پنجشنبه ۱۴ تير
|
|
روز و شب بر خوب و بد تیر دو پهلو میزنی
خوب میدانم اسیر سوء پنداری ، نه! ظن...
|
|
|
|
|
عاقلان باشند ، فـــرزند زمان خویشتن ..
|
|
|
|
|
شب گذشت و آتشی افتاده بر ...
|
|
|
|
|
انار ساوه را بوسیدم و یاد تو افتادم
بیالب بر لبم بگذار امشبمنتظرهستم
|
|
|
|
|
دو دستم حلقه کردم زیر زانو ها و گریان
ندارم شانه ات را تا که سر رویش گذارم
|
|
|
|
|
در کوچه به ناگاه مرا دیدی و در این فرصت
|
|
|
|
|
[من]
را
چونان پرنده ای آزاد
یله از هر قفس
اگر کنی
«خودم»
را
نه رها خواهم یافت
نه در پرواز
|
|
|
|
|
سن گلمدون ...
( تو نیامدی )
|
|
|
|
|
طبـعَم تهی ست ،زانچـه کـه باید به شـعرگفت....
|
|
|
|
|
می بارید آخرین برف زمستان
نداشت برف بر رخسارش ردی از پائی
|
|
|
|
|
بنام خدا - نظم قرآن کریم به زبان فارسی کار آسانی نیست. از دوستان صاحب نظر تقاضا میکنم این نوع کوشش ر
|
|
|
|
|
امشب کمی حال و هوایم فرق دارد
درد دل من با خدایم فرق دارد...
|
|
|
|
|
تو زمه داری نشان و آبرو از آفتاب
|
|
|
|
|
با چشمهایش یک نگاه انداخت
بر دوربین، نه بلکه بر انسان
بر تو مخاطب! بر من شاعر
بر من، بله بر تو، ب
|
|
|
|
|
تظاهر کردنم خوبه تظاهر می کنم خوبم
فقط گاهی نگاهم رو به سمت آینه می کوبم
|
|
|
|
|
تومیریو اما دلم با تؤه
چه دلگیر بعد تو این زندگی
سکوت میکنی اما توی نگات
یه حرفی رو انگار که میخا
|
|
|
|
|
هنوز نشئه بر باورهای مستانه خویش
روی آذرخش میرانم
|
|
|
|
|
همیشه ترسیدم از عشق
که ناگاه هجوم کند....
از آوار شدن
خراب شدن
در خود له شدن
فرزانه_ا
|
|
|
|
|
یک نظر دیدم و از عرش خدا خواستمش
داشتمش...
آه ولی...
من چرا باختمش؟
|
|
|
|
|
چند قدم پایین تر از نهر کرج
زیر ماشین رفت و له شد مش فرج
زد از این دنیای پر زحمت به چاک
غسل داد
|
|
|
|
|
تجربه کن...
نیشِ مارِ خوش خط و خال آشنا
و زهر عقرب ساعات زندگی
|
|
|
|
|
غزل همیشه نباید که عاشقانه شود ...
|
|
|
|
|
با سپیدی کوه، سبزی جنگل، آبی آسمان...
در ـ رقابتم!
باید به چند قرن خوشبختی بدّل شوم
|
|
|
|
|
جز هجر نبوده هیچگه، حاصل ما.
|
|
|
|
|
بازگوکنندهی آن چه پیرامونمان میگذرد...
|
|
|
|
|
لاینحلی از درد ها بودم/خود را دراین اشعار حل کردم
|
|
|
|
|
تا آمدم حسش کنم ، یکباره پیرم کرد و رفت
|
|
|
|
|
تا صبح درگیرِ خیالت ماندم و قلم از دست رها شد
تو ندیدی چه گذشت بر من و در خلوت چه ها شد
ایــن
|
|
|
|
|
پایکوبی کن عزیزم حکم اعدامم رسید
|
|
|
|
|
دستهایمان به پیشگاه تو
در سجودند .
|
|
|
|
|
الا ای صاحب روحم الا ای صاحب هستی
جهنم را بهشتت را همه با چشم جان دیدم
من از روزی که دیوانه شدم, ب
|
|
|
|
|
این گل پسران نباتو شربت هستند
شاه بیت غزل نظام خلقت هستند
|
|
|
|
|
بیزارم از این حس سردرگم
بیزارم از دلسوزی مردم
بیزارم از بوی گل و گندم
من جرعه ای از مرگ می خواهم
|
|
|
|
|
پرچم هستی به سر بام تو
بحر خرد قطره ای از جام تو
|
|
|
|
|
مرضیه سادات:
هایکو و پریسکه و غزل
چه فرقی می کند
وقتی پیش من نیستی
همه قریحه ی شاعری ام
خط خطی
|
|
|
|
|
دیگرصدای
پای آشنایی
نمی شنوم...
|
|
|
|
|
رفتی و بارفتنت زخم زبونا جوون گرفت
|
|
|
|
|
بردوچشمم خوش برو، رو می دهی
باغ و سر سبزی به هر سو می دهی
در قلمرویت مرا یک جای ده
بوی صحرا بوی
|
|
|
|
|
عاقبت این دل زعشقت پاک خوشخو میشود
چشم زیبارا برابر با دو ابرو میشود
|
|
|
|
|
تا که خدا هست و این گردش در کهکشان
روید از آن هسته ها باغ دگر مهربان
|
|
|
|
|
شعر یادم دادی از اعماق جان
جوهر از خونم قلم از استخوان
|
|
|
|
|
دریای اشکم
سلطان دردم
رنجور و زخمم
خاموش و سردم
|
|
|
|
|
چکاچک شمشیر و سپر ..............
|
|
|
|
|
طعم گیلاس دود سیگار منم و صدای گیتار
تویی و یه عمر خاطره از من لحظه های خوبش نمیره از یاد
|
|
|
|
|
تحقیر می شود
در انتهای نیاز
دستفروشِ بینوا
|
|
|
|
|
گفتی که شب خوش تا به فردا شاعر من
عمری گذشت از زندگی فردا نیامد
|
|
|
|
|
کجا میروی ای دوست. . .؟
بایست!!!!
|
|
|
|
|
ببین سرایت غیرت، نگاه ژرف جنون را
ببین که با چه درایت نبسته طرف جنون را
|
|
|
|
|
آسان نگیر باورهایم را ......
|
|
|
|
|
دلم تنگ است.....دلتنگ روز های قدیم
|
|
|
|
|
عشق را لبخند زیبای تو معنــــــا میکند
|
|
|
|
|
قول داده ام
به اسمان هم گفته ام
|
|
|
|
|
وقتی که محاسبات برهم می خورد
|
|
|
|
|
باآن که ازنهایت دل دوست دارمت
حالاکه میروی،به خدامیسپارمت
|
|
|
|
|
می توان گفت که دل عاشق و شیدای تو شد
در گلستان وفا محو تماشای تو شد
|
|
|
مجموع ۱۲۵۱۴۹ پست فعال در ۱۵۶۵ صفحه |