چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
|
|
سینه را فرشِ دوستان بینی ** خنجر از روی پادری بخوری
|
|
|
|
|
سحر آواز می خواند،
شکیبائی ، شکیبائی
|
|
|
|
|
شهروند خیال ما شده ای
در دل و دیده ام خدا شده ای
|
|
|
|
|
تمام موسیقی های عاشقانه را
به هر زبان با صدای بلند میخوانم
تا شاید گردش صدای من با کوه برخورد کند
|
|
|
|
|
ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻡ ترک می و
ﺑﺎﺩﻩ ﭘﺮﺳﺘﯽ کنم.
|
|
|
|
|
در محیط زیست چشمانت
آسمان آبی
دریا آبی
پرندگان نگاهت
بکر می زایند
و زباله های عالم
عقیم می
|
|
|
|
|
این درد باید یک شبی
آخربه پایان می رسید
ازتن جدا میگشتم و
جانم به جانان می رسید
|
|
|
|
|
تو نیستی شب مهتاب ندارد و فرقی نمیکند از کوچه گذشتیم بی تو...
|
|
|
|
|
دردِیک تَن دردِکُلِّ شهربود
ناامیـــــدی با اهالی قهربود
|
|
|
|
|
در معبر بی عبور چشمانت....
|
|
|
|
|
چندشعراز:ژیکال مریوانی(شاعره معاصرکرد)
ترجمه:خالدبایزیدی(دلیر)
1-
توبگوئید:
روزی برگردید...
بیش
|
|
|
|
|
ز سویدای دلم اه و فغان می اید
|
|
|
|
|
موج گیسوی یه تو دلم را برده
|
|
|
|
|
مگر از قاصدکهای کویر تشنه باران ... بدون آب . امید رسیدن هست ؟
|
|
|
|
|
به آغوشم بگیر امشب ندارم خانه ای دیگر
|
|
|
|
|
بسالی روزگار با خلق جفا کرد که هردرمانده راهی را رهاکرد
|
|
|
|
|
تو آن گناه قشنگی که هیچ اِبایی نیست
مرا ز کیفرش از بعد ارتکاب شدن
|
|
|
|
|
دردام چو
لولو سرازیر....
صورتم را تطهیر
تا
پمپاژ کنم
نفسم را
تا شاید
بتوانم احساسم را در جا
|
|
|
|
|
از صدف گوهر عشقت چو نمایان شده است
سرخی لعل لبت پسته خندان شده است
|
|
|
|
|
تو امید دل بیمارمنی
تو همانی که پرستار منی
|
|
|
|
|
گل محبوبِ کی کاری برایت می کند نا کس
|
|
|
|
|
بر گور هزار ساله شیون غلط است
بیرون ز ردای این عزا باید شد
|
|
|
|
|
گاهی اوقات اگر گریه به جایی نرسد
|
|
|
|
|
من در غمت نالان شوم
کز چشم تو گریان شوم
وز سرخوشی،سرخوش شوم
من مست مستان میشوم
|
|
|
|
|
ای زلیخا ... ؛ غمزه هایت بی اثر شد !
|
|
|
|
|
دلنوشته های من همه از دست تقدیر است ... وای خدایا همه عالم این چه تقدیر است.
|
|
|
|
|
کاش میشد عبا به دوش کنی
پیرمردی و پابرهنه چرا؟
|
|
|
|
|
برای قصه ای که ساختی پایان نیاوردی
سلام ای ابر نازا! پس چرا باران نیاوردی؟
|
|
|
|
|
توهر که نیستی
تا لحظه ها بی تو بگذرند
|
|
|
|
|
آشوب جامانده در اتاق
پایان فکری کودکانه ست
پیراهنی که جاگذاشته ای
و کلیدی که با فراموشی ات رها می
|
|
|
|
|
شاخص مومن ، نه تسبیح ست نه طول نماز ..
|
|
|
|
|
سر تو را .....زیرِ آب می کنند...
|
|
|
|
|
شانه ات را
محکم و
مردانه ..........
|
|
|
|
|
چشمت که شوخی می کند دل را به یغما می برد
|
|
|
|
|
تا زنده ایم....با همان وقار
می بینم تو را!.....با اشک هایی گستاخ
بر لبخندهای خاک!
|
|
|
|
|
بیا دنیا کمی فرهادتر باش
از این ویرانگی آبادتر باش
|
|
|
|
|
خمیده قامت من وز گرانی گناه
شکسته بال و پرم ز حیرانی گناه
|
|
|
|
|
دستان ناز تو
می زند
نقش خاطره
بر تار و پود
عاشقانه ها....
|
|
|
|
|
1-
گلی برای زنی
زنی برای دلی
دلی برای شبی
شبی برای تبی
تبی برای لبی
لبی برای ......
برای...
|
|
|
|
|
وقتی سراب پیش لبم نا تمام مرد
مردانگی غروب شد و خوش مرام مرد
|
|
|
|
|
حسرت٬ تو صداش موج می زد
نگاهش سنگین بود
روز وداع آسمون خونین بود
دلم لرزید
خموش بودم
چشمام با
|
|
|
|
|
یا تبعید می شوم
گمنام و بی پناه
در عصر تو از تاریخ رانده می شوم
یا قصه می شوم ......
|
|
|
|
|
خوبان به اصحاب ریا کاری ندارند....
|
|
|
|
|
خواه از تفنگی مدرن
خواه
چشمان نیم باز تو
|
|
|
|
|
دیگر نمی خندم
عهدی نمی بندم
|
|
|
|
|
کجا رفتی عزیز دل
بدون تو گل لبخند
خشکیده است
|
|
|
|
|
ازتبارمریمم؛
مقدس
اماآلوده به تو
مریم رستاک
|
|
|
|
|
بتابان آفتاب رخ ز شرق انتظار...
|
|
|
|
|
می ریزم به هم تا نگام می کنی
نگات زلزله س بیستو چن ریشتره
یهـو دیدی از بـم خـراب تر شـدم
همین جور
|
|
|
|
|
عشق میسوزاند چرم را
چه رسد انسان را
|
|
|
|
|
صد حنجره فریاد شباهنگم...
|
|
|
|
|
زمین
اگر عاطفه اش را گم نکرده بود
|
|
|
|
|
هر که را با یک اشاره ازخودش بی خود کنی
|
|
|
|
|
تعریف و تمجید از عشق خود .از از خودگذشتگی های او.
|
|
|
|
|
فرصت ؛
استعدادِ
کشفِ
لحظه های بارور.
|
|
|
|
|
میانِ فرکانسِ موج های امروزی....
|
|
|
|
|
.....هاکو
پرشا
من
و دژخیمان آینده خوار و.....
|
|
|
|
|
مانند محکومی که حکمش چند بار اعدام...
می میرم و می میرم و می میرم این ایام
|
|
|
|
|
دیشب آ سمان
آ بی رنگ
تمام ستارگانش
|
|
|
|
|
ﺷَﺮَﺭﺍَﻓﮑﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺑَﺮﺩﻝ،ﺗﻮ ﺑﺎ ﺻَﻬﺒﺎﯼِ ﭼﺸﻤﺎﻧَﺖ
//
ﺧﺮﺍﺑﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺟﺎﻧﺎ،ﺑﯿﺎ ﺟﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧَﺖ
//
|
|
|
|
|
جهان آخرت کنند آدمی را ز غربالی تنگ جدا..
خوبان از بدان سوا شوند و روند سوی خدا
جهنم سوزان رون
|
|
|
|
|
یک حقیقت را شنیدم از فرنگ //
در تعصب مردکی آمد به جنگ
|
|
|
|
|
این نقطه چین ها که
قیچی تیغ گذاشته بیخ گلویشان
|
|
|
|
|
دور از وطن
تبعيد شدم به شهر آدمكها
لبريز پاييزم
لبريز آب انگورند موهوم
تلو تلو ميخورند
به من فح
|
|
|
|
|
من لبم خشک می شود اما / قلب صافم همیشه بارانیست
چاه چشمم کویر خشکیده است / ابرهای دلم بیابانیست
هر
|
|
|
|
|
بُگذر ز خطایِ من گرعشق خطا باشد
کاین دل نکند ترکَش هرکَرب وبلا باشد
|
|
|
|
|
لطفاً بِنِشین، نرو، مرا گلچین کن
کام لبت از لبان من نوشین کن
تنهام، بیا به خلوت چشمانم
داما
|
|
|
|
|
به تنهای خودم عادت کرده بودم.
وبه تک تک لحظه های سکوتم خو گرفته بودم.
آمدی بدون هیچ عذری و بهانه
|
|
|
|
|
قصه گوی شب شیراز . دانی به تو مشتاقم..
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۴۴ پست فعال در ۱۵۵۰ صفحه |