردّ غیبت و تهمت، میآوردیم صدبرهان
ولی بر باد می دادیم شرف از یار دیرینی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
چه کردیم با خود و با آن همه لطف خداوندی
دریغ از ذره ای فکرت بر این سودای مغبونی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
گذشت آن مغتنم فرصت، برای بزم و همراهی
بسان آب زیبایی که رفت از جوی رنگینی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
زمستان ۱۴۰۰
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و جالب بود
جسارتا قوافی؟