سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 دی 1403
    21 جمادى الثانية 1446
      Saturday 21 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱ دی

        داستان من و باسکال

        شعری از

        پارسا افسری

        از دفتر شعرناب نوع شعر نثر و انواع آن

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۳ ۲۳:۲۹ شماره ثبت ۱۳۰۱۶۷
          بازدید : ۱۲۳   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر پارسا افسری

        به نام خدا
        عنوان: داستان من و باسکال
        نجوم، علم مورد علاقه ی من است. من عاشق آسمان هستم. همیشه به آن نگاه می کنم و دوست دارم بدانم در آنجا چه می گذرد! یک شب بعد از اینکه به تخت خوابم رفتم، ناگهان احساس کردم نوری از جلوی پنجره ی اتاقم عبور کرد. پرده را کنار زدم، ولی چیزی ندیدم، برای همین مجدّداً به تخت خوابم رفتم، ولی ناگهان صدایی توجّه مرا جلب کرد. به حیاط رفتم، چون مطمئن بودم صدا از پشت حیاط می آید. ناگهان متوجّه موجودی با قدّ کوتاه و چشمانی بزرگ که خودش را پشت ماشین پدرم قایم کرده بود، اوّلش هردو از هم ترسیدیم، بعد من از او سوال کردم :«تو کی هستی؟»
        با کمال تعجب متوجّه شدم می تواند به زبان ما صحبت کند. گفت:«من باسکال هستم، سفینه ام با اشتباه محاسباتی، مسیر را اشتباه آمد، با اینکه می خواستم به ملاقات دوستانم به سیّاره ی مریخ بروم، ولی اشتباهی به زمین آمدم. من که خیلی از این موضوع خوشحال شده بودم، به باسکال گفتم:«می توانی تا تعمیر سفینه ات در خانه ی ما بمانی.» او هم زود قبول کرد.
        یواشکی که هیچکس بیدار نشود، او را به اتاقم بردم و زیر تخت قایمش کردم. باسکال چون خیلی خسته بود، زود خوابش برد. صبح که از خواب بیدار شدیم، به این فکر کردم چگونه باسکال را به اعضای خانواده معّرفی کنم؟
        به او گفتم :«من برای خوردن صبحانه، به نزد اعضای خانواده می روم، تو اینجا بمان تا برگردم و برایت چیزی برای خوردن می آورم.» باسکال گفت:«غذای ما با شما زمینی ها فرق دارد، ما نوعی گیاه که در سیّاره ی خودمان وجود دارد را می خوریم و من آن را با خود آورده ام.»
        سر میز صبحانه، خیلی شاد سر صحبت را با مادر، پدر و مادربزرگم باز کردم. آنها از این همه خوشحالی من، آن هم سر صبح خیلی تعجّب کرده بودند. خلاصه دلم را به دریا زدم و ناگهان گفتم :«یک آدم فضایی در خانه ی ما است.» اوّلش همه خندیدند خصوصاً مادربزرگم، چون می دانست من فضا را خیلی دوست دارم، پس فکر کرد این حرف من یک شوخی است؛ولی بار دوم من با جدّیت گفتم :«راست می گویم. یک آدم فضایی در خانه ی ما است. الآن او را می آورم و به شما نشان می دهم.»
        به سرعت به طرف اتاقم دویدم و باسکال را که مشغول خوردن صبحانه ی گیاهی خودش بود، کشان کشان به آشپزخانه آوردم. وقتی وارد آشپزخانه شدیم، اوّلش همگی از ترس جیغ کشیدند؛ ولی بعد از مدّتی که متوجّه شدند که باسکال خیلی خونسرد ایستاده و حرکتی نمی کند، ساکت شدند و بعد از آنکه متوجّه شدند، او می تواند به زبان ما صحبت کند و بی آزار هم هست، کم کم ترس آنها ریخت و خیلی هم از او خوششان آمد؛ به خصوص مادربزرگم که از فیزیک بامزه ی باسکال خیلی خوشش آمده بود و او را باسی صدا می زد.
        به افتخار این مهمان فضایی، آن روز پدرم به سر کار نرفت و می گفت :«می خواهم امروز را تمام مدّت با باسی باشم.» مادرم هم به افتخار باسی، خورشت قورمه سبزی با سالاد شیرازی درست کرد. هر چقدر می گفتم باسکال غذای مخصوص خودش را می خورد، مادرم قبول نمی کرد و می گفت:«این رسم مهمان نوازی نیست.»
        خلاصه آن روز را تا شب، همه سرگرم باسکال بودند. او هم خیلی خوشحال بود که در جمع زمینی ها است. برایمان از خانواده اش تعریف کرد که علاوه بر پدر، مادر، مادربزرگ و پدربزرگ، یک برادر کوچکتر هم دارد. آنها در سیّاره ی خود، کوه هم دارند و مثل ما زمینی ها، هر کدام به شغلی مشغول هستند. پدر باسکال، تعمیر کار سفینه های فضایی است. مادرش هم مثل مادر من خانه دار است.
        آنها هم مثل ما به دیدن اقوام در سیّارات دیگر می روند. باسکال به اینجای صحبتش که رسید، به یاد تعمیر سفینه اش افتاد و قرار شد فردا صبح آن را تعمیر کند. موقع خواب از علاقه ی خودم به فضا برایش گفتم و او پیشنهاد کرد که همراهش به سیّاره ی آنها بروم. در اوّل خیلی خوشحال شدم؛ چون به آرزویم می رسیدم؛ ولیکن وقتی خوب فکر کردم، با توجّه به فاصله ی زمین تا مریخ متوجّه شدم این سفر چند سال طول می کشد و من طاقت دوری از خانواده ام را ندارم. صبح، باسکال توانست سفینه اش را تعمیر کند و عازم سفر شد. هر چقدر خانواده ام اصرار کردند، بیشتر بماند، او قبول نکرد و گفت:«یاد و خاطره ی مهربانی شما، همیشه برایم می ماند و این سفر برایم بسیار به یاد ماندنی بود.»
        موقع خداحافظی، مادرم به رسم ما زمینی ها برای باسکال، ساندویچ نان و پنیر درست کرد. باسکال از غذای زمینی ها، خیلی خوشش آمده بود و آن را با کمال میل پذیرفت و مادربزرگم هم پشت سفینه ی باسکال آب ریخت و آرزو کرد او زودتر برگردد. وقتی باسکال رفت، من احساس می کردم یک دوست صمیمی ام به سفر رفته است و کلّی دلتنگش شدم. هنگام شب، مّدت ها به آسمان خیره بودم و آرزو می کردم باز هم روزی دوست فضایی ام را ببینم.



        چند سال بعد...
        من هیچوقت خاطره ی آمدن باسکال به زمین را فراموش نکردم، با آنکه سال ها از آن ماجرا گذشته بود، ولی من لحظه لحظه ی آن را به یاد می آوردم و بسیار برای باسکال دلتنگ بودم. حالا من نوجوانی هستم که خیلی بیشتر در مورد فضا و منظومه ی شمسی تحقیق کرده و بیشتر در مورد آن می دانم. یک روز که مشغول چک کردن ایمیل هایم بودم، متوجّه ایمیلی از شخصی ناشناس شدم، اوّل می خواستم آن را باز نکنم، ولی حسّ کنجکاوی باعث شد که آن را باز کرده و بخوانم. در کمال تعجّب متوجّه شدم، ایمیل از طرف باسکال هست. در آن اطّلاع داده بود که به زودی مجدّداً برای دیدار ما به زمین می آید؛ و چون خانواده اش مشتاق دیدن خانواده ی ما هستند، ما را با خود به منظومه ی شمسی و سیّاره ی مریخ می برد.
        از شنیدن این خبر، همه ی اعضای خانواده، خصوصاً مادربزرگم کلّی خوشحال شدند. مادربزرگم، بلافاصله چمدانش را در آورد و وسایلش را چید. من به او گفتم :«این وسایلی که شما گذاشتی، به درد سفر فضایی نمی خورد.» او با دلخوری گفت :«خیلی هم می خورد و باسی از دیدن این وسایل هم بسیار خوشحال می شود.» خلاصه بعد از چند ماه، باسکال آمد و ما عازم فضا شدیم. سفینه ی فضایی او، بسیار مجهّز بود. البتّه لباس فضایی، برایمان ناراحت کننده بود که بعد از مّدتی به آن هم عادت کردیم. بعد از خارج شدن از جوّ زمین، به دنیای شگفت انگیز فضای بیکران زیبا وارد شدیم.
        اوّل از همه، سیّاره ی زیبای تیر(عطارد-Mercury) را دیدیم. این سیّاره، اوّلین سیّاره ی منظومه ی شمسی هست و سیّاره ی کوچکی است که از ماه کمی بزرگتر هست. این سیّاره، کوچکترین سیّاره ی منظومه ی شمسی هست. رنگش بین طوسی و قهوه ای است و جو ندارد، به همین دلیل، دمای یک طرف آن، به منفی 180 درجه ی سلسیوس(سانتی گراد)می رسد و دمای طرف دیگر آن، به 400 درجه ی سلسیوس(سانتی گراد)می رسد. یک سال آن، 88 روز زمینی و شبانه روزش، 59 روز زمینی است و این سیّاره، با آنکه نزدیکترین سیّاره به خورشید است؛ ولی به دلیل نداشتن جو، گرم ترین سیّاره ی منظومه ی شمسی نیست. این سیّاره، قمر ندارد.
        از دیدن آن کلّی هیجان زده شدیم. بعد از آن، خورشید را از راه دور دیدیم.
        خورشید زیبای خدا، گرما بخش دنیا و مایه ی حیات است. خورشید تنها ستاره ی منظومه ی خورشیدی است و در مرکز آن جای دارد. خورشید یک کُره ی کامل است که از پلاسمای داغ ساخته شده است و در میانه ی آن میدان مغناطیسی برقرار است. این ستاره که قطری نزدیک به 1392000 کیلومتر دارد، سرچشمه ی اصلی نور، انرژی، گرما و زندگی بر روی زمین است. خورشید نخستین جسم در منظومه ی خورشیدی بر پایه ی جرم و حجم می باشد انفجار نهایی یک ستاره ی سنگین را ابرنواختر می نامند؛ ولی خورشید هیچ گاه چنین انفجاری را تجربه نخواهد کرد؛ زیرا کمترین جرم مورد نیاز برای رخداد یک ابرنواختر، هشت برابر جرم خورشید است. از نظر شیمیایی سه چهارم جرم خورشید را هیدروژن و باقی مانده ی آن را بیشتر هلیم می سازد. پس از هیدروژن و هلیم، دیگر عنصرهای سازنده عبارتند از: اکسیژن، کربن، نئون و آهن و غیره، این عنصرها سازنده ی %1/69 از جرم خورشید هستند که این مقدار خود، 5628 برابر جرم زمین است. فاصله ی متوسط خورشید از زمین نزدیک به 149/6 میلیون کیلومتر است. با اینکه حدود یک میلیون و سیصد هزار زمین در خورشید جا می شود؛ ولی خورشید یک ستاره ی متوسّط است و از ستاره های بزرگتر از آن، می توان به وگا، پلوریس و ریگل اشاره کرد.
        با دیدن خورشید، مادربزرگم بسیار هیجان زده شده بود و پرسید:«فرق بین ستاره و سیّاره چیست و چگونه گرمای خورشید به ما می رسد؟» من در این لحظه گفتم :«ستارگان، گوی های بسیار بزرگ و آتشینی هستند که از جنس پلاسما هستند. آنها بسیار داغ و بزرگ هستند و از خود، گرما و نور زیادی می دهند و جاذبه ی بسیار زیادی دارند. ستارگان در روز هم وجود دارند؛ ولی به دلیل نور بسیار زیاد خورشید، نمی توان آنها را دید و ما فقط آنها را در شب می بینیم. در هنگام شب، نور ماه توسّط خورشید تأمین می شود.
        سیّارات، یک اجرام آسمانی هستند که به دور یک ستاره می گردند. سیّاره، واژه ای قدیمی است. در ابتدا سیّارات را فرستادگان خدا می پنداشتند. با پیشرفت دانش، درک انسان از سیّارات بسیار زیاد شد. سیّارات، عموما 2 دسته تقسیم می شوند: 1-سیّارات سنگی 2-غول های گازی
        تفاوت آنها در اینجا هست که اندازه ی سیّارات گازی از سنگی، بزرگتر هست و تعداد اقمار سیّارات گازی از سنگی، بزرگتر هست؛ همچنین روی سیّارات سنگی می توان ایستاد؛ ولی روی سیّارات گازی نمی توان ایستاد. در منظومه ی شمسی، 8 سیّاره وجود دارد، که 4 تا از آنها، یعنی سیّارات تیر، ناهید، زمین و مریخ سیّارات سنگی هستند و 4 تا دیگر از آنها، یعنی سیّارات مشتری، کیوان، اورانوس و نپتون سیّارات گازی هستند. در کهکشان راه شیری، بیش از 1000 سیّاره کشف شده اند. نخستین تمّدنی که درباره ی سیّارات صحبت کردند، بابلی ها بودند و بعد از آن، اخترشناسان یونانی، رومی، هندی و ایرانی در مورد سیّارات صحبت کردند.
        از منجّمان و اخترشناسان معروف ایرانی، می توان به ابوریحان بیرونی و خیّام اشاره کرد.
        سوال مهم در اینجا بود که چگونه گرمای خورشید به سیّاراتی مانند زمین می رسد؟
        همان طور که می دانیم، راه های انتقال گرما به 3 روش رسانش، همرفت (کُنوِکسیون) و تابش هست.
        روش رسانش چیست؟ اگر شما سر یک میله ی فلزی را روی شعله ی آتش بگذاری، اتم های آن سر میله، انرژی گرمایی را می گیرند و اتم ها، این انرژی را به اتم کناری خود می دهند و به همین شکل، همه ی اتم های میله، انرژی گرمایی دارند و همین باعث می شود که کلّ میله ی فلزی، داغ شود. نکته ی مهم این هست که گرما همیشه از جای گرم تر، به جای سردتر می رود.
        روش همرفت چیست؟ روش همرفت، بر اثر جابه جایی مولکول های سرد و گرم صورت می گیرد؛ مانند جریان تشکیل باد، یا هنگامی که شومینه را روشن می کنیم و اتاق را گرم می کند. یعنی هوای سرد به دلیل چگالی زیاد، به سمت پایین می رود و هوای گرم به دلیل چگالی کم، به سمت بالا می رود و بر اثر جا به جایی هوای سرد و گرم، کم کم کلّ اتاق گرم می شود.
        تابش چیست؟ در این روش، انرژی گرمایی به طور مستقیم از منبع به سطح جسم می رسد؛ مانند انرژی گرمایی خورشید که به زمین می رسد و زمین را گرم می کند.
        در این روش از انتقال گرما، مانند رسانش و همرفت، نیازی به محیط مادّی یا نیاز به مولکول ها نمی باشد. انرژی گرمایی خورشید، به صورت نور از خلأ عبور می کند و به زمین می رسد و آن را گرم می کند. سرعت انتقال گرما به روش تابش، از روش رسانش و همرفت بیشتر می باشد.
        دمای سطح خورشید، 5500 درجه ی سانتی گراد هست و دمای هسته ی خورشید 15000000 درجه ی سانتی گراد هست. در خورشید، انرژی هسته ای به روش فوزیون (همجوشی) آزاد می شود.
        انرژی هسته ای به دو روش فوزیون (همجوشی) و فیسیون (شکاف هسته ای) آزاد می شود. در روش فوزیون، هسته ی عناصر سبک مانند هیدروژن، با هم ترکیب شده و به هسته ی عنصر سنگین تر مانند هلیم تبدیل می شود. این روش در خورشید، ستارگان و بمب هیدروژنی صورت می گیرد و بشر هنوز روش مهار کردن این انرژی را پیدا نکرده است.»
        بعد از آن، به سیّاره ی ناهید(زهره – Venus)رسیدیم. این سیّاره، دومین سیّاره ی منظومه ی شمسی است. خیلی شبیه زمین است و اصطلاحاً از نظر اندازه، به آن خواهر زمین می گویند. این سیّاره از لحاظ اندازه، ششمین سیّاره ی منظومه ی شمسی هست. جنس آن، سنگی است و جو دارد. جوّ آن، سمّی و غلیظ است و باران های اسیدی، به دلیل وجود کربن دی اکسید زیاد در آن می بارد. جالبی این سیّاره در این هست که شبانه روز آن، از یک سال آن بیشتر است؛ زیرا این سیّاره برخالف سیّاره ی زمین می چرخد؛ یعنی در سیّاره ی زمین، خورشید از شرق طلوع می کند و از غرب غروب می کند؛ ولی در این سیّاره، خورشید از غرب طلوع می کند و از شرق غروب می کند. این سیّاره در کلّ طول سال، دمای نسبتاً یکسانی دارد. شبانه روز این سیّاره، 243 روز زمینی است و یک سال آن، 225 روز زمینی است.
        سیّاره ی ناهید به خاطر جوّ بسیار غلیظ که دارد و آتشفشان های فعّال زیاد آن، گرم ترین سیّاره ی منظومه ی شمسی است. دمای زهره، چنان بالاست که اگر دمای زمین به آن مقدار مثال برسد، حتّی برخی از فلزات در آن ذوب می شوند. دمای زهره، به 481 درجه ی سانتیگراد می رسد، که فلز سرب به راحتی در این دما ذوب می شود.
        در این حالت، ناگهان مادربزرگم پرسید:«جو، شبانه روز و سال چیست؟»
        من گفتم :«جو، لایه ای از هوا است که دور یک سیّاره قرار دارد.»
        شبانه روز، یعنی یک دور چرخش یک سیّاره به دور خودش، و سال، یعنی یک دور چرخش یک سیّاره به دور خورشید.»
        بعد از آن، به سیّاره ی زیبای خودمان سفر کردیم. به به! چه سیّاره ی زیبایی! سیّاره ی زمین(ارض – Earth)، سومین سیّاره ی منظومه ی شمسی هست. این سیّاره، تنها سیّاره ای هست که آب در آن، به صورت مایع هست و ما انسان ها می توانیم در آن زندگی کنیم. این سیّاره از لحاظ اندازه، پنجمین سیّاره ی منظومه ی شمسی است. جست و جوی حیات برای انسان ها روی سیّارات، بر اساس وجود آب در حالت مایع انجام می شود. این سیّاره، یک قمر دارد که ماه نام دارد و قمر ها، به دور سیّارات می چرخند. شبانه روز این سیّاره، 24 ساعت هست و یک سال آن، 365 روز هست. جنس این سیّاره، سنگی هست و جوّ بسیار مناسبی برای زندگی موجودات زنده دارد. سیّاره ی زمین از فضا، به رنگ آبی و سفید دیده می شود؛ زیرا حدود 97 درصد حجم آب کره، در دریا ها و اقیانوس ها قرار دارد و تقریبا 75 درصد سطح زمین را آب می پوشاند. به همین دلیل سیّاره ی زمین از فضا، به رنگ آبی دیده می شود.
        بعد از دیدن سیّاره ی زیبای زمین، از سیّاره ی باسکال یعنی مریخ گذشتیم و وارد دنیای دیگری، یعنی سیّارات گازی شدیم. اندازه ی آن سیّارات، بسیار بزرگتر از سیّارات سنگی بود. اصلاً باورم نمی شد! خدای من، عجب سیّاره ی زیبایی! وارد سیّاره ی مشتری، یعنی بزرگترین سیّاره ی منظومه ی شمسی شدیم. سیّاره ی مشتری(بِرجیس – Jupiter)، پنجمین سیّاره ی منظومه ی شمسی است و این سیّاره اوّلین سیّاره ی گازی منظومه ی شمسی هست. بیش از 60 قمر دارد، که 4 قمر بزرگ(قمر های گالیله ای) به نام های کالیستو، گانمید، یوروپ و آی یو دارد. جنس این سیّاره، گازی هست و رنگ هایی که در این سیّاره وجود دارد : کرم، نارنجی، قهوه ای، قرمز و... هست. شبانه روز این سیّاره، حدود 10 ساعت زمینی هست و یک سال آن، نزدیک به 12 سال هست.
        بعد از دیدن بزرگترین سیّاره ی منظومه ی شمسی، وارد سیّاره ی بعدی شدیم. وارد سیّاره ی حلقه دار شدیم، سیّاره ای که حلقه هایی به قطر 282000 کیلومتر دارد. عجب سیّاره ای! سیّاره ی کیوان(زحل- Saturn)، ششمین سیّاره ی منظومه ی شمسی است.
        تعداد قمرهای این سیّاره، 82 تا است، که بزرگترین قمر آن، تیتان نام دارد. از نظر بزرگی، دومین سیّاره ی منظومه ی شمسی هست. جنس این سیّاره، گازی است و دارای گازهای هیدروژن و هلیم است. رنگ این سیّاره، زرد ملایم هست. از میان سیّارات منظومه ی شمسی، کمترین چگالی را دارد. سال این سیّاره، حدود 30 سال زمینی هست و شبانه روز آن، حدود 11 ساعت زمینی هست. Saturn، به معنای خدای ثروت و زراعت است. گالیله، اوّلین فردی بود که حلقه های زحل را با تلسکوپ دید. قطر حلقه های زحل، 282000 کیلومتر است و 10 متر ضخامت دارد. جنس آن، از قطعات یخی و سنگی است.
        پس از اینکه سیّاره ی کیوان را دیدیم، به سیّاره ی اورانوس رفتیم و آن را دیدیم.
        به به! چه رنگ زیبایی دارد و چقدر زیباست! سیّاره ی اورانوس(Uranus)، هفتمین سیّاره ی منظومه ی شمسی است و سومین سیّاره ی بزرگ منظومه ی شمسی است. اورانوس، به معنی خدای آسمان است. بیش از 27 قمر دارد که بزرگترین آنها، میراندا، آریل، آمبریل، تیتانیا و آبرون است. این سیّاره، در سال 1781 میلادی توسّط ویلیام هِرشِل کشف شد. در جوّ آن، هیدروژن، هلیم و متان وجود دارد. این سیّاره، به رنگ آبی مایل به سبز دیده می شود. یک سال این سیّاره، حدود 84 سال زمینی است و شبانه روز آن، حدود 17 ساعت است.
        خب. بالاخره رسیدیم به آخرین سیّاره ی منظومه ی شمسی، یعنی سیّاره ی نپتون. عجب رنگ آبی قشنگی دارد! به به! سیّاره ی نپتون(Neptune)، هشتمین سیّاره ی منظومه ی شمسی است و از نظر اندازه، چهارمین سیّاره ی بزرگ منظومه ی شمسی است. آخرین سیّاره ی گازی منظومه ی شمسی است و گاز های هیدروژن، هلیم و متان در آن وجود دارد و علّت آبی بودن نپتون، بخاطر وجود گاز متان در آن می باشد. دمای آن، منفی 218 درجه ی سانتیگراد است.
        این سیّاره، دارای 14 قمر است که بزرگترین آن، تریتون است. 6 حلقه دارد که حلقه هایش، غیر طبیعی است و سطح ناهمواری دارد. چون که رنگ این سیّاره آبی است، به آن خدای دریا می گفتند. این سیّاره، مدار پلوتون را قطع می کند و با محاسبات ریاضی کشف شد. یک سال سیّاره ی نپتون، حدود 165 سال زمینی است و شبانه روز آن، حدود 16 ساعت زمینی است.
        من که در این هنگام، جذب و محو تماشای نپتون شده بودم، ناگهان صدای مادربزرگم را شنیدم که می پرسد:«آیا قبلاً سیّاره ی نهمی هم وجود داشته است و آیا رابطه ای میان یک سال سیّارات وجود دارد؟» 
        من در این هنگام، به خودم آمدم و جواب دادم:«بله؛ قبلاً سیّاره ای به نام پلوتون(Pluto) وجود داشته است که پس از مّدتی، دانشمندان متوجّه شدند که اندازه ی آن از سیّاره ی معمولی، کوچکتر است و سیّاره ی کوتوله است. این سیّاره ی کوتوله، در 18 فوریه ی سال 1930 توسّط کلاید تامبا کشف شد. این سیّاره ی کوتوله، دارای 5 قمر است که بزرگترین قمر آن، کارون نام دارد. پلوتون به زبان یونانی، یعنی خدای دنیای مردگان. پلوتون توسّط یک دختر 11 ساله که در شهر آکسفورد زندگی می کرد، نام گذاری شد. قطر پلوتون، 2370 کیلومتر است. شبانه روز آن، حدود 6 روز زمینی است و یک سال آن، حدود 248 سال زمینی است.
         در مورد یک سال سیّارات هم بله؛ رابطه ای وجود دارد. رابطه در این است که هر چقدر که سیّارات، از خورشید دورتر می شوند، مدار آنها، یعنی مداری که به دور خورشید می چرخد، بزرگتر می شود؛ در نتیجه یک سال آن، یعنی میزان چرخش کامل آن به دور خورشید، بیشتر می شود.»
        بعد از دیدن این سیّاره ی کوتوله، به مریخ(خانه ی باسکال) رفتیم. به محض ورود، خانواده ی باسکال، با استقبال گرم به سمت ما آمدند. اعضای خانواده، همه خیلی شبیه هم بودند. غذایی که برای ما تهیه دیده بودند، از همان گیاهان موجود در سیّاره ی خودشان بود؛ ولی چون مادربزرگ، مقداری خوراکی آورده بود، در سر میز غذا، آنها را هم آوردیم و خانواده ی باسکال از آنها خوردند و لذّت بردند. در چند روزی که نزد خانواده ی باسکال بودیم، آنها ما را در سیّاره ی مریخ به گردش بردند. سیّاره ی بهرام(مریخ – Mars)، چهارمین سیّاره ی منظومۀ شمسی است و آخرین سیّاره ی سنگی منظومه ی شمسی است. رنگ سرخ آن، به دلیل وجود اکسید آهن در خاک آن است؛ زیرا اکسید آهن، رنگ قرمز مانندی دارد. مریخ، جوّ رقیق و نازکی دارد.
        این سیّاره، دو قمر به نام های فوبوس و دیموس دارد که سیب زمینی شکل هستند. اندازه ی این سیّاره، یک دوم زمین است. شبانه روز آن، 39 دقیقه بیشتر از شبانه روز زمین است و یک سال آن، 687 روز زمینی است. مریخ، آن چنان سرد است که همه چیز روی آن یخ می زند. دمای مریخ به منفی 113 تا منفی 140 درجه ی سانتی گراد می رسد. در مریخ، قبلاً آب به صورت مایع بوده است؛ امّا به دلیل سرمای بسیار زیاد، عمل انجماد صورت گرفته است، یعنی مایع به جامد تبدیل شده است و آب یخ زده است. این سیّاره از لحاظ اندازه، هفتمین سیّاره ی منظومه ی شمسی است.
        وقت خداحافظی بود از آن سفر دل انگیز و بسیار خاطره انگیز. وقتی به زمین برگشتیم، همیشه از آن لحظات یاد می کنیم و با دیدن عظمت منظومه ی شمسی، سیّارات و ستارگان، به عظمت خداوند، بیشتر پی بردیم.
        در هر صورت، این پرسش همیشه در ذهن همه ی ما وجود دارد که آیا موجودات فرازمینی، وجود دارند یا خیر؟ به این سوال به طور قاطعانه نمی توان جواب داد. استیون هاوکینگ، دانشمند معروف فیزیک نجومی، در سال 2010 به طور رسمی از کانال دیسکاوری، اعلام کرد که به طور حتم، زندگی هوشمند فرازمینی وجود دارد. او بر اساس محاسبات ریاضی، این مسئله را اثبات کرد و اعتقاد دارد که نباید با این موجودات، ارتباط برقرار بکنیم؛ چون امکان دارد زمین بخاطر منابعش، مورد حمله ی آنها قرار بگیرد. منظور از موجودات فضایی، آنچه در فیلم ها یا داستان های تخیّلی است، نیست؛ بلکه حیات خارج از زمین است. در بعضی گزارش ها، از دیده شدن سفینه های فضایی در سراسر دنیا، گزارش شده است که هنوز صحّت آن ثابت نشده است. یکی از نکات مهم، فاصله ی بسیار زیاد اجرام آسمانی است که اگر هم حیات فرازمینی هوشمند وجود داشته باشد، با این فاصله ی زمانی، امکان ارتباط را بسیار کم می کند و زمانی امکان پذیر می شود که این موجودات اگر وجود داشته باشند، توانایی دستکاری زمان و فضا را هم داشته باشند.
        به هر صورت «با» یا «بی» موجودات فضایی، جهان بی انتهایی که خداوند آفریده است، پر از رازهای کشف نشده می باشد.


         
        منابع:
        اینترنت
        تحقیقات سابق خودم
        تخیّلات خودم
        علوم پایه های چهارم، هفتم و نهم
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۰۸
        بسیار طولانی است
        اینگونه نوشته ها بهتر است در قسمت مطالب ارایه شود
        خندانک خندانک
        پارسا افسری
        پارسا افسری
        يکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳ ۲۱:۴۹
        درود و وقت بخیر خدمت شما بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        ممنونم از لطف و محبتتان خندانک خندانک خندانک
        با آرزوی بهترین ها خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۰۳
        خندانک
        درودبرشما
        وخسته نباشید خندانک
        چقدرطولانی خندانک
        پدرمون دراومد خندانک
        خندانک خندانک
        پارسا افسری
        پارسا افسری
        دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳ ۲۱:۴۹
        درود و وقت بخیر خدمت شما بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        خیلی ممنونم از لطف و محبتتان خندانک خندانک خندانک
        با آرزوی بهترین ها خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        رسول دبیر (نافذ)
        يکشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۵۸
        درود ها نثارتان
        نجوم از بهترین علوم‌ هاست
        علومی که هرگز انسان راخسته نمیکند
        خندانک

        موفق باشید
        پارسا افسری
        پارسا افسری
        يکشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۱۲
        درود و وقت بخیر خدمت شما بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        خیلی ممنونم از پیام زیبا و نظر خوبتان خندانک خندانک خندانک
        بله واقعا موافقم خندانک خندانک خندانک
        بینهایت سپاسگزارم خندانک خندانک خندانک
        با آرزوی بهترین ها خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1