شنبه ۷ مهر
|
|
ترس آن دارم بمیرم، بی کس و بی خانمان
|
|
|
|
|
دیده غمبار از غم هجران ابراهیم شد
آسمان هم دم به دم گریان ابراهیم شد
|
|
|
|
|
ئیللردی کونول یازماغا دوندوم شعره
|
|
|
|
|
نزد هر شاعری ببینمت؛
دیگر نمی نویسم...!
|
|
|
|
|
عشق چون آمد، وجودم ناگهان آتش گرفت
با حضورِ شعلههایش، جسم و جان آتش گرفت
راحت و آسوده بودم، گرمِ
|
|
|
|
|
زندگی کردن دریک سالِ سفید ،
بهترست ز هفتاد سال سیاه
|
|
|
|
|
از وقتی
تو گفته ای
که:
" هیچ دوستم نداری!"
|
|
|
|
|
¬و چه زجری میکشد آن
عاشق بیدار
که نماند هیچ به سرش
جز خاطره یار
آن سودازده ماه
که ندانست آخر
|
|
|
|
|
هرچه در سر پی هر قافیه ای میگشتم
همه گندید به حکم خفگی های قلم
|
|
|
|
|
خسته ام از این همه فریب ، سوالِ تکراری
|
|
|
|
|
تلخکام از سوز جانکاه و جگرسوز شرنگ
می کشم هر شب به دیوار اتاق خویش چنگ
|
|
|
|
|
با همه ی وجود تو رو
حس می کنه جون و تنم
از تو چه پنهون عزیزم
عاشق عشق تو منم
|
|
|
|
|
مرا که ذرهذره درد را
به دَورانی پرتکرار
پیمودهام
جز التیام مزمن دستانت
درمانی به شفا نمید
|
|
|
|
|
پا به روی خط قرمز می گذاشت
|
|
|
|
|
حصار و حد و مرز این جهان را
نکردم لحظه ای باور ...
|
|
|
|
|
صد دفتر شعر از عشق خواندم نشنیدی
|
|
|
|
|
نفهمید هیچکی حرفامو
سکوتم رو ولوم دادم
|
|
|
|
|
زندگی آونگی ست
پُرازتکرار، پُراز، رفت وآمد
اما آنهم میتواند روزی ازپای بیفتد
|
|
|
|
|
یکپارچه دردیم یکپارچه آهیم
هم آهن سردیم هم چشم به راهیم
|
|
|
|
|
مرا به خنده بینداز و خواهشا نگذار
که زارِ زار بگریم بد است بازارم!
- امین زمانیان
|
|
|
|
|
نجوم، علم مورد علاقه ی من است. من عاشق آسمان هستم. همیشه به آن نگاه می کنم و دوست دارم بدانم در آنجا
|
|
|
|
|
و تُف کردی زنی دیگر به دنیای ِ زنیّت ها
به نسل ِ بعد ِ خود بنگر ببین زخم ِ زمانت را
|
|
|
|
|
باز قلب پر وصله ما را نشانه گرفته
عادت کرده به این ماهی قرمز فراموش کارش
|
|
|
|
|
سرنوشتَت قهوه های فالِ فنجانم نبود ...
|
|
|
|
|
خزر در آغوشِ تو مست از سوگِ چیچَست موجِ خون/هامونِ بوسه خواه لبش از اشکِ سیستان غرقِ خون
|
|
|
|
|
لک لک بــــــد بخت با منقار کــــج
میـخورد هـــــــر روزه بر دیوار کــــج
میشــــود وقتی بــلند
|
|
|
|
|
ای کاش تورا کنار خود می دیدم
یک بوسه از آن کنج لبت می چیدم
با حبس دلم در این قفس فهمیدم
عمریست
|
|
|
|
|
نمانده قراری ز دل ، که از رخت پوشم/
نگاه آتش عشقی ، که بر سرش جوشم
|
|
|
|
|
محروم کسی بود که از چشم تو افتاد
هر چند که داغی ست نهان عشق نهانم
|
|
|
|
|
صدام که میزنی حس میکنم
که اسمم با تو زیباتر شده
تمام شک من به معجزه
با تو محکم تر از باور شده
|
|
|
|
|
کنارت تا همیشه حال و بال بهتری دارم
|
|
|
|
|
هنوز کاشف مرگم درون الکل ها
|
|
|
|
|
خواهم تو شوم... قدر تو سارا
|
|
|
|
|
بیدارِ روز ، جانب ناچار میخزد
|
|
|
|
|
از وقتی
تو رفته ای
همه جای این خانه را
به دنبال خودم گشته ام
|
|
|
|
|
وقتی بارون ،
میگذشت زبینِ ناودون ،
|
|
|
|
|
خوش به حالِ بالشی که زیر سر داری گلم
|
|
|
|
|
با رفتن تو
همسفر تو جان من است
این جان ما را
جان به جانش بکنند
به جان تو سوگند
از تو دل نمی
|
|
|
|
|
هر که آمد رفت و تا آخر نماند
وعده داد و پای آن دیگر نماند
قصه از آنجابه حال من گریست
دید درتن
|
|
|
|
|
دەسانت بەسیاگه
لێقەکانت بەتڵ و کەلەپا
چاوەکانت گراو و گرتوو
دڵت چوار پەت
لێڤت خوێنی و
خۆت ئە
|
|
|
|
|
ویران شدم بعد از تو در این ساحلِ سرد
|
|
|
|
|
نه رفیقی ،نه رقیبی ،نه امید دل تنگی
نه وفایی ،نه قراری،نه سراغی ،نه پیامی
نه هوای دل بی قراری
نه
|
|
|
|
|
اشک منو در اووردی از بس نبودی
عشق منو سوزنودی دلواپس نبودی
دیگه معلومه که با کلاس بودی
با همین تی
|
|
|
|
|
اگر خواهی تو علم و دانش و ایمان به دست آری
بیا ای کودک نو پای من رو کن به گلناری
|
|
|
|
|
«آرزوی گمشده»
محبوبه ی شب پیش تو عرض ارادت میکند
شرط ادب را نسترن با تو رعا
|
|
|
|
|
رود ها آرزوهای محال دارند
|
|
|
|
|
من پایان یک قصه ام
قصه ای که خود نوشته ام
روی زندگی با خون دل
با زخم دلی که خورده ام
زخمی که کا
|
|
|
|
|
مهربان با وفا عزیز دلم
مهرت آغشته با سرشت و گِلم
همدم و یاور و پرستارم
همنشین همنوا و غمخوارم
|
|
|
|
|
قسم به روز دیدنت ، از روزی که ندیدمت ، شبا خوابم نمیر
|
|
|
|
|
آینه شعر ِ تری از این دل شیدا بگو
واژه های مخملی از جان ِ پر سودا بگو
آینه حرفی بزن چیزی بگو با
|
|
|
|
|
مرد می باید که اینسان بگذرد
|
|
|
|
|
دلت درخانه غم بسته برو بیرون جهان را بین
گذر کن باغ و هم بُستان برو سروِ روان را بین
|
|
|
|
|
میدونستم که فراموشم نکردی
رفتیولیمنمیدونستمبرمیگردی
|
|
|
|
|
مرا شرمنده ساختی
کودکم را افسرده ساختی ....
|
|
|
|
|
دل اگرم ز خود رود بهر فنای جان و دل
بشگفت و خودش درد بگذردش ز آب و گل
سر شد تمام او قاف شود مقام
|
|
|
|
|
چه کسی گفته که همرنگ جماعت بشویم
|
|
|
|
|
مردان خدا میلِ شهادت بستانند
از دست بریده ، تنِ آن مشکِ دریده
یاران ابوالفضل و حسین باک ندارند
چو
|
|
|
|
|
هر که پروانه شود حال مرا می فهمد
|
|
|
|
|
تا نگاهت از کنارِ چشم من رد می شود
|
|
|
مجموع ۱۲۶۹۲۷ پست فعال در ۱۵۸۷ صفحه |