هفتاد سال سیاه
زندگی کردن دریک سالِ سفید ،
بهترست ز هفتاد سال سیاه
سفیدیِ زال همیشگی ست ،
چه کسی دیده زال سیاه ؟
عرض مهم است نه طول
سفیدیِ نعمت ، حالِ خوبی میدهد به حالِ آدمی
نه ناشکریِ نعمت ، لعنت بر حالِ سیاهِ آه
پرتقال ، پرتقال است ، مهم نعمت بودنِ آنست ،
چه فرق میکند تامسون باشد یا والنسیا
وقتی قرار باشد ، عقوبتی باشد ،
همچو عقوبتِ یونس ،
چه فرق میکند مجریِ عذاب ،
نهنگ سفید باشد یا وال سیاه ؟
گوشخراش بودنِ صدای کلاغ عیب اوست ،
نه آن دو بال سیاه
صدای سازهای زهی اگر استادانه نواخته شوند ،
همیشه قشنگ است
چه فرق میکند تار آن سفید باشد یه تار سیاه
زیباییِ رفتار یوسف ، مزیدِ جمال اوست ،
حتی به اعماق چاه سیاه
خوش به حال آنکه ندارد هیچ حال سیاه
گاهی به رویی سفید ، زیبا نشیند خال سیاه
رسم بدی نیست غمگساری درون جامه ای سفید
بد نیست که هندیان به هنگام عزا ،
ندارند حتی شال سیاه
مهم اینست که کم نباشد حُسنِ خُلقمان ،
مرگ بر آل زیاد
بسیارمواقع سکوت ،
میبرد آدمی را بسوی اوج ایمانمان
کِی آدمی رسیده به مقصد ،
با قیل و قال زیاد ؟
خدا کند سفید فال باشیم همیشه ،
آخر ترسناک است ،
فال سیاه
پس معلوم میشود ،
مفهوم سیاهی ،
گسترده ای ست که گاهی بد است و گاه خوب
اسبی قشنگ داشت مستانه میدوید
آشفتگی موهایش ،
دل آشفته ام را مینواخت
چقدر زیبا بود ،
آن پریشان یال سیاه
بهمن بیدقی 1403/3/1
دلنواز وشورانگیزی خواندم
درود برقلم توانا وشیرین شما
استادعزیز